در نگاه اول، به نظر می رسد وجود انیمیشن شاگرد ببر پیشرفت بزرگی برای بازنمایی آسیایی در سینمای پویانمایی بر اساس بازیگران به تنهایی باشد – صدا دادن به شخصیت ها یک بازیگر مشهور آسیایی است که شامل میشل نیز می شود. یئو، هنری گلدینگ، لوسی لیو، ساندرا اوه، بوون یانگ و گرتا لی. بر اساس فیلم حاصل، به نظر میرسد که سازندگان فیلم آنقدر زمان و انرژی صرف جذب بازیگران غیرقابل انکار کردهاند که برای سرمایهگذاری روی خود فیلم، اندکی باقی مانده است. نتیجه نهایی فیلمی است که دارای چند لحظه سرگرم کننده و شکوفایی بصری خوب است، اما به اندازه کافی برای مبارزه با متوسط طنین انداز داستان سرایی نیست.
در مرکز تام لی (براندون سو هو) قرار دارد که از دوران کودکی توسط مادربزرگش (خنگ هوآ تان) در خانهای در سانفرانسیسکو بزرگ شده است که آنقدر مملو از چوچک و طلسم است که بسیاری در محله گمان میکنند که او یک جادوگر او شبیه یک دانشآموز 15 ساله متوسطه معمولی به نظر میرسد، اما وقتی یک قلدر را در طی یک خراش بین کلاسها به نحوی به سقف میفرستد، شروع به شک میکند که چیزی خراب است. متأسفانه، این عمل توجه لو (یو) را به خود جلب می کند، یک شخصیت بدخواه که خواهان یک گردنبند جادویی است که مادربزرگ از آن محافظت می کند و قدرت هایی دارد که در صورت افتادن در دستان اشتباه می تواند منجر به تخریب غیرقابل تصور شود.
اکنون که گردنبند را در اختیار دارد، تام توسط هو (گلدینگ)، ببری که می تواند به شکل انسان درآید و یکی از دوازده نماد نماد زودیاک چینی است که سوگند یاد کرده اند از بشریت در برابر شیطانی که Loo محافظت می کند، نجات یابد. نشان می دهد. هو با اکراه نقش مربی تام را بر عهده می گیرد و شروع به آموزش راه های نگهبانی به او می کند. او همچنین او را به سایر اعضای تیم معرفی می کند که از برجسته ترین آنها می توان به اژدهای میسترال (اوه) و دزد حیله گر موش سیدنی (یانگ) اشاره کرد. نبردهای متعددی بین نیروهای خیر و شر در جریان است تا اینکه سرنوشت جهان در دستان تام قرار دارد.
هنگامی که از فهرست تأثیرگذار بازیگران و جذابیت اولیه محیط، مضامین و شخصیتهای خاص آسیایی عبور کردید، واقعاً چیز زیادی برای «شاگرد ببر» جدید، نوآورانه یا خلاقانه وجود ندارد. من رمان سال 2003 YA نوشته لارنس یپ (اول از یک سه گانه) را نخوانده ام، اما نگاهی گذرا به خلاصه داستان در ویکی پدیا نشان می دهد که داستانی که زمانی به صراحت تلاش می کرد اساطیر چینی را در بافتی مدرن بیاورد، تا زمانی که آن را به تصویر بکشد، هموار شده است. شبیه یک حماسه فانتزی دیگر در حالت هری پاتر و کپیهای مختلف است که در آن یک بچه معمولی متوجه میشود که قدرتهای خارقالعادهای دارند که برای کاوش کامل به چندین جلد نیاز دارد. سازندگان فیلم به جای ارائه چیزهای جدید و بالقوه جالب به بینندگان جوان، صرفاً به ارائه بیشتر همان چیزهای قدیمی راضی هستند. نتیجه یکی از آن فیلمهای عجیب و غریبی است که در آن میتوانید بهراحتی هر طرح داستانی را مدتها قبل از اجرای آن پیشبینی کنید، در عین حال برای یادآوری هر اتفاقی که پس از آن در آن رخ داده است تلاش میکنید.
نقص کلیدی دیگر این است که فیلم به نوعی دارایی اصلی خود را هدر می دهد: آن بازیگران شگفت انگیز. ممکن است فکر کنید که با مجموعه ای از بازیگران با آن کالیبر، به هر یک از آنها زمان داده می شود تا بدرخشند، اما به لطف ترکیبی از روایت عجولانه و زمان کوتاه (زمانی که فیلم شروع به پخش تیتراژ می کند به سختی 80 دقیقه از عمر فیلم می گذرد. )، بسیاری از مشارکت های آنها در نهایت به حاشیه می رود. به جز یئو و گلدینگ که نقش دو شخصیت اصلی را بازی می کنند و یانگ که نقش کمدی را ایفا می کند، هیچ یک از بقیه نمی توانند تاثیر زیادی بگذارند، به طوری که اگر گرتا لی، بازیگر نقش خرگوش ، حتی یک خط دیالوگ داشت، حتماً آن را از دست داده بودم. به طرز عجیبی، در زمانی که به نظر میرسد همه از طولانی بودن فیلمها شکایت دارند، در اینجا فیلمی وجود دارد که احتمالاً میتوانست 15 تا 20 دقیقه بیشتر استفاده کند تا هم به داستان و هم به شخصیتها فرصت نفس کشیدن بدهد.
انیمیشن شاگرد ببر فی نفسه فیلم وحشتناکی نیست – برخی از انیمیشن ها قابل توجه هستند و چند لحظه خنده دار وجود دارد – اما یکی از آن تمرینات خسته کننده است که به نظر می رسد همه عناصر را برای یک فیلم واقعاً نوآورانه جمع کرده است و سپس موفق به ساخت بسیاری از آنها نمی شود. حتی ممکن است به اندازه کافی پر جنب و جوش و رنگارنگ باشد که بینندگان جوان را به طور معقولی راضی نگه دارد. شاید اگر تعداد زیادی از آنها آن را تماشا کنند، الهام بخش دنبالهای باشد که زمان بیشتری برای کشف اسطورهها و شخصیتهای امیدوارکننده به روشی که آنها و ما شایسته آن هستیم، ببرد.