آمریکا اغلب در سطح بین المللی به دلیل علاقه اش به پرچم مورد تمسخر قرار میگیرد. نمادی از میهن پرستی که در بیرون از خانه ها آویزان شده، روی پیراهن ها تقش بسته، روی سپر خودرو ها چسبانده میشود، و غیره، پرچم یک نیروی همه جانبه در بافت جامعه آمریکا است. فیلم Anthem را در ادامه بررسی کرده ایم.
با این حال، آنچه در چند سال گذشته جنجال زیادی به همراه داشته است، نماد دیگری است که به طور مشابه مورد احترام است: سرود، در کنار رد فرهنگی آن. خواه زانو زدن در حین نواخته شدن سرود ملی باشد یا امتناع از خواندن. نمایش قدرتمند مخالفت ها و موضوعات حساس برای وفادارترین «وطن پرست» کشور است.
البته این سرخوردگی ریشه در ظلم و ستم سیستمی بر هر فردی خارج از اکثریت دارد. مستند «Anthem سرود» به کارگردانی پیتر نیکس که توسط رایان کوگلر تهیه شده است به دنبال آهنگساز کریس باورز («بریگرتون»، «کتاب سبز») و تهیه کننده دی جی داهی، در حالی که در سراسر آمریکا سفر میکنند و به دنبال اختراع مجدد سرود هستند.
این مستند در قالب یک فیلم جاده ای شکل میگیرد که داهی و باورز به مراکز ژانر آمریکایی مانند نشویل، دیترویت و منطقه خلیج سفر میکنند و با موسیقی دانان ملاقات می کنند و در مورد عشق آنها به این هنر بحث می کنند. همه این افراد تاریخ، اهمیت و کیفیت ژانرهای خود را اجرا کرده و بازگو میکنند. در همه گروه ها، احساسات یکسان است: موسیقی عشق است، موسیقی مردم را دور هم جمع میکند و سرود ملی نیز واقعاً اینگونه نیست.
همانطور که آنها در کشور سفر میکنند و با هنرمندان زیادی مصاحبه میکنند، هر تعاملی با حس آزاردهنده ای از خلاقیت مشخص میشود. فقدان حس واقعی در مکالمات وجود دارد، و بیشتر شبیه چک کردن کادرها است تا درگیر شدن متفکرانه با موضوعات. داهی و باورز همچنین فاقد احساس و ارتباط هستند و احساس میکنند دو دانش آموز با استعداد برای یک پروژه گروهی در کنار هم قرار گرفته اند.
دوربین همیشه توسط افراد مقابل لنز به سختی گرفته میشود و منجر به سفتی میشود که فاقد احساسات است. این مکالمات به جای بحث های همدلانه، به عنوان داستان های آموزشی ارائه میشود. ارزش آنچه گفته میشود غیرقابل انکار است، اما در مستندی که تز آن ریشه در همدلی و اتحاد دارد، فاصله عاطفی بین سوژه ها وجود دارد که حتی بیشتر در صفحه نمایش ترجمه میشود.
فرمت «Anthem» به شدت فرمولی است. داهی و باورز به شهری میروند، به بازی سوژه هایشان گوش میدهند، سپس با آنها مصاحبه میکنند. این موضوع در طول مستند تکرار میشود، در حالی که برای دریافت تمام اطلاعات طرح شده کار میکند، خسته کننده است. شاید این ریزش ها ناشی از جاه طلبی مستند، ردیابی اکتشاف فراملی موسیقی، مصاحبه با چهره های جامعه و ساخت آهنگی برای پایان دادن به همه چیز باشد. این اطلاعات زیادی است که باید در 98 دقیقه گنجانده شود، در حالی که ساخت یک مستند طولانی تر امکان پذیر بود.
با این حال، آنچه در مورد «Anthem» بسیار جذاب است، نظر آن درباره میراث و ریاکاری است که از همان ابتدا به دنبال آن بوده است. فرانسیس اسکات کی سرود ملی آمریکا را از روی یک آهنگ بریتانیایی نوشت و یک عارضه فلسفی غیرمعمول را تثبیت کرد که امروزه فقط از نظر مشکلات نمایندگی به اثبات خود ادامه میدهد.
پروژه «Anthem» خاص و جذاب است، اما مستند بینندگان را ناامید میکند. غفلت قابل توجهی از فرآیندهای موسیقی وجود دارد. ما با خوانندگان گاسپل، خوانندگان کانتری، خوانندگان بومی، خوانندگان جاز و غیره آشنا میشویم، اما به سختی میدانیم که داهی و باورز چگونه آهنگ را برای گنجاندن این ژانرها میسازند. مکالمات بین هنرمندان در سراسر کشور هنگام نوشتن اشعار و بحث در مورد موضوع لحن امیدوارکننده در مقابل انتقاد نشان داده میشود، اما خود موسیقی گویا فراموش شده است.
زمانی که داهی و باورز از دیترویت بازدید میکنند، یک تشبیه شگفت انگیز وجود دارد، جایی که نوازندگان جاز کلید اجرای خود را آشکار میکنند. جاز مکالمه ای با همه بازیگران است. آنها باید با هم کار کنند، گوش کنند و بدانند چه زمانی بازی کنند و چه زمانی به بازیکن دیگری اجازه درخشش دهند. این کل فلسفه مستند است. در حین اینکه روی کاغذ کار میکند، اجرا در ارتباط دادن احساس آن به قالب آن بی تفاوت است.
«Anthem» نامه ای عاشقانه به شکلی هنری به کشوری است که بسیاری از این ژانرها از آنجا سرچشمه گرفتهاند، اما نتوانسته است به طور کامل خود را درک کند. مبارزه آمریکایی ها علیه نژادپرستی و سنت گرایی گیر کرده و در حال فرو رفتن در لجن است. طبیعتاً تغییر نمادهای این نیروها به اندازه خود ذهن ها سخت است. «Anthem» این وظیفه دلهره آور را بر عهده میگیرد و تلاشی هماهنگ برای نمایش زیبایی فرهنگ در ایالات متحده و پیوند درونی موسیقی انجام میدهد. گرچه اهمیت تز آن را تصدیق میکند، اما همدلی کامل مورد نیاز برای الهام را برآورده نمی کند.