با مطالعهی کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد، همراه پما چودرون به سفری معنوی بروید و بیاموزید که چگونه میتوان با ناشناختهها مواجه شد، امیدواری را در آغوش گرفت و بر ترسهای خویشتن غلبه کرد. چودرون در این کتاب پرفروش آمازون، ابزارهایی چون مدیتیشن و خودشفقتی را در اختیارتان قرار میدهد تا با آنها از بحرانها بهسلامت عبور کنید و در مقابله با ناملایمات انعطافپذیر باشید. در این پست به نقد و بررسی کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد می پردازیم.
نقد و بررسی کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد
در زندگی همه، زمانی فرامیرسد که همه چیز از کنترل خارج میشود و به نظر میرسد که روزگار با ما سر ناسازگاری دارد. اولین واکنش ما این است که از چنین موقعیتهایی فرار کنیم؛ زیرا نمیخواهیم خودمان را ناراحت کنیم. اما بسیاری از اوقات راه فراری وجود ندارد و لازم است تمامقد با بحرانهای زندگیمان روبهرو شویم. پما چودرون (Pema Chödrön) هم در بعضی از موقعیتهای زندگی خود، تجربهی چنین مواجهه با چنین دشواریهایی را داشته. او با استفاده از آموزههای بودیسم توانسته این دوران را پشت سر بگذارد. کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد (When Things Fall Apart)، حاصل مبارزهی چودرون با سختیهای زندگی و سربلند بیرون آمدن از آنهاست.
پما چودرون یکی از برجستهترین چهرههای مذهب بودیسم در عصر حاضر است. او در مقدمهی کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد میگوید که در سال 1995 دو کارتن از متن سخنرانیهایش را بین سالهای 1987 تا 1994 میخواند و به این نتیجه میرسد که در همهی آنها بر یک موضوع تأکید میکرده است: نیاز به مایتری یا مهربانی عاشقانه به خود. او در همهی سخنرانیها به این نکته اشاره میکرد که چگونه به سرزمین ناشناختهها قدم بگذاریم و بر کشمکش درون خود پیروز شویم. ویراستار پما چُدرون، امیلی هیلبرن سل، از میان این مجموعه سخنرانیها، موضوعات و مفاهیم مهم را انتخاب میکند. چودرون نیز سخنرانیها را تکمیل میکند و آنها را به شکل کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد درمیآورد.
چودرون در کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد نشان میدهد که چگونه آموزههای بودا نظم را به زندگی بینظم ما وارد میکند. بعضی از این آموزهها عبارتند از:
اهمیت رنج در زندگی: همه میدانند که رنج بخشی اجتنابناپذیر در زندگی است. پما چودرون عقیده دارد زمانهایی که شغلی را از دست میدهیم یا فکر میکنیم زندگی مطابق میل ما پیش نمیرود، رنج میکشیم. او به ما میگوید از راه نزدیک شدن به رنج و شناخت آن، به رنجهایمان پایان دهیم. لحظههایی که درد میکشیم، بیدار میشویم و قلبمان را به روی همه چیز باز میکنیم.
نزدیکی با احساس ترس: همه ترس را تجربه میکنند؛ اما تفاوت در نحوهی مواجهه با ترسهاست. بعضیها چشمانشان را میبندند و ترس را نادیده میگیرند. برخی دیگر حواس خود را پرت میکنند. هر کس راهی برای از بین بردن ترس دارد. اما در کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد میآموزیم که ترسها را در آغوش بگیریم.
رها کردن امید: پما چودرون میگوید: «تا زمانی که به امید میچسبیم، شادی واقعی را پیدا نخواهیم کرد.» همهی ما به امید چیزی بهتر زندگی میکنیم. با خودمان میگوییم اگر فلان اتفاق بیفتد، خوشبخت خواهیم شد. اما ما با امید به چیزی بهتر، میخواهیم از احساس دردناک خود فرار کنیم. و فرار، راه خوبی برای رهایی از رنجها نیست.
کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد تمرینهای مراقبه و خودشفقتی را اساس تعالیم بودا میداند. شاید در ابتدا مدیتیشن و ابراز شفقت به خود کمی عجیب به نظر برسد؛ اما این تمرینها باعث میشوند که رنج دیگران را تشخیص دهیم و با همه مهربان باشیم. پما چودرون دیگر آموزههای این حکمت باستانی را در این کتاب نشان میدهد.
نشر میلکان کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد را با ترجمهی حسام شیخحسنی منتشر کرده است.
نکوداشتهای کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد
من با افتخار یکی از شاگردان پما چودرون هستم و میتوانم بگویم که مهمترین و ضروریترین درس زندگیام را از او یاد گرفتهام: اینکه چگونه قلبم را بگشایم. (آلیس واکر، نویسندهی برندهی جایزهی پولیتزر)
کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد، پر است از توصیههای مفید. این کتاب به شما میآموزد که چگونه با استفاده از تعالیم بودیسم، در مقابل واقعیتهای زندگی مدرن مانند ترس، ناامیدی، خشم و… تاب آورید. (پابلیشرز ویکلی)
شاید آنچه پیام پما چودرون را اینچنین تأثیرگذار میکند، جهانی بودن آن باشد. او در کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد میگوید که دل همهی ما ممکن است زمانی بشکند؛ اما نحوهی مواجهه با دلشکستگی است که اهمیت دارد. (مجلهی اپرا وینفری)
کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد برای چه کسانی مناسب است؟
اغلب خوانندگان کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد، افرادی هستند که بهتازگی بحران بزرگی را در زندگی پشت سر گذاشتهاند. علاقهمندان به بودیسم نیز مطالعهی این کتاب پما چودرون را مفید خواهند یافت.
در بخشی از کتاب وقتی همه چیز از هم میپاشد: توصیههایی قلبی برای زمانهای سخت میخوانیم
یکی از بهترین تمرینهای روزمره برای زمانی که وقت مراقبه نداریم این است که به عقایدمان توجه کنیم. وقتی به حالت نشسته مراقبه میکنیم، یکی از بخشهایش این است که به افکارمان آگاه شویم. سپس، بدون قضاوت، بدون آنکه آنها را درست یا غلط بخوانیم، بهسادگی قبول میکنیم که در حال فکر کردنیم. این تمرینی است برای تهاجمی نبودن در برابر خود. درعینحال تمرینی است برای زنده کردن خِردمان: اینکه ببینیم فقط فکر میکنیم، اما بدون هیچ ترس یا امید یا سرزنش یا تمجیدی که به آن چسبیده باشد. اما وقتی به مراقبه مینشینیم، اوضاع همیشه اینقدرها هم ایدئال نیست. معمولاً وقتی متوجه میشویم که درحال فکر کردنیم، حتی اگر کسری از ثانیه در یک ساعت مراقبه باشد، سرزنش یا تمجید ما را با خود به همراه دارد که آن فکر خوب است یا بد. در هر صورت، اتفاقی که میافتد بیشتر از این است که صرفاً به آن برچسب «فکر» بزنیم.
اما بعد از مدتی که مراقبه را تمرین کردیم، چون با خود تنها مینشینیم و تنها کاری که میکنیم آگاهبودن از بازدممان و شناسایی افکارمان است، ذهنمان ساکنتر میشود. درنتیجه، به همهچیز بیشتر توجه میکنیم. چه خود باور داشته باشیم که بیشتر توجه میکنیم چه نداشته باشیم، این اتفاق میافتد. در مراقبه ما به فضای بسیار زیادی اجازهی وجود میدهیم و سپس با شفافیت و وضوحی فزاینده شروع میکنیم به دیدن آنچه پیش میآید.