فیلم مهیج جدید مربوط به جنگ جهانی دوم «خون و طلا Blood & Gold» تنها به یک دلیل وجود دارد – نمایش منظره وحشتناک انبوهی از نازی ها که به ضرب گلوله، چاقو، له شدن توسط تانک، مسموم شده، سوزانده میشوند، و منفجر میشوند. بیش از حد حاوی صحنه های خشونت آمیز است، که توصیف آنها به عنوان “کارتونیک” کمتر یک انتقاد و بیشتر یک بیان ساده از واقعیت است. حتی «Where Eagle Dare» 1968 – که رابرت زمکیس آن را اینگونه توصیف کرد: «جایی که در آن کلینت ایستوود بیش از هر کس دیگری در تاریخ سینما آدم میکشد» – در مقایسه با Blood & Gold ظریف به نظر میرسد. این پروژه از کارگردان پیتر توروارث هیجان را از ابتدای راه دارد، اما سپس شما نسبت به این صحنه ها بی تفاوت میشوید.


در روزهای پایانی جنگ، زمانی که آلمان در شرف سقوط به دست متفقین است، سرباز هاینریش (رابرت ماسر) ترک کرده است و ناامیدانه در تلاش است تا دختر جوانی را که فقط یک بار دیده و تنها بازمانده است، پیدا کند. متأسفانه، او توسط یک جوخه نازی به رهبری فون استارنفلد سادیست (الکساندر شیر) که ماسکی شبیه به فانتوم اپرا برای پوشاندن برخی جراحات وحشتناک سمت چپ صورتش میپوشد، متوقف میشود و از گردنش روی درختی آویزان میشود تا آرام آرام خفه شود و بمیرد. افسوس، اینها نازی هایی هستند که باید برنامه ریزی کنند، بنابراین به محض اینکه او را در هوا آویزان میکنند، بدون اینکه به اندازه کافی در اطراف بمانند تا مطمئن شوند که او مرده است، حرکت میکنند. این یک وقفه خوب برای هاینریش است زیرا به او اجازه میدهد که در زمان مناسب توسط زن محلی السا (ماری هک) رها شود و به مزرعهای که با برادر کوچکترش پائول (سایمون راپ) دچار مشکل ذهنی است، بازگردد.
در مورد آن نازی ها، آنها باید به روستای مجاور سونبرگ برسند، جایی که معتقدند گنج طلا جایی در ویرانه های خانه متعلق به تنها خانواده یهودی شهر قرار داشت تا اینکه توسط همسایگان و شهردار (استفان گروسمن)، در روزهای اولیه جنگ، سوزانده شدند. فون استارنفلد که به مدت زمان لازم برای بازیابی طلا مستقر میشود، افراد خود را به مزارع محلی میفرستد تا آذوقه فرماندهی کنند و وقتی به محل السا میرسند، سربازان تجاوز جنسی را به لیست کارهای خود اضافه میکنند. این باعث میشود هاینریش از مخفی شدن خارج شود و منجر به اولین (اما نه آخرین) سکانس بزرگ میشود که در آن او و السا در مقابل مهاجمان قرار میگیرند و درگیری خونین به بار میآورند در حالی که ثابت میشود عملاً غیرقابل کشتن هستند. پس از آن، هاینریش، السا و پائول سعی میکنند فرار کنند، اما مسیرشان دوباره با نازی ها تلاقی دارد، زیرا آنها نیز در جستجوی طلا گرفتار میشوند، همگی زیر تیک تاک ساعت ورود قریب الوقوع نیروهای آمریکایی.
اگر این شرح داستان به شما دژاوو میدهد، ممکن است به این دلیل باشد که تنها چند هفته پس از اکران «Sisu» میآید، یک فیلم اکشن دیگر که در پایان جنگ جهانی دوم روایت میشود و سربازی به ظاهر روئین تن، گنجینه ای از طلا و انبوهی از طلاها را به نمایش میگذارد. سربازان نازی که اکثراً فقط برای چند ثانیه حضور دارند قبل از کشته شدن به شیوهای بسیار زننده نمایش داده میشوند. این حجم از ابراز نفرت نسبت به آلمانی ها عجیب است.
«Bllod & Gold» همچنین تأثیر پذیری خود از کوئنتین تارانتینو را در قالب لحظات جسارتآمیز، وحشتناک، خشونتآمیز و کمدی تاریک، را به نمایش میگذارد، و فیلمنامه ی استفان بارت که ترکیبی از این فیلم ها را دارد: Django Unchained)) و (Inglourious Basterds).(حتی تریلر فیلم به نظر میرسد که به طور خاص برای بخش جاذبه های آینده «گریندهاوس» ساخته شده است.)
موفقیت یا عدم موفقیت “Blood & Gold” تا حد زیادی به انتظارات شما بستگی دارد. اگر تنها چیزی که میخواهید این است که تعداد زیادی از نازی ها را به شیوه های غیر اخلاقی کشته شوند، این چشم انداز تا حدودی مطلوب تر از «Sisu» است. توروارث (که در فیلم قبلی «Blood Red Sky»، پیش فرض به همان اندازه مبهم از ربودن یک هواپیمای حین پرواز توسط تروریست ها را نشان میدهد. همچنان در آن مشخص میشود یکی از مسافران یک خونآشام است) سبک و انرژی را به فیلم میبخشد. ماسلر یک قهرمان سرسخت و خوش شانس است و هکی حتی در نقش السا بهتر است. با این حال، چیزهایی که فیلم های تارانتینو را بسیار عالی کردهاند – شخصیت های جذاب، اتفاقات غیرمنتظره و دیالوگ های درخشان – دقیقاً در اینجا نیستند. «Blood & Gold» تقریباً در نیمه های راه از ایده ها و نبوغ کم میآورد، و باعث میشود در قسمت های پایانی تنها شاهد اعزام گروه جدیدی از نازی ها و سپس شلیک های پیاپی و قتل فجیع آنها را شاهد باشید.
“Love & Gold” سوء استفاده نازی ها نیست، اما در کل ایده جالبی هم نیست. این لحظات خود را دارد، و من گمان میکنم که پدرم، که به ندرت با فیلمی از جنگ جهانی دوم که دوستش نداشت ملاقات میکرد، احتمالاً از آن ضربه میخورد. با این حال، بعد از مدتی آن را یکنواخت یافتم. و مگر اینکه دائماً با مجموعهای از خونریزیهای افزایشیافته CGI بدون وقفه توسط طرح، شخصیت یا علاقه واقعی دراماتیک هیجانزده و هیجانزده باشید، گمان میکنم که شما هم همین احساس را داشته باشید.
این حجم از ابراز نفرت نسبت به آلمانی ها عجیب است.
چه جمله ی عجیبی