فیلم Stay Awake راوی یک داستان درمورد اعتیاد است که عمدتاً از منظر یک مراقب روایت میشود. این فیلم به نویسندگی و کارگردانی جیمی سیسلی، که داستان را بر اساس تجربیات خود ساخته است، درام آرام و ملایمی است که در شهر ویرجینیا اتفاق میافتد. این مکان فرصت های کمی برای جوانانی مانند ایتان (وایت اولف) و برادر بزرگترش درک (استفان فین آرگوس) ارائه میکند. مردان جوان، شایسته و باهوشی که مشتاق هستند دوران کودکی را پشت سر بگذارند و زندگی جدیدی را شروع کنند. تغییر هرگز آسان نیست، اما در این مورد سخت تر است، زیرا برادران از نظر روانی به مادرشان، میشل (کریسی متز)، یک معتاد وابسته اند.
درک، برادر بزرگتر، بازیگری است که روی تبلیغات محلی کار کرده است. ایتان یک دانش آموز آکادمیک است که در آستانه فارغ التحصیلی از دبیرستان است و بورسیه تحصیلی در دانشگاه آیوی لیگ دریافت کرده است. در یک دنیای ایده آل، تنها نگرانی آنها ترکیبی از اضطراب و هیجانی است که با پریدن به بزرگسالی به وجود میآید.
برادران مادرشان را دوست دارند و با او به گرمی رفتار میکنند. بارها پس از مصرف بیش از حد او را به اورژانس میبرند. آنها روی صندلی جلوی تنها ماشین خانواده مینشینند و آهنگ های قدیمی را برای مادرشان میخوانند تا مادرشان در مسیر بیمارستان روی صندلی عقب فرو نرود، او را تحت فشار میگذارند تا هر آهنگ را شناسایی کند تا مطمئن شوند که او به خواب نمیرود. اما این فیلم به طرز ماهرانه ای شما را متوجه میکند که فداکاری آنها به چه قیمتی تمام میشود. در صحنه ای اتان در بستنی فروشی نامزدش اشلی (کوئین مککاگلان) کار میکند، متوجه میشود که دوستش مارک (مکسول ویتینگتون-کوپر) با او نشسته است. اگرچه دیالوگی منتقل نمیشود، اما میدانید که ایتان به چه فکر میکند: من هم باید با آنها باشم، اما به خاطر مادرم نمیتوانم باشم. وقتی خانواده در یکی از روزهای حرکت به بیمارستان تصادف میکنند، همه چیز سختتر میشود و بر برجسته ترین نکته فیلم تأکید میکند: نحوه حل مشکلات خانواده در چارچوب یک جامعه سرد و بیرحم آمریکایی که فقط به فکر ثروتمندان و نه مردم عادی است.
این تصادف تنها سواری خانواده را خراب میکند و آنها را مجبور میکند تا همزمان با ورود میشل به مرکز بازیابی، از وسایل عمومی استفاده کنند. این تسهیلات دولتی اساساً “بازتوانی با تخفیف” است، تنها جایی که آنها میتوانستند از عهده آن برآیند. در تورشان، میشل از کارگردان و مشاور ارشد (آلبرت جونز) میپرسد که آیا درست است که آنها یک استودیوی یوگا دارند؟ او باید به او بگوید که اتاقی دارند که قبلاً استودیوی یوگا بوده است، اما آن را به جایی برای نگهداری دیگ بخار تبدیل کرده است. برادران از یک مرکز برتر بازدید کرده بودند اما پس از اینکه متوجه شدند روزانه 800 دلار هزینه دارد، آن را رد کردند. مدیر به آنها گفت: “ما برای آن دسته از خانواده هایی که نیاز به کمک مالی دارند، پنج درصد تخفیف میدهیم.”
آنها میتوانند برای مادرشان درمان رایگان دریافت کنند. البته اگر بتوانند او را به یک مرکز درمان روانی منتقل کنند رایگان خواهد بود، اما این مستلزم اثبات این است که او سعی کرده به خودش آسیب برساند. ایتان به درک میگوید: “او دیوانه نیست. او سعی ندارد مردم را بخورد یا مدفوع خود را پرتاب کند. در همین حین میشل در حمام نشسته و به صحبت های پسرانش گوش میدهد. او دارای آن حسی است که مردم وقتی متوجه میشوند باری بر دوش دیگران هستند، دارد.”
به نظر میرسد فیلم یک فیلم دردناک است. اعتیاد و بهبودی هم برای فرد معتاد و هم برای خانواده او دردناک است. مطمئناً نسخه ای خام تر، تقابل آمیزتر و نه چندان زیباتر از این واقعیت، در داستان روایت میشود. فیلم نامه گاهی اوقات بسیار صریح و بی پرده و شبیه شوهای تلویزیونی است. اتان و اشلی علاقمند به تحصیل در مدرسه آیوی لیگ هستند. هر دوی آنها پذیرفته شدهاند و اشک شوق در چشمانشان جمع شده است.
اما در بیشتر موارد، فیلم Stay Awake کم اهمیت و باورپذیر باقی میماند، به ویژه زمانی که بازیگران در مکان های واقعی حرکت میکنند. فیلمبرداری آلخاندرو مجیا مملو از نماهایی شبیه به «Stolen» است (نماهایی که مردم عادی در حال گذران زندگی خود هستند و بازیگران در میان آنها بازی میکنند). سازندگان فیلم در یافتن مکان های زیبا مهارت دارند، مانند زباله دانی مملو از ضایعات یا سالن بولینگ که درک در آن قرار ملاقاتی با نامزدش ملانی برگزار میکند، و وسایل بالای سر را خاموش میکند.
درست است که همه داستان های اعتیاد اساساً یکسان هستند. اما این در مورد داستان هایی درباره جوانان آرمانگرا که به جنگ میروند و متوجه میشوند که چقدر بیرحمانه و بیمعنا است، پلیس های مخفی که شروع به همذات پنداری با کلاهبردارانی که فریب خورده اند، و عاشقانی که با وجود تفاوت های عمیق در زندگی، رابطه ای عمیق برقرار میکنند نیز صادق است. چیزی که واقعاً اهمیت دارد این است: صحنه، روانشناسی شخصیت ها و جزئیاتی که لحظه را به نمایش میگذارند، مانند نمای نزدیک هویج و پیازهایی که میشل درست قبل از اولین سفر روی صفحه نمایش خود در تابه می پزد.
دیدن یک داستان که عمدتاً بر روی عزیزانی متمرکز است که باید آشفتگی های یک معتاد را ترمیم کنند (اگرچه تلاش های میشل، از جمله عصبانیت طولانیاش از رها شدن توسط پدر خیانتکار پسرها، هرگز نادیده گرفته نمیشود) بسیار شاداب است. حتی اگر یک معتاد و مراقبانش افراد خوبی باشند، مبارزه لزوماً آسان نیست. وقتی زیبایی را کنار بگذاریم، فیلم به شدت صادق است. اتان به درک میگوید: «او تمام کمک هایی را که ما به او میدهیم یه صورت ما میکوبد» یکی از آن جملاتی که از نظر عینی درست نیست، اما ناامیدی گوینده را از چالش هایی که باعث میشود یک خانواده به جای حرکت رو به جلو، در جا بزند، نشان میدهد.