کتاب وانیل و شکلات نوشتهٔ ازووا کاساتی مودینیانی و ترجمهٔ لیلا صدری است و نشر البرز آن را منتشر کرده است. داستان وانیل و شکلات دربارهٔ زوجی است که یک روز جادوی عشق آنها باطل میشود و زن ناامید و سرخورده از فرارهای گاه و بیگاه شوهر، تصمیم به ترک وی میگیرد و او را با هزاران مشکل روزمره تنها میگذارد تا به تنهایی با آنها مواجه شود و آنها را حل میکند. در این پست به نقد و بررسی کتاب وانیل و شکلات می پردازیم.
نقد و بررسی کتاب وانیل و شکلات
وانیل و شکلات دو مزهٔ متفاوتاند اما وقتی کنار هم قرار میگیرند با هم بسیار عجین میشوند و نتیجه عالی میشود.
همانطور که برای پپه و آندرا اتفاق افتاد، که پس از هجده سال زندگی مشترک و سه فرزند، هنوز عاشق یکدیگرند.
اما یک روز جادو باطل میشود و زن ناامید و سرخورده از فرارهای گاه و بیگاه شوهر، تصمیم به ترک وی میگیرد و او را با هزاران مشکل روزمره تنها میگذارد تا به تنهایی با آن ها مواجه شود و آنها را حل میکند.
جداییای که مسائل زیادی را برای هردوی آن ها آشکار میسازد و به آنان کمک میکند که خود را پیدا کنند و شخصیت فردیشان را جلا بخشند.
خواندن کتاب وانیل و شکلات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
درباره ازووا کاساتی مودینیانی
ازوِوا کازاتی مودینیانی، یکی از محبوبترین نویسندگان معاصر ایتالیاست. رمانهای او به سیزده زبان دنیا اعم از (فرانسه، آلمانی، روسی، پرتقالی) ترجمه شده است و بیش از هشت میلیون نسخه از آنها به فروش رفته است. در سال ۱۹۸۱ اولین رمانش با نام آنا با چشمان سبز به چاپ رسید که تقریبآً بلافاصله با استقبالی بیسابقه مواجه شد. وی نوعی خاص از صحنه یک زندگی امروزی ایتالیایی را جلوهگر میسازد.
دلیل این موفقیت چیست؟ درک نیاز خواننده و عامه مردم برای خواندن رمانی که با وجود تنوع و غنای ادبی و فرهنگی، بهره گرفته شده از مشکلات واقعی خانوادهها، با شخصیتها، مکانها و پایههایی است که برای خواننده قابل درک و لمس هستند.
ضمنا، توان رویارویی با تم احساسی داستان، هربار از یک زاویه متفاوت، و انتقال دادن آنها با دقت و وسواس هرچه تمامتر در آنها به چشم میخورد. تغییرات پیش آمده در بیست سال اخیر در زندگی اجتماعی ما که با نقشآفرینی متفاوت زنان آغاز شده است در رمانهای وی به خوبی جلوهگر است. پس از اولین رمان خوشاقبال وی، سیزده رمان آمده است که تمامی آنها مورد توجه و پیگیری ادبا و منتقدان قرار گرفته تا جایی که برنامههای تلویزیونی متعدد راجع به موفقیت این نویسنده پخش شده است.
وی در میلان زندگی میکند و به آن وابسته است، او در خانهای زیبا و سنتی که به مادربزرگش تعلق داشته روزگار میگذراند. میلان جایی است که در آن به دنیا آمده و از کودکی در آن اقامت دارد. وی جایزه بهترین فروشنده و نویسنده اول زن ایتالیایی را نیز دریافت کرده است.
بخشی از کتاب وانیل و شکلات
«مجادله سختی میان آندرِئا و پنلوپه به خاطر استفانیا خبرنگار خبرهای مربوط به برنامههای تلویزیونی درگرفت. علت دعوا درواقع ربطی به حسادت نداشت، بلکه خشم پنلوپه برای قدرت بیپایان شوهر در دروغ گفتن بود که هربار بیوفایی خود را حتی در مقابل آشکارترین دلایل انکار میکرد. آندرِئا همیشه به او خیانت میکرد و همیشه خود را بیگناه میدانست.
پنلوپه اینطور شروع کرده بود: «بله، فکر کن درست امروز صبح چند ساعت پس از اینکه با تو عشقبازی کردم، با همکار زیبای تو به بار رفتم که یک قهوه بنوشم. در نهایت دخترک با اشکهایی مهارنشدنی در حالیکه از من طلب بخشش میکرد، در آغوشم افتاد.»
آندرِئا جواب داده بود: «داری یکدستی میزنی.»
«ببین، خود او به دنبال من آمد و همه چیز را تعریف کرد.»
چشمهای آندرِئا از تعجب گشاد شد: «شما دو تا دیوانه هستید.»
ترسیده بود و پنلوپه که او را خوب میشناخت، میدانست که ممکن است هرلحظه منفجر شود و چیزی را بشکند.
این صحنهها بارها او را کمک کرده بودند تا خود را تبرئه کند.
پنلوپه گفت: «آندرئا، تو یک احمقی. نمیتوانی تصور کنی که ما زنها تا چه حد میتوانیم با هم همدست باشیم. استفانی نه تنها همه چیز را در حالیکه گریه میکرد برای من تعریف کرد، بلکه در انتها هر دوی ما به حقههای مضحکی که برای باز نشدن دستت نزد من میزنی تا میتوانستیم خندیدیم.»
حال آندرئا با چشمانی سرد و بیروح به قصد تکرار صحنههای همیشگی به پنلوپه خیره شده بود. اما پنلوپه بدون ترس ادامه داده بود: «حالا که بحث به اینجا کشیده، باید به تو بگویم که نمیتوانی به توهین کردن به هوش و شعور عزیز من ادامه بدهی. تو به عنوان شوهر و پدر فقط مایه ویرانی هستی. از تو خسته شدهام. این بار بین ما واقعآً همه چیز به پایان رسیده.» و بیتوجه به این واقعیت که پریشیلا، مستخدمه خانه، از در پذیرایی در حال جاسوسی کردن است و بچهها در اتاقهایشان همه چیز را شنیدهاند، بحث را پایان داد.»