یکی از چیزهایی که یک تماشاگر فیلم ممکن است در طول نیمه زمستان تاریک واقعی به دنبال آن نباشد، اواسط زمستان تیره تر روی صفحه نمایش است. افشای کامل: «چشم آبی رنگ پریده» به نویسندگی و کارگردانی اسکات کوپر و با بازی همکار مکرر او کریستین بیل که در دره ناهموار هادسون نیویورک در سال 1830 اتفاق میافتد، در اواسط زمستان کاملاً غرق شده است. بررسی فیلم چشم آبی کم رنگ را در ادامه بخوانید.
فیلمبرداری ماسانوبو تاکایاناگی گاهی اوقات نوعی از رنگهای خاکستری فوقالعاده را بازتولید میکند که توسط جرقههای آب آبی و یونیفرمهای آبی دانشجویان آکادمی نظامی وست پوینت، مؤسسه نوپایی که بخش عمدهای از اکشنهای داستان در آن رخ میدهد، شکسته میشود.
البته سرد بودن با داستان همخوانی دارد. در آکادمی، یک کادت به نام فرای، نه فقط مرده – با حلق آویز کردن، ابتدا فرض می شود – بلکه با قلبش بریده شده کشف می شود. ناظران بسیار ترسیده مدرسه، از ترس رسوایی که ممکن است ضربه مرگباری به محل وارد کند، یک قانونگذار بازنشسته را برای تحقیق دعوت می کنند.
آگوستوس لندور، با بازی بیل، یک “کلبه ای” منزوی است، یک بیوه که دختر نه چندان بالغش چند سال قبل خانه اش را ترک کرد. او دوست دارد مشروب بخورد، یک شریک خواب در یک میخانه دار خونگرم (شارلوت گینزبورگ) دارد و با وجود هوشیاری خشکش مستعد مالیخولیا است. شهرت دارد که او یک بار از یک جنایتکار اعتراف کرده است که چیزی جز “نگاه نافذ” نداشته است.


برداشتن قلب اجساد – دیگری وجود خواهد داشت – نشان دهنده کمی است. و به زودی لندور در مورد مسائل شیطان پرستی استشمام می کند. یکی از دانشآموزان که کارآگاه را رصد میکرد، آن سرنخ را معتبر نمیدانست. او اصرار دارد که قاتل “شاعر” بوده است.
این کادت یکی از ادگار آلن پو است، یک طرد شده حساس در میان لافزنان نظامیگرا و البته خود شاعر آینده. پو با بازی غیرعادی هری ملینگ، که به طور مشابه در «تصنیف باستر اسکراگز» جذاب بود، زیر بال لندر گرفته میشود. این دو علاقه خاصی به دکتر آکادمی، دانیل مارکیز (توبی جونز) و خانواده اش دارند.
این قبیله میتواند آدامزها را برای پول خود به ارمغان بیاورد. خانم مارکیز مجبور به شکستن چینی خانگی در کمتر از یک لحظه است. دختر لیا (لوسی بوینتون) به زیبایی پیانو می نوازد و بسیار نفس می کشد و از چیزی که در اینجا به عنوان “بیماری سقوط” یاد می شود رنج می برد.
البته، ادگار عاشق او می شود – همه پسران دیگر در وست پوینت نیز عاشق او هستند. لی مشاهده می کند که بیماری ادگار به خوبی برای او مناسب است و او نیز به نوبه خود مراقبه های شاعرانه خود را در مورد “لنور” برای او می خواند. عنوان داستان از آن گرفته شده است.
«چشم آبی کمرنگ» که برگرفته از رمانی از لویی بایارد است، یکی از آن معماهایی است که دارای آنقدر محدود از شخصیتها/مظنونان است که روایت اصلی آن به نوعی ظاهری به نظر میرسد، و همینطور هم هست.
نکته: اگر تعجب میکنید که چرا بازیگری به اندازه بیل برای نقشی که در آن چند قتل را حل میکند و به رشد یک شخصیت بزرگ ادبی آمریکایی کمک میکند و نه چیزهای دیگر، امضا کرد، خوب، او این کار را نکرد.
تنها پس از حل این معمای ظاهراً مرکزی است که «چشم آبی کمرنگ» به طور کامل به تجارت واقعی خود متعهد می شود و داستانی از ضرر و تفکیک نادرست را ارائه می دهد. شخصیت پردازی بیل، ظریف و کمی مبهم در سرتاسر، در اینجا شکوفا می شود. و در نهایت سر می زند.
این فیلم به شخصیت واقعی که در میان چیزهای دیگر، تبدیل به خالق قابل بحث داستان پلیسی آمریکایی میشود، تجلیل میکند، در حالی که به خودی خود نوری لرزان را بر فرورفتگیهای تاریکتر قلب انسان میتاباند. نظر شما درباره فیلم چشم آبی کم رنگ چیست؟