ویم وندرس، کارگردان آلمانی الاصل که اکنون 78 سال سن دارد، تقریباً به همان اندازه از ژاپن در طول حرفه خود الهام گرفته است که دو فیلم مستند دهه 1980 خود در ایالات متحده، Tokyo-Ga و Notebook on Cities and Clothes را در این باره ساخته است. در آنجا جنبه های خاصی از فلسفه آسیایی نشان می‌دهد: ژاپن مکانی است که در آن می‌توان به دنبال آرامش بود، یا با ایده آرامش را در آن زندگی کرد، و برای وندرس، سبک خاص دوربین کارگردان ژاپنی یاسوجیرو اوزو اغلب یک منبع الهام بوده است. وندرس برای این فیلم متأخر Perfect Day، زندگی منظم و زاهدانه، اما از نظر فرهنگی غنی یک ساکن توکیو را به تصویر می‌کشد. کوجی یاکوشو، هنرپیشه محترم ژاپنی نقش هیرایاما را بازی می‌کند که توالت های عمومی سطح بالا را در منطقه شیک شیبویا توکیو تمیز می‌کند. مردی آراسته با موهای دورنگ و رفتاری متواضع که در زیر آن کاریزمای قدرتمندی را می‌بیند. او هر روز صبح در آپارتمان معمولی خود از خواب بیدار می‌شود و با یک ون به شهر رفته و مجموعه کاست های فوق العاده اش را از ضبط خودرو پخش می‌کند. 

 آهنگ ها شامل نسخه The Animals از “The House of the Rising Sun” است. Pale Blue Eyes ساخته The Velvet Underground و «Sunny Afternoon» از The Kinks. کینکس ها جایگاه مهمی در فیلم شناسی وندرس دارند. در اثر کلاسیک خود The American Friend، فریم ساز با بازی برونو گانز در یکی از روزها در آتلیه‌اش به آرامی همراه با آهنگ Too Much on My Mind آن گروه می‌خواند. البته، لو رید، رهبر Velvet Underground آهنگ دیگری در این موسیقی متن دارد (حدس بزنید کدام). او در نقش گسترده وندرس در روابط بین الملل پس از جنگ سرد موثر واقع شد، “Faraway So Close”! همچنین اثری کوتاه از میخائیل گورباچف ​​داشت. هیرایاما تنها در ماشینش، به طلوع خورشید نگاه کرده و از موسیقی لذت می‌برد. به نظر می‌رسد که هیرایاما فقط در این لحظه از زندگی حضور دارد. 

بیشتر بخوانید :  نقد و بررسی فیلم Uprising

 این یک زندگی عمدتاً انفرادی است، اما چیزی در مورد جزئیات آن وجود دارد که به شکلی خاص مردانه از برآورده شدن آرزو صحبت می‌کند. یعنی میل به تنهایی «معنادار» که دست به دست هم داده و با آرزویی مختص پس از سنی معین، پیش می‌رود. هیرایاما فقط به موسیقی روی نوار کاست گوش می‌دهد. در یک شخصیت نمایشی، به نظر می‌رسد این یک نماد تقریبا غیرقابل تحمل از فتیش سازی هیپستر است (و این چیزی است که فیلم در واقع به آن می‌پردازد)، اما در رابطه با هیرایاما، شما بیشتر حس «همه چی آرومه، من چقدر خوشبختم» دریافت می‌کنید. 

اتفاق زیادی نمی‌افتد. زیبایی های زیادی در دنیای هیرایاما وجود دارد، از جمله پارک هایی که توالت های طراحی شده در آن قرار دارند، و یک رستوران کوچک تاریک و مالک زن آرام آن که هیرایاما با او رابطه برقرار می‌کند. قهرمان ما شب ها وقتی خواب می‌بیند، رویاهای سیاه و سفید می‌بیند، در سکانس های تخیلی که با همکاری همسر وندرس، دوناتای عکاس، انجام شده است. 

