بدون شک، مارتین اسکورسیزی یکی از محبوب ترین و تاثیرگذارترین فیلمسازان تمام دوران است. ثبات عالی او در طول شش دهه کارگردانی بی عیب و نقص است. اسکورسیزی به دلیل حفظ و حمایت از رسانه فیلم، جایگاهی بینظیر برای فیلمسازان حفظ کرده است. فیلم دست کم گرفته شده از مارتین اسکورسیزی را در ادامه بشناسید.
1.فیلم آلیس دیگر اینجا زندگی نمی کند (1974)
مارتین اسکورسیزی در طول سالها به دلیل عدم حضور زنانه و داستانهای حول محور زنان با انتقاداتی مواجه شده است. در حالی که او مطمئناً فیلمسازی است که به داستانهایی از منظر مردانه درباره مسائل مردانگی علاقه دارد، این ایده که او به زنان اهمیت نمیدهد یا اینکه مسئولیت پرچین کردن شخصیتهای زن را بر عهده ندارد، مملو است. در غیر این صورت، کارگردان همیشه علاقه مند به یادگیری بیشتر در مورد نقاط کور شخصی است، دقیقاً به همین دلیل است که تصمیم گرفت پیشنهاد الن برستین را برای کارگردانی Alice Doesn’t Live Here Anymore بپذیرد.
فیلم اسکورسیزی در مورد یک مادر مجرد به نام آلیس (برستین) که پس از مرگ همسرش برای یافتن شروعی تازه در زندگی به سفرهای بینالمللی سفر میکند، یکی از انسانیترین و واقعیترین تصویرهای او از یک قهرمان متضاد است. به لطف بازی باورنکردنی برستین برنده اسکار، فیلم بر اساس سیاه یا سفید کار نمی کند. آلیس آرزوی استقلال را دارد، اما به طور همزمان، او نمی تواند از زندگی با یک شوهر جدید وسوسه شود. آلیس با وفادار ماندن به دانه بندی و پیچیدگی اخلاقی سینمای دهه 70 هالیوود جدید، از رویارویی، احساسات ناخوشایند و ابهام نمی ترسد.
فیلم بدون جبران بیش از حد مصیبت های قهرمان داستان، وزنی برابر با گاو خشمگین یا Goodfellas دارد. فیلمسازی زیرزمینی راک اند رول اسکورسیزی که در خیابانهای متوسط ایجاد شده است کاملاً رایج است. کارگردان خط باریکی را بین به کارگیری هنر طبیعی خود و انطباق با داستان و محیط جدید طی کرد. همدردی و تحسین او برای آلیس لقب محسوس است. اسکورسیزی ساخت فیلمهای بیشتری مانند آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند بسیار مورد استقبال قرار میگیرد، بهویژه برای نشان دادن تفاوتهای ظریف و تطبیق پذیریاش.
2.فیلم نیویورک، نیویورک (1977)
پس از تحسین منتقدان راننده تاکسی، مارتین اسکورسیزی قرار بود به وارونگی ایده آل های سینمایی خود ادامه دهد. با موزیکال رویزیونیستی تفرقهانگیز، نیویورک، نیویورک، کارگردان نوسان بزرگی به خود گرفت. در حالی که بسیاری فیلم را از هم گسیخته میدانند، و مطمئناً گاهی اوقات به بسیاری از نوسانهای قدرت آن توجه میشود، این متنی بیپایان جذاب برای تحلیل است. فیلم 1977 و متعاقب آن ناامیدی تماشاگران باعث شد کارگردان انگیزه و جایگاه خود را در هالیوود زیر سوال ببرد.
نیویورک، نیویورک، تجلی حساسیت های هالیوود جدید که در موزیکال های کلاسیک MGM ادغام شده است، یک نوازنده ساکسیفون خودخواه به نام جیمی دویل (رابرت دنیرو) و رابطه شخصی و حرفه ای سخت با خواننده لانژ فرانسین ایوانز (لیزا مینلی) را دنبال می کند. تصمیم اسکورسیزی برای قرار دادن یک داستان عاشقانه ضعیف در پس زمینه آمریکاییانای پس از جنگ بسیار جالب است. سبک عجیب و غریب فیلم، که شامل مجموعهای شبیه به یک استودیو قدیمی است، در خلق دیدگاه غیرمعمول داستان اسکورسیزی درباره دو هنرمند فداکار که نمیتوانند عشق سالمی را به یکدیگر ابراز کنند، ضروری است.
تحسین کارگردان از این ژانر مشهود است، اما او هرگز از ایجاد یک تصویر دانه دانه از چیزی که معمولاً خانه جادوی فیلم شاد است، خودداری نمی کند. شخصیت جیمی دویل به طور فعال دوست داشتنی نیست – بسیاری از بینندگان را ناامید می کند، اما شخصیت پردازی سرسخت فیلم با طرز فکر غم انگیز اسکورسیزی در آن زمان موازی می شود. نیویورک، نیویورک درگیر یک شعبده بازی اغلب پیچیده با مضامینش است، و تمایل دارد خسته و کسل کننده شود. این تنها موردی در دوران حرفه ای اسکورسیزی است که در آن جاه طلبی او بیشتر شده است. جدای از ایرادات عمده، موزیکال اسکورسیزی، با تلاقی تاریخ هالیوود و آشفتگی های اجتماعی دهه 70، ارزش تماشا را دارد.
3.فیلم آخرین والس (1978)
مارتین اسکورسیزی که برای ناظران عادی ناشناس است، یک مستندساز فعال است. او همچنین از طرفداران پرشور راک اند رول کلاسیک است. استفاده از راک در فیلمهای او بسیار رایج است و به طور گسترده مورد تجلیل قرار میگیرد، همانطور که مدیریت موسیقی پاپ او به زیبایی با داستانهایش در هم آمیخته است. این شور و شوق برای خلق آخرین والس، مستند کنسرت کارگردان که در اجرای نهایی خود به گروه ادای احترام میکرد، به وجود آمد. تصویری روحانگیز و تاثیرگذار از آواز قو، قلب اسکورسیزی به اندازه ستارههای راک در سراسر صحنه است.
بین کنسرت گروه در روز شکرگزاری 1976 و مصاحبههای پشت صحنه با اعضای گروه، این فیلم در سال 1978 به بررسی تعاملات موسیقی روی صحنه میپردازد و عمیقاً بر ماهیت دوستی و هماهنگی که از طریق موسیقی آنها منتقل میشود تمرکز میکند. اسکورسیزی مجموعهای از بهترین فیلمبرداران و اپراتورهای دوربین را که در آن زمان کار میکردند، از جمله مایکل چپمن، ویلموس زیگموند، و لازلو کواچ، گردآوری کرد تا بهدقت محدودترین جزئیات را به تصویر بکشد – با پروکسی که زیبایی راک اند رول را افزایش میدهد.
از کارت عنوان «این فیلم باید با صدای بلند پخش شود» گرفته تا محیط صمیمی که دوربین روی صحنه و خارج از صحنه ایجاد می کند، آخرین والس راک اند رول به فیلم تبدیل شده است. هر صدا و تصاویر با حوصله کشیده شده مغناطیسی هستند. اسکورسیزی از نماد نگاری هنرمندان مهمان معروف در کنسرت مانند باب دیلن، مادی واترز، ون موریسون، اریک کلاپتون، نیل یانگ و جونی میچل به درجه افتخاری استفاده می کند. این فیلم با نوستالژی، میراث و نویسنده به حساب می آید. مصاحبه های صریح بین اعضای گروه The Band به اصالت اصلی کارگردان وفادار می ماند. یکی از درخشانترین انتخابهای هنری کار اسکورسیزی این است که دوربین را فقط به تصویربرداری از صحنه محدود کند و هرگز تماشاگر را نشان ندهد و گروه را در جزیرهای مانند موجودات افسانهای رها کند.
4.فیلم دست کم گرفته شده از مارتین اسکورسیزی: پادشاه کمدی (1983)
مارتین اسکورسیزی که اخیراً تأثیر عمدهای بر یک فیلم پرفروش فرنچایز در جوکر داشت، در آن زمان نادیده گرفته شد، اما طنز اخیراً بازیابی شده، پادشاه کمدی، در زمره بهترین آثار او قرار دارد. فیلمی بینظیر از سال 1983، دورهای سینمایی که توسط سرگرمیهای پرجمعیت اداره میشود، این ادامه کاوش کارگردان در روح افراد شکسته است، و اینکه آنها در چه عمقی غوطهور میشوند تا بتوانند خود را نجات دهند. با این فیلم، اسکورسیزی حرف های گزنده ای در مورد جامعه برای گفتن دارد و بیش از آن چیزی که هرکسی تصورش را می کرد پیش بینی کرد.
داستان پادشاه کمدی حول محور روپرت پاپکین (رابرت دنیرو)، یک استندآپ کمیک نامتعارف است که مجری معروف اواخر شب جری لنگفورد (جری لوئیس) را تعقیب می کند و در نهایت او را در تعقیب ادعای شهرت یک شبه می رباید. چیزی که فیلم اسکورسیزی را بسیار درخشان می کند این است که به اندازه راننده تاکسی و گاو خشمگین تیره و تار و بدبینانه است، اما فیلم فقط وانمود می کند که اینطور نیست. زبان بصری توهم زا و اپرایی فیلم های قبلی او از بین رفته است. در پادشاه کمدی، یک حس عادی وجود دارد. روپرت پاپکین در زندگی روزمره وجود دارد.
اسکورسیزی در حالی که هنوز از فیلمبرداری بصری و انتخاب نما تشکیل شده است، به طور هدفمند در سبک خود غیر پرزرق و برق است. در حالی که تراویس بیکل و جیک لاموتا چهره های غم انگیزی مذموم هستند، روپرت دوست داشتنی است. کیفیت شومن او بیننده را به سمت تلاش او برای تبدیل شدن به یک کمیک استندآپ می کشاند. اینجاست که اسکورسیزی قالیچه را از بینندگان بیرون میکشد، زیرا گرایشهای آرام اجتماعی او به آرامی آشکار میشود. این واقعیت که او هرگز از شخصیت خیرخواه خود نمی شکند، فقط ماهیت روان پریشی قهرمان داستان را تشدید می کند. در نهایت، پادشاه کمدی توضیحاتی تند درباره وسواس افراد مشهور و تمجید جامعه از جنایت ارائه می دهد. روپرت، یک استعداد متوسط در بهترین حالت که آن را بزرگ می کند، هرگز به خاطر جنایاتش مجازات نمی شود، بلکه فرهنگ او را تحسین می کند. در عصری که تحت سلطه واقعیت T.V. و جنایت واقعی استثماری، این ایده مطمئناً امروز یک ضربه را به همراه دارد.
5.فیلم دست کم گرفته شده از مارتین اسکورسیزی: After Hours (1985)
پس از فاجعه باکس آفیس پادشاه کمدی و لغو آخرین وسوسه مسیح، مارتین اسکورسیزی باید دکمه ریست را می زد. او نیاز داشت که فیلمسازی خود را به ریشه های مستقل خود کوتاه کند. خوشبختانه، فیلمنامه ای هوشمندانه به چشم او آمد و توانست سبک و ابزار موضوعی او را احیا کند و گونزو پس از ساعت ها را در سال 1985 بسازد. با یک فرض ساده که توسط گروهی از ستارگان زیر رادار گرد شده است، این فیلم رتبه بندی می کند. یکی از بهترین آثار اسکورسیزی، با پشتوانه داستان سرایی بصری باورنکردنی و ادغام ظریف مضامین مکرر کارگردان.
در این کابوس کافکیایی، واژهپرداز یاوپی پل هکت (گریفین دان) برای یک شب به محله سوهو سفر میکند و از طریق یک رشته سوء تفاهم و اتفاقات ناگوار، قادر به بازگشت به خانه نیست. از پرتره ترسناک نیویورک گرفته تا ترس از ناشناخته بودن، فیلم بسیار شبیه یک کابوس است. پل مانند موش صحرایی است که در پیچ و خم به دام افتاده است – همه اینها به این دلیل است که او می خواست با رفتن به این محله شیک برای قرار ملاقات، زندگی خود را طعم و مزه کند.
در صفحه، After Hours مستقیماً به صورت موضوعی پخش می شود. در واقع، اسکورسیزی ضمیر ناخودآگاه مرد را در مورد جنسیت تشریح می کند. کشش او به سمت زنان بلوند مختلفی که در شب وحشتناک خود به جای فرار از محله با آنها روبرو می شود، نشان دهنده چنین احساساتی است. علاوه بر این، خوانشی از فیلم وجود دارد که حول محور سادومازوخیسم متمرکز است. این مجازاتی که توسط جامعه سوهو اعمال می شود همان چیزی است که پل در تمام مدت آرزویش را داشت. فیلم After Hours مفهومی شخصی با کارگردان دارد، زیرا تصویر جنون آمیز شخصی که در یک چرخه بی پایان از بدبختی گیر کرده بود، زمانی که The Last Temptation of Christ از دست اسکورسیزی برداشته شد، باید به خانه می خورد. حتی زمانی که فیلم مانند یک کمدی اسکورسیزی عمل میکند، ناامیدی معمولی که معمولاً در فیلمشناسی اسکورسیزی دیده میشود، در اینجا همهجا وجود دارد.