فیلم قلعه هایی در آسمان را در ادامه نقد و بررسی کرده ایم.
حتی وقتی برای اولین بار «اطلس ابر» را تماشا می کردم، می دانستم که باید دوباره آن را ببینم. اکنون که بار دوم آن را دیدم، میدانم که دوست دارم برای بار سوم آن را ببینم – اما دیگر باور ندارم که تماشای مکرر چیزی را حل کند. برای وام گرفتن از توصیف چرچیل از روسیه، “این یک معما است که در یک رمز و راز پیچیده شده است، در یک معما.” در لحظه مجذوب می شود. رفتن از یک لحظه به لحظه دیگر مشکل است.
مطمئنا این یکی از جاه طلبانه ترین فیلم هایی است که تا به حال ساخته شده است. دنیای کوچک نقد فیلم با تفاسیری از آن زنده بوده است که پیشنهاد می کند چیزی را توضیح دهد که خارج از توضیح است. هر توضیحی در مورد یک اثر هنری باید در آن یافت شود، نه اینکه به آن پرداخت. به عنوان یک معلم فیلم، همیشه دانشآموزان به من میگفتند که فیلمی از دیوید لینچ، مثلاً، یا وارنر هرتزوگ، «بازگویی زندگی مسیح، مثلاً «موبی دیک» است. “پاسخ استاندارد من این بود: شاید این به سادگی بیان خود باشد.
با این حال، “اطلس ابری” برای توضیح فریاد می زند، و مطمئناً متوجه شده اید که من حول یکی از آنها تپ می رقصم. میتوانم به شما بگویم که شش داستان را روایت میکند که بین سالهای 1849 و 2346 اتفاق میافتد. میتوانم به شما بگویم که همان بازیگران در نقشهای مختلف ظاهر میشوند و شخصیتهایی از نژاد، جنسیت و سن متفاوت را بازی میکنند. برخی حتی انسان نیستند، بلکه ساختگی هستند. می توانم به شما بگویم که بازیگری و گریم آنقدر موثر هستند که اغلب نمی دانستم به تام هنکس، هالی بری یا جیم برادبنت نگاه می کنم. من می توانم این را به شما بگویم، و این چه کمکی است؟
میتوانم به شما بگویم که هر بخش، بازسازی مجدد داستان موجود در قسمت قبلی است. که همان خال مادرزادی در هر دوره زمانی ظاهر می شود. این یک موتیف تکراری این است که همه زندگی ها با عطش آزادی به هم مرتبط هستند. این که فیلم از رمان محبوب دیوید میچل با همین نام الهام گرفته شده است. این که در رمان، داستانها به ترتیب زمانی گفته میشدند، و سپس دوباره از آخر به ابتدا دور میگشتند. اینکه فیلم پیوندهای خود را از طریق حضور دوباره همان بازیگران در نقش های مختلف پیدا می کند و عمداً به داستانی از درون داستان دیگر اشاره می کند.


حالا عاقل تر شدی؟ من آب را پا می گذارم. و اکنون می توان یک پاراگراف بسیار طولانی را دنبال کرد که شخصیت های مختلف بازیگران را معرفی و توصیف می کند. اما شما به هر حال راه خود را گم خواهید کرد، زیرا بسیاری از اجراها و لباس های مبدل بسیار مؤثر هستند. میتوانم به شما بگویم که کار هالی بری بهعنوان یک گزارشگر تحقیقی در اواسط دهه 1970 برای من خوب کار میکند، و خرد غمانگیز تام هنکس بهعنوان پیرمردی که قصه میگوید، غیرقابل نفوذترین است.
من ناامید می شوم. فکر می کنم دوست داشته باشید این فیلم جسورانه و رویایی به کارگردانی لانا واچوفسکی، تام تایکور و اندی واچوفسکی را ببینید. هر جا که اهالی سینما جمع میشوند، بحث میشود. نظریه های عمیق ارائه خواهد شد. یکی خواهد گفت: “نمی دانم چه چیزی در جهنم دیدم.” نام فروید و یونگ خواهد آمد. و حالا انتظار دارید که راز را از معما باز کنم و یک معمای براق زیبا به شما ارائه کنم؟
گاهی اوقات کلید یک فیلم می تواند توسط فیلم دیگری پیشنهاد شود. می دانیم که عنوان به نقاشی های اولیه شکل ها و رفتار ابرها اشاره دارد. چندی پیش یک فیلم سوئدی به نام “سایمون و بلوط” را دیدم که در مورد پسری رویاپرداز بود که با یک درخت بلوط پیوند برقرار کرد. در اندامهایش، دراز میکشید و کتابهای تخیلی میخواند و سپس اجازه میداد چشمهایش روی ابرهای بالای سرش بماند. هنگامی که او کتابی در مورد بیابانگردان میخواند، به نظر میرسید که ابرها مانند کاروانی شبحوار از شترها در صفوف در آسمان شکل گرفتهاند.
من هرگز حوصله «اطلس ابر» را نداشتم. در تماشای دومم، از هر تلاشی برای یافتن پیوندهای منطقی بین بخشها، داستانها و شخصیتها دست کشیدم. آنچه مهم بود این بود که ذهنم را برای بازی آزاد گذاشتم. ابرها واقعاً شبیه شتر یا کشتی های بادبانی یا قلعه هایی در آسمان نیستند. آنها به سادگی یک فرآیند طبیعی در کار هستند. شاید زندگی ما هم همینطور باشد. چون ما ذهن داریم و ابرها ندارند، ما آرزوی آزادی داریم. این شکلی است که شخصیتهای «اطلس ابری» به خود میگیرند، و چگونه تلاش میکنند تا افکار ما را هدایت کنند. هر تلاش ملموس و واقعی برای تثبیت فیلم بر روی واقعیت سرد، برای گفتن “معنای” آن به همان اندازه بیهوده است که تلاش برای ساختن یک پرتقال ساعتی.
اما، اوه، این چه فیلمی است! و چه نمایشی از ویژگی های جادویی و رویایی سینما. و چه فرصتی برای بازیگران. و چه جهشی توسط کارگردانانی که خود را از زنجیر تداوم روایت رها می کنند. و سپس خرد پیرمردی که به شعله های آتش خیره شده است کاملاً منطقی است.