کتاب صوتی بریدا اثری شنیدنی و جذاب از پائولو کوئیلو، یکی از پرفروش‌ترین نویسندگان معاصر برزیل و جهان است. کوئلیو در این کتاب پرفروش نیویورک تایمز، راوی زندگی بریدا، دختر جوان ایرلندی و مسیری است که او برای کسب دانش و آموختنِ فوت و فن جادوگری می‌پیماید. در این پست به نقد و بررسی کتاب بریدا می پردازیم.

نقد و بررسی کتاب بریدا

پائولو کوئیلو (Paulo Coelho) در کتاب صوتی بریدا (Brida) زندگی دختر جوانی به نام بریدا را روایت می‌کند که به کسب دانش علاقه دارد و این علاقه، او را به سمت آموختن جادوگری سوق می‌دهد. بریدا که از این علم و هنر چیزی نمی‌داند، پیش از هر کاری باید با سنت‌های جادوگریِ خورشید و ماه آشنا شود. او به جست‌وجوی استادی مشغول می‌شود تا در مسیر یادگیری هدایتش کند. بریدا نخست به دیدار مرد جادوگری می‌رود که محکوم به تنهایی است و در یک دشت در مجاورت جنگلی بزرگ زندگی می‌کند. بریدا او را وادار می‌کند تا به پرسش‌هایش درباره‌ی اسرار زندگی، به تسخیر درآوردن انرژی‌های جادویی، سفر در طول زمان، بازگشت به گذشته و دیدنِ آینده و… پاسخ دهد. او به بریدا کمک می‌کند تا بر ترس‌هایش غالب شود. علاوه‌‌بر آن، سنت خورشید را نیز به وی می‌آموزد. مرد جادوگر، جفتِ روح خود را درون بریدا می‌بیند؛ همان نیمه‌ی دیگر روح خود.! بریدا پس از او با زنی ملاقات می‌کند که او را با سنتِ ماه آشنا می‌کند و به او یاد می‌دهد چطور با جریانِ زندگی کنار بیاید. دخترک در عین حالی که این علوم و حکمت‌ها را می‌آموزد، تلاش می‌کند میان روابط خود و اشتیاقش به آموختنِ جادوگری، تعادلی برقرار کند.

بریدا داستانی کم‌وبیش واقعی است. پائولو کوئلیو دختری را با چنین مشخصاتی در یکی از سفرهای خود ملاقات کرده است. کتاب بریدا برای اولین بار در سال 1990 به زبان پرتغالی منتشر شد. پائولو کوئلیو خود درباره‌ی این کتاب چنین گفته است: «در رمان سوم من بریدا که درست پس از کیمیاگر آن را نوشتم، داستانِ زن جوانی را روایت می‌کنم که در جادوگری غوطه‌ور می‌شود و تجربیات مختلفی را از سنت‌های متفاوت جادوگری از سر می‌گذراند. من در این کتاب به بررسی موضوعات بسیاری که برایم جالب‌توجه هستند مانند ادیان بت‌پرستان و درکی که از عشق دارم، پرداخته‌ام.»

پائولو کوئیلو در کتاب صوتی بریدا دو سنت جادوگری را مطرح می‌کند: سنت ماه و سنت خورشید. سنت ماه، شیوه‌ی جادوگری آیینی و کهنی است که برای پرداختن به آن باید تمرین‌های فراوان و دشواری را از سر گذراند. سنت خورشید اما راه و روشی جهان‌شمول‌تر برای دستیابی به جهان ابدی است. در سنت خورشید تنها یک اصل اساسی وجود دارد: اعتماد به شبِ تاریکِ ایمان و تنها یک تمرین را باید انجام داد: نیایش به درگاه پروردگار با تمامِ قلب و روح.

کتاب صوتی بریدا سرشار است از جملات عرفانی و فلسفیِ پائولو کوئلیو و تمام داستان حول محورِ معنویت، تجسم، جست‌وجو برای خویشتنِ حقیقی، سحر و جادو می‌گذرد. کوئلیو علاوه بر آنکه ما را با بریدا در مسیر خودیابی‌اش همسفر می‌کند، به مضامین متعدد مذهبی نیز اشارات فراوانی دارد و موضوعات زیادی را درباره‌ی ارتباط انسان با ماوراءالطبیعه مطرح می‌کند. بریدا رمانی است که با به‌کارگیری ایده‌های تمثیلی و استعاری، تصویری جامع و متفاوت از اهمیتِ جست‌وجوی مسیری که ما را به هدفِ وجودی‌مان برساند، در برابرمان ترسیم می‌کند؛ هدف و مسیری که در اغلب اوقات برای فرد به‌وضوح مشخص نیست و تنها در سایه‌ی تلاش و تأمل روشن خواهد شد.

کتاب بریدا را سیده مریم کشفی به زبان فارسی ترجمه کرده و انتشارات عطر کاج آن را به چاپ رسانده است. نسخه‌ی گویای این کتاب را به همت نشر صوتی آوانامه و با خوانش شیما درخشش می‌شنوید.

در نکوداشت کتاب صوتی بریدا
بریدا کتابی است که نمی‌توانید آن را زمین بگذارید. (آیریش بوستن)

کتاب صوتی بریدا برای چه کسانی مناسب است؟

شنیدنِ کتاب صوتی بریدا را به تمامیِ علاقه‌مندانِ رمان‌های فلسفی و معمایی و همین‌طور طرفدارانِ آثار پائولو کوئلیو پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب صوتی بریدا می‌شنویم
تاریکی مطلق جنگل فقط با نوری که ستاره‌ها داشتند کمی روشن شده بود. بریدا دید که جادوگر به سمت چپ درختان در جنگل رفت و ناپدید شد. از تنهایی ترسید ولی سعی کرد به چیزهای بی‌خود فکر نکند. به یاد آورد که این اولین و مهم‌ترین درس است: «پس نباید نشان بدهم که ترسیده‌ام. نباید بگذارم از من و یادگیری‌ام ناامید شود.»

مطمئن بود جادوگر جایی نزدیک ایستاده و تمام کارهایش را زیر نظر گرفته و می‌خواهد از توانایی‌اش برای یادگیری مطمئن شود، پس حتی اگر هم از تاریکی و موجودات زیرسنگ‌ها و کنار درختان، مثل عقرب و مار و حشرات ترسیده نباید به روی خودش بیاورد و اجازه دهد جادوگر بفهمد. مدام با خود تکرار می‌کرد: «من شجاعم و با اعتمادبه‌نفس؛ و جادوگر به زودی برمی‌گردد.»

بودن در کنار مردی که نصف روستا از او می‌ترسیدند و نیمی دیگر دوستش داشتند، برای بریدا امتیازی بود که دوستش داشت. از همین رو به ساعتی فکر کرد که به روستا رسیده و به عصری که با هم گذرانده بودند و در آخر به یاد مهربانی صدای جادوگر افتاد. لبخند کم‌رنگی کنار لبش نشست و با خود فکر کرد شاید وجودش برای جادوگر جذاب است! حتی به این فکر کرد که جادوگر بخواهد با او ارتباط برقرار کند.

لبخندش پر رنگ شد و به این نتیجه رسید که علی‌رغم عجیب بودن این مرد، تجربه‌ی بدی نخواهد داشت اگر این اتفاق بیفتد. در همین حین به خود آمد، فکرهای بیهوده را کنار زد و به دلیل واقعی که او را تا آنجا کشانده بود فکر کرد؛ یادگیری جادو.

مدتی گذشت، بریدا حس کرد زمان زیادیست که جادوگر رفته و تنهاست. ترسش با شدت بیشتری برگشت.

به یاد حرف‌های افراد مختلف درباره‌ی جادوگر افتاد. بعضی می‌گفتند این مرد قدرتمندترین جادوگری است که به عمر خود دیده‌اند؛ می‌تواند به‌راحتی جهت وزش باد و ابرها را تغییر دهد و این همان چیزی بود که بریدا را شیفته کرده بود. اما برخی دیگر معتقد بودند که او جادوی سیاه می‌کند و یک‌بار عاشق زنی متأهل شده و به‌خاطر عشقش، شوهر آن زن را نابود کرده و به همین علت است که همیشه در جنگل تنها و سرگردان است!

5/5 - (1 امتیاز)
Shares:
1 Comment
  • مرضیه رسولی
    مرضیه رسولی
    2 دی 1402 at 17:40

    100% با صدای شیما درخشش هر کتابی بی نظیر میشه

    Reply
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *