نقد و بررسی کتاب تریستان و ایزوت

150
0
نقد و بررسی کتاب تریستان و ایزوت

معجون عشقی که سرنوشت دو جوان را دگرگون می‌کند و رابطه‌ی میان دو سرزمین را تغییر می‌دهد! کتاب تریستان و ایزوت، یکی از افسانه‌های مشهور سلتی است که نویسندگان و شاعران زیادی آن را به روایت درآورده‌اند. ژوزف بدیه همه‌ی صورت‌های این داستان را به هر زبانی در کنار هم قرار داده و داستان این دو دلداده را به نثری دلکش درآورده. در این پست به نقد و بررسی کتاب تریستان و ایزوت می پردازیم.

نقد و بررسی کتاب تریستان و ایزوت

افسانه‌ی عاشقانه‌ی تریستان و ایزولد (Tristan and Isolde) یکی از داستان‌های معروف شوالیه‌ای قرون وسطایی است که بسیاری از محققان درباره‌ی منبع آن تردید دارند. بعضی آن را یک افسانه‌ی سلتی می‌دانند که کهن‌ترین اثر مرتبط با آن را می‌توان در کتیبه‌ای در جنوب‌شرقی کورنوال پیدا کرد. در آن‌جا به شخصی با نام دروستانوس اشاره شده؛ البته در این مورد در میان محققان اختلاف نظر هست. در بعضی از افسانه‌های ولز در سال یازدهم میلادی، شخصیتی به نام دریستان حضور دارد که از مشاوران شاه آرتور است. بعضی از پژوهشگران ریشه‌ی داستان را از کشور ایرلند می‌دانند. در یکی از افسانه‌های این کشور، یکی از پادشاهان سالخورده می‌خواهد با شاهزاده‌خانمی جوان ازدواج کند و برای این کار، یکی از جنگجویان خود را می‌فرستد. برخی از محققان مانند هانری ماسه تصور کرده‌اند که تریستان و ایزوت از داستان «ویس و رامین» (قرن یازدهم میلادی و قرن پنجم هجری قمری) الهام گرفته شده است. بااین‌حال پرویز ناتل‌خانلری، اولین مترجم کتاب تریستان و ایزوت به زبان فارسی، تفاوت‌های این دو اثر را بیشتر از شباهت‌هایشان می‌داند و این نظر را رد می‌کند. به هر روی، برای قضاوت درباره‌ی شباهت هر دو قصه، بهتر است از داستان تریستان و ایزوت آگاه شوید.

تریستان،‌ خواهرزاده‌ی پادشاه کورنوال، جنگجویی شجاع و حیرت‌انگیز است؛ درست مانند شوالیه‌هایی که در قرون وسطی داستان آن‌ها را خوانده‌اید. پدر و مادر او هر دو در کودکی مرده‌اند و او جز دایی‌اش، مارک کورنوال، هیچ‌کس را ندارد. ایزوت، دختر پادشاه ایرلند، زیباست و موهایی زرین دارد. داستان رابطه‌ی میان این‌دو از زمانی شروع می‌شود که پادشاه ایرلند از کورنوال می‌خواهد که 600 مرد و زن جوان را برای خراج، به ایرلند بفرستد. فقط در یک صورت این خراج گرفته نمی‌شود: یک قهرمان از کورنوال بتواند غول ایرلندی مورهولت را در یک نبرد تن‌به‌تن شکست دهد. تریستان برای کشتن مورهولت (دایی ایزوت) داوطلب می‌شود و به موفقیت می‌رسد؛ اما در خلال جنگ، نیزه‌ای مسموم به بدن او وارد می‌گردد و تریستان را تا مرز مرگ می‌کشاند. او را در کشتی رها می‌کنند تا بمیرد؛ اما کشتی به سواحل ایرلند می‌رسد و تریستان در کاخ سلطنتی درمان می‌شود. ایزوت تریستان را با داروهایی معجزه‌آسا درمان می‌کند، ولی وقتی متوجه می‌شود که تریستان دایی‌اش را به قتل رسانده، از او روی برمی‌گرداند. اما رابطه‌ی تریستان و ایزوت به همین راحتی تمام نمی‌شود. سرنوشت آن‌ها در کتاب تریستان و ایزوت، تا ابد به یکدیگر گره خورده است.

وقتی تریستان به کورنوال بازم ی‌گردد، مارک، پادشاه و دایی‌اش، از او می‌خواهد که به خواستگاری ایزوت برود. ایزوت با این ازدواج مخالف است؛ اما مادر و پدرش با وصلت پادشاه کورنوال و شاهزاده‌ی ایرلند موافقند و بالاجبار، او را با تریستان روانه‌ی سرزمین دیگری می‌کنند. در هنگام عزیمت، مادر ایزوت معجون عشقی به خدمتکار همراه او، برانژی‌ین می‌سپارد و به او تأکید می‌کند که در شب زفاف این معجون را به خورد ایزوت و مارک بدهد. معجون خاصیتی سحرآمیز دارد: هر کس از آن بنوشد، به‌سرعت عاشق طرف مقابلش می‌شود. ملکه درواقع می‌خواهد مهر مارک را در دل دخترش بیندازد؛ اما نمی‌داند که قرار است تریستان و ایزوت این معجون را با هم بنوشند و دل به یکدیگر ببندند. بااین‌حال مارک و ایزوت با یکدیگر ازدواج می‌کنند؛ اما شب زفاف، ایزوت در آغوش تریستان به سر می‌برد و برانژی‌ین در آغوش مارک. همه چیز در کتاب تریستان و ایزوت، به هم می‌ریزد. اگر مارک به خیانت این‌دو پی ببرد، چه اتفاقی می‌افتد؟ چه سرنوشتی در انتظار این دو عاشق است؟ ژوزف بدیه (Joseph Bédier) در نسخه‌ی فرانسوی کتاب، سرگذشت این دو را تا پایان توصیف می‌کند.

منظومه‌ی تریستان و ایزوت را شاعری به نام برول در سال 1150 میلادی سرود و در سال 1170، شاعری دیگر با نام توماس، باری دیگر داستان را به نظم درآورد. شاعر گمنام دیگری در 1500 بیت داستان عشق تریستان و ایزوت را سروده. هر کدام از این نسخه‌ها افتادگی‌هایی دارند و در آن‌ها دخل و تصرف‌هایی به وجود آمده است. ژوزف بدیه، عضو فرهنگستان فرانسه و یکی از ادبای مشهور آن کشور، مجموع روایاتی را که به زبان‌های مختلف باقی مانده بود، گرد آورد و پس از مقابله‌ی نسخه‌های مختلف با هم، توانست داستان را کامل در کتاب تریستان و ایزوت روایت کند. پرویز ناتل خانلری، شاعر و ادیب ایرانی، برای اولین بار این کتاب را به زبان فارسی برگرداند. انتشارات علمی و فرهنگی و نشر نیلوفر، این ترجمه را منتشر کرده‌اند.

اقتباس‌های هنری و سینمایی از کتاب تریستان و ایزوت

داستان عشق تریستان و ایزوت، بدون‌شک با اپرای باشکوه واگنر زنده شد. اپرایی که از نسخه‌ی گوتفرید فون اشتراسبورگ ساخته شده بود. چندین آهنگساز از اپرای تریستان و ایزولده الهام گرفتند؛ مانند: هانس ورنر هنتسه، راتلند بوتون و اولیویه مسیان.

در دنیای سینما،‌ جنجالی‌ترین اقتباس از کتاب تریستان و ایزوت به ژان کوکتو و ژان دولانوا تعلق دارد. این فیلم با عنوان «بازگشت ابدی» که در سال 1943 و در فرانسه‌ی تحت سلطه‌ی آلمان ساخته شد، عناصر ایدئولوژیک آن دوره را همراه با داستان عاشقانه نمایش داد و به‌نوعی، حکومت ویشی را نقد کرد. دیگر اقتباس‌های این داستان عبارتند از:

  • فیلم «آتش و شمشیر» محصول سال 1981 و کشور آلمان
  • فیلم «زن همسایه» به کارگردانی فرانسوا تروفو، محصول کشور فرانسه و سال 1981
  • فیلم «تریستان و ایزولد» به نویسندگی دین گورگاریس، کارگردانی کوین رینولدز، بازی جیمز فرانکو و سوفیا مایلز

در بخشی از کتاب تریستان و ایزوت می‌خوانیم

چون زمان تسلیم ایزوت به پهلوانان کورنوای نزدیک شد، مادرش گیاه‌ها و گل‌ها و ریشه‌ها چید و آن‌ها را در شراب آغشت و نوشابه‌ای قوی فراهم کرد و پس‌ازآنکه به دانش و جادویی آن کار را به‌انجام رسانید، دارو را در صراحی ریخت و نهانی به برانژی‌ین سپرد و گفت: “ای دختر! تو باید همراه ایزوت به کشور مارک‌شاه بروی و می‌دانم که در محبت او وفاداری. پس این صراحی شراب را بگیر و گفته‌های مرا به یاد بسپار. آن را چنان پنهان کن که هیچ چشمی نبیند و هیچ لبی به آن نزدیک نشود. اما چون شب زفاف رسید و هنگام آن شد که عروس و داماد تنها بمانند، این شراب آمیخته به دارو را در جامی بریز و به مارک‌شاه و شهبانو ایزوت بده تا آن را با هم بنوشند. دخترِ من، مواظب باش که تنها ایشان را از این شراب بچشانی، زیرا خاصیت این دارو چنان است که کسانی که آن را با هم بنوشند، از دل و جان به هم عاشق می‌شوند و جاودانه در زندگانی و مرگ یکدیگر را دوست ‌می‌دارند.”

برانژی‌ین با شهبانو عهد کرد تا چنان کند که او خواسته است.

کشتی موج‌های ژرف را می‌شکافت و ایزوت را با خود می‌برد. اما هرچه از زمین ایرلند دورتر می‌شد، دختر با اندوهی بیشتر زاری می‌کرد. در خیمه‌ای با خدمتگزار خود برانژی‌ین نشسته بود و به یاد کشور خویش می‌گریست. این مردان ناشناس او را به کجا می‌بردند؟ برای که و به ‌سوی کدام سرنوشت؟ چون تریستان به او نزدیک می‌شد و می‌کوشید که با سخنان نرم و شیرین او را دلداری دهد، ایزوت بیشتر خشمگین می‌شد و او را از خود می‌راند و دلش از کینه انباشته می‌گشت. آن مردم‌ربا، آن کشنده‌ی مورهولت آمده بود تا به ‌نیرنگ و فریب او را از مادر و کشور خود جدا کند. آنگاه او را لایق آن هم نداشته بود که برای خود نگاه دارد و اینک مانند طعمه‌ای روی امواج به ‌سوی زمین دشمن می‌برد. ایزوت می‌گفت: لعنت بر این دریا که بر آن روانم، من مرگ را در زمینی که زادگاه من است، از زندگی در آنجا دوست‌تر دارم.

ketabrah

امتیاز این مطلب
محسن دادار
نوشته شده توسط

محسن دادار

کارشناس سئو و تحلیل ارزهای دیجیتال ؛ علاقه مند به تکنولوژی و اخبار روز دنیای فناوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

گوگل فارکس آموزش تخصصی آمارکتس