فیلم Simulant، یک معمای قتل علمی تخیلی درباره ربات های انسان نما و یک طغیان احتمالی ربات است. این فیلم چیزی دارد که بسیاری دیگر از فیلم ها نظیر «Blade Runner» و «I, Robot» ندارند: حس واضحی از دست دادن جان، مصنوعی یا غیر آن، باید غم انگیز باشد. وقتی شخصیت ها در «Simulant» میمیرند، سرعت خزنده و اینرسی دراماتیک فیلم کمی قابل تحملتر به نظر میرسد. سازندگان «Simulant» پیشنهاد میکنند که هر زمان که شخصیت ها در حال مرگ هستند یا با مرگ و میر خود مواجه میشوند، به این موضوع نگاه کنید.
این لحظات بزرگ به اندازه کافی تأثیرگذار نیستند تا «Simulant» را بیشتر از یک پاستیک علمی تخیلی ارزان قیمت بسازند. اما ملاحظات قابل توجهی به Simulants یا انسان های مصنوعی شبیه Replicant نشان داده شده است، که به این ریپف غیرقابل قانع کننده Robo-noir کمک میکند.
بی شرمانه و خواب آلود از صحنه اول، «Simulant» با فهرستی از دستورات روبات نوشته شده توسط ایزاک آسیموف شروع میشود که باید توسط همه شبیه سازها، یک گروه اجتماعی از ربات های ارائه دهنده مردم، اطاعت شود. این چهار قانون به اندازه کافی ساده هستند و در کدنویسی هر Simulant سخت هستند، چیزهای اساسی مانند شما نمیتوانید یک انسان را بکشید، و باید قوانین انسانی را رعایت کنید.

تعقیب و گریز کم خطری آغاز میشود: اسمی (آلیسیا سانز) به آرامی از مامور دولتی کسلر (سام ورثینگتون) دور میشود، یک دیک شکار ربات که برای آژانس شبه توانا و شبه توانمند اجرای مقررات هوش مصنوعی کار میکند. کسلر، بر خلاف طرفداران علمی تخیلی، از اینکه اسمی نهتنها (لحظه) توانست از او فرار کند، بلکه نافرمانی کرده و حتی او را زخمی کرده است، شگفتزده است. ماجرای این شبیه سازها چیست؟ یک مرد بی ادب تحقیق میکند.
در همین حال، داستان دیگری از آینده بسیار آشنا آشکار میشود: مرد وظیفه شناس اما گیج، ایوان (رابی آمل) به دنبال همسر ثروتمند خود فی (جوردانا بروستر) میرود. او زنده ماندن از یک تصادف اتومبیل را به یاد میآورد، اما نمیتواند چیزهای بیشتری را به یاد بیاورد. او نمیخواهد در مورد آن صحبت کند اما به زودی باید این کار را بکند. کمی بیشتر از 20 دقیقه از فیلم میگذرد، ما نیز راز تاریک فی و ایوان را میآموزیم: او شبیه ساز ایوان واقعی است که با وسیله نقلیه درگذشت. این افشاگری ساده حداقل تنش عجیب بین ایوان و فی را توضیح میدهد (مثل سابق نیست، عزیزم!). کشف ایوان همچنین ناخواسته او را به سمت کیسی روزن (Simu Liu)، یک متخصص شبیه سازی که به وضوح آنقدرها هم که به نظر میرسد بیضرر نیست، هدایت میکند.
(یک اسپویل خفیف، اما ضروری) در نهایت، جستجوی کسلر برای یافتن پاسخ او را به کیسی میکشاند، اما نه قبل از اینکه ببیند اسمی بر خلاف میلش دوباره برنامهریزی میشود. آپریل مولن کارگردان و رایان کریستوفر چرچیل، نویسنده، به طور قابل توجهی در مورد این رویداد آسیبزا صحبت میکنند، زیرا اگر اسمی انسان تر از آن چیزی است که حتی کسلر فکر میکند، احساسات او فقط «صفر و یک» نیست، همانطور که او میگوید. این صحنه احتمالاً تأثیرگذارترین صحنه در فیلم است، نه تنها به این دلیل که تأثیرگذار است، بلکه به این دلیل که بیان روشنی از قصد است. سازندگان «Simulant» از شما میخواهند که علیرغم تمام دانسته های قبلی و عمومی شما، تصور کنید که درد این ربات مهم است.
بقیه فیلم چندان مهم نیست، زیرا نه اوان و نه تحقیقات کسلر، شخصیت ها یا دنیای آنها را به طور عمده باز میکنند. این افراد سؤالات درستی را میپرسند، به آرامی و در نماهای کلوزآپ متوسط از نظر بصری مسطح، اما دنباله های عمیق تری نمیگویند، مثلاً اگر فقط با رعایت نکردن قوانینی میتوانید به این آزادی دست یابید، «آزادتر بودن» به چه معناست؟ آیا برای محافظت از دیگر مردمان حساس طراحی شده اند؟
هم نابودی اسمی و هم کشف ایوان آنها را به سمت کیسی باز میگرداند، یک ابزار توطئه انسانی که به طور کلی در مورد لزوم هک کردن Simulants صحبت میکند تا آنها نیز بتوانند تصمیمات خود را بگیرند. اما دخالت کسلر واقعاً مهم نیست، به جز رسیدن به نقطه بعدی. ایوان هر زمان که به دنبال بسته شدن از شریک زندگی ناخوشایندش میگردد، به همان دیوار عاطفی برخورد میکند. حتی مرگ مجازی اسمی، که در صحنهای سرد و مناسب نمایش داده میشود و التماس غم انگیز سانز را با حذف روشمند خاطرات اصلی اسمی توسط یک برنامه نویس کامپیوتر مقایسه میکند، به اندازه کافی عمیق نیست. در اینجا نکاتی از یک فیلم عمیق تر وجود دارد، اما فیلم بیشتر روی داستان ها و ایده هایی که قبلاً میدانیم نزدیک است.
در پایان که به طرز خنده داری با یک لحن طولانی و سخت در پشت یک زن برهنه به پایان میرسد، نیز به اندازه کافی مبهم نیست و قهرمانان فیلم که از قبل بیحس شدهاند، با دوراهی هایی مواجه میشوند که رکود تجاری را منعکس میکنند. شدت عاطفی در سراسر وجود دارد، اما تأثیر درونی آنها ناچیز است. بنابراین وقتی کیسی به ایوان میگوید که رها کردن اصول روبوی اصلیاش باعث میشود که اوان از «محدودیتهای» برنامهنویسیاش رهایی یابد، سخت است که با ایوان موافق نباشیم وقتی او پاسخ میدهد: «در واقع نمیدانم این به چه معناست.» کیسی سعی میکند توضیح دهد، و ایوان او را برای ما تفسیر میکند: اگر از دستورات اصلیاش رها میشد، «انسانتر» میشد، اما باز هم: ها؟ «Simulant» هرگز به جایی غیرمنتظره نمیرود و قدردانی از حساسیت غیرمعمول سازندگانش را سخت میکند.