 برخی از منتقدان نگاه شیک وندرس به زندگی مردی را که با احترام برای امرار معاش توالت ها را تمیز می‌کند، تا حدودی طفره انگیز می‌دانند. این درست است که وندرس رویکردی کاملاً تمیز به کارهای بهداشتی دارد. تا حدی نشان دهنده این واقعیت است که این چیدمان ها عملاً اشیاء هنری هستند. 

فیلم Perfect Days

 نه اینکه خیلی درموردش بد یا خشن باشم، اما با توجه به Kings Of The Roads، فکر نمی‌کنم وندرس چیزی به ما بدهکار باشد. (در این فیلم اواخر دهه 70، شخصیت اصلی در ساحل آفتاب می‌گیرد. اکشن به طور طبیعی و بی‌پروا، در لانگ شات به تصویر کشیده شده؛ با این حال، یکی از نظردهندگان در نقد راجر، صحنه را «بیمار» تلفظ کرد.) 

بیشتر بخوانید :  نقد و بررسی فیلم The Delinquents

 اما فراتر از آن، چند منتقدی هستند که من دیده ام که نمی‌توانند نگرش همزمان هیرایاما و خود فیلم را تحمل کنند. من آن را به عنوان “پذیرش کلید” می‌شناسم. برای برخی، تمایز بین پذیرش و رضایت وجود ندارد، و من این را دریافتم. با این وجود، من دائماً تحت تأثیر این تصویر و آرامشی که شخصیت اصلی آن به دنبال آن بود و پیدا می‌کرد، تحت تأثیر قرار می‌گرفتم. 

 در هر صورت، فیلم اسرار خود را دارد و این اسرار به سوی دیگری از زندگی می‌نگرند، جنبه ای نه چندان آرام. صبر و تحملی که هیرایاما به همکار خود تاکاشی (توکیو ایموتو) نشان می‌دهد به اندازه ای افراطی است که خیلی ها شاید باور نکنند. هنگامی که خواهرزاده نوجوان هیرایاما به خانه او وارد می‌شود، ما یک نشانه از ناراحتی خانوادگی دریافت می‌کنیم. دختر کمی در مورد شیوه زندگی عمویش کنجکاو است و یکی از کتاب های او را که مجموعه ای از داستان های کوتاه پاتریشیا هایسمیت است به امانت می‌گیرد. اندکی بعد، دختر به هیرایاما می‌گوید که او به طور خاص داستان “The Terrapin” را تحسین می‌کند. خود فیلم این را فاش نمی‌کند، اما آن داستان درباره بچه ای است که مادرش لاک پشتی را می‌جوشاند (در واقع برای خوردن به خانه آورده شده بود). کودک با ضربات چاقو مادرش را به قتل رساند. هنگامی که خواهر هیرایاما برای بازگرداندن دخترش ظاهر می‌شود، گفت و گوی بین خواهر و برادرها به شیوه زندگی قبلی بسیار متفاوت از وضعیت فعلی هیرایاما اشاره دارد. آیا هیرایاما در حال جبران زندگی است؟ اگر چنین است، برای چه؟ کاپیتان رنو در Casablanca به ریک بلین می‌گوید: “من دوست دارم فکر کنم تو مردی را کشته ای، این در من رمانتیک است.” اگر دوباره به The American Friend بر اساس های اسمیت و قتل ضد رمانتیک در آن فیلم فکر کنید، مطمئنا از دیدگاه هیرایما متعجب خواهید شد. 

بیشتر بخوانید :  نقد و بررسی فیلم Appendage

 این فیلم مرا به یاد آنچه پیتر بوگدانوویچ در مورد «The Man Who Shot Liberty Valance» گفت می‌اندازد: این که «فیلم یک مرد جوان نیست؛ خردمندی و برداشت شاعرانه هنرمندی دارد که آگاهانه به پایان زندگی و حرفه‌اش نزدیک می‌شود.” حکمت و شعر در اینجا به همان اندازه واقعی و به همان اندازه کاملاً احساس می‌شود. 

امتیاز این مطلب
Shares:
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *