سریال شش قسمتی وسترن Untamed ساخته نتفلیکس، با همکاری مارک ال. اسمیت، نویسنده فیلم «بازگشته» و دخترش اِل اسمیت، وعدهی معمای جذاب و هیجانانگیزی را میدهد اما در نهایت نمیتواند به آن وعده وفا کند. در این سریال، اریک بنا و سم نیل نقشهای اصلی را بازی میکنند؛ بازیگرانی صاحبنام که متأسفانه داستانسرایی بیانگیزه و طرحی کلیشهای، جلوه و قدرت بازی آنها را کمرنگ کرده است. «بیمهار» نه تنها از نظر دراماتیک کند و کسلکننده است، بلکه حتی در زمینه روایت داستان معمای قتل هم از بسیاری آثار بهتر و شناختهشده عقب میماند. با این حال، این سریال هیچ آسیبی به محبوبیت اریک بنا به عنوان یک بازیگر قدرتمند وارد نمیکند. شاید فقط تماشای این بازیگر معروف در نقش یک کارآگاه در غرب وحشی کافی باشد تا مخاطبان کنجکاو را جذب کند، اما واقعاً سزاوار پروژهای خلاقانهتر و پرانرژیتر است. در این پست از اول نیوز به نقد و بررسی سریال Untamed می پردازیم.
نقد و بررسی سریال Untamed
شروع سریال با یک صحنهی جذاب و هوشمندانه است؛ سقوط جسد یک زن جوان از بالای کوه «ال کاپیتان» تقریباً باعث مرگ کوهنوردان میشود. اما برای بیننده هیچ شکی وجود ندارد که این سقوط فقط یک حادثه نیست؛ این آغاز یک معمای جنایی است که میتوانست پرتنشتر و جذابتر باشد اما فرصتهای زیادی برای ایجاد هیجان از دست رفتهاند. مامور ویژهی سازمان پارکهای ملی، کایل ترنر (با بازی بنا) به محل فراخوانده میشود و در کنار پاول سوتِر (با بازی نیل)، رئیس پارک یوسمیتی و دوست قدیمیاش، پرونده را بررسی میکند. آنها رابطهای طولانی و پیچیده دارند که با مسائل خانوادگی گذشته درهم آمیخته است.
در پایان قسمت اول، فاش میشود که ترنر و همسر سابقش جیل (با بازی رز ماری دیویت) سالها است که هر کدام به تنهایی از مرگ پسر جوانشان سوگواری میکنند. ترنر همچنین با یک نیروی تازهکار به نام نایا واسکز (با بازی لیلی سانتیاگو)، که قبلاً پلیس لسآنجلس بوده، همکاری میکند تا بتوانند معمای قتل را حل کنند.
نقد و تحلیل بیمهار
«بیمهار» بازیگران باتجربهای دارد که در طول سالها آثار قابل توجهی ارائه دادهاند، اما جای تأسف دارد که این سریال با داستان و شخصیتپردازی بیرمق، هیچکدام از استعدادهای بازیگران را به خوبی به نمایش نمیگذارد. اریک بنا در طول تقریباً سه دهه فعالیت حرفهای، بارها نشان داده که فراتر از متونی که به او داده شده عمل میکند، اما در این سریال هم باز هم نقش یک مرد گرفتار در پروندهای پیچیده و گذشتهای پر از درد، آن جذابیت و عمق لازم را ندارد. ریتم سریال نامنظم و کسلکننده است و هیچ حس تعلیق یا کشش در پردازش شخصیتها که همگی سرد و بیروح و فاقد عمقند، دیده نمیشود.
رز ماری دیویت که در فیلم «لبخند ۲» نقش مادری پیچیده و پویا را بازی کرده بود، در اینجا نقش کمجانتری دارد. از طرف دیگر، لیلی سانتیاگو شاید تنها کسی است که کمی انرژی به سریال میبخشد. نقشی که معمولاً در این نوع سریالها یک همراه فرعی معمولی است، در اینجا تا حدی شخصیتپردازی شده و واقعی به نظر میرسد. اما داستان فرعی نایا و گذشته پر از سوءاستفاده او و ارتباطش با پسرش، جدا از خط اصلی داستان، به نظر ناهماهنگ و بیربط میآید.
از جمله کلیشههای معمول این گونه معماها، آشکار شدن اینکه یکی از شخصیتها آدم بد ماجراست، در این سریال نیز وجود دارد و هیچ تازگی یا هیجان خاصی به همراه ندارد. تنها نقطهی قوت واقعی، یک پیچش داستانی در پایان است که راز تاریکی بین کایل و جیل را فاش میکند و آن هم یکی از معدود لحظاتی است که سریال اندکی نفس میکشد و کمی تازگی به خود میگیرد.
انتظارات و واقعیت بصری سریال
بسیاری انتظار دارند که «بیمهار» حداقل یک نمایش بصری چشمنواز از طبیعت بکر سیرا نوادا باشد، اما سریال در این زمینه هم کم میآورد. این سریال عمدتاً در کانادا فیلمبرداری شده و نمیتواند زیباییهای چشمگیر یوسمیتی را به خوبی به تصویر بکشد. همچنین، شاید برخی سریال را با «کارآگاه واقعی» (True Detective) مقایسه کنند اما «بیمهار» حتی به اندازهی کافی جسور و پرانرژی نیست که بتوان آن را یک اثر نوآر دانست. عنوان سریال هم در نهایت کمی گمراهکننده و نامتناسب به نظر میرسد چون هیچ تازگی یا ناآشنایی در آن وجود ندارد؛ این داستانها و فضاها قبلاً بارها دیده شدهاند.
«بیمهار» سریالی است که میتوانست با داستانی جذابتر و شخصیتهایی پرعمقتر به اثری قابل توجه تبدیل شود، اما به دلیل روایت خستهکننده و کلیشهای، نمیتواند توجه مخاطب را به طور کامل جلب کند. بازیگران مطرح و کاربلدش نیز تحت تأثیر فیلمنامه و کارگردانی ضعیف قرار گرفتهاند. در نهایت، این سریال نه جایگزینی برای آثار پرطرفدار معمایی مانند «کارآگاه واقعی» است و نه نمایشی جذاب از وسترن در غرب وحشی. اگرچه طرفداران اریک بنا ممکن است از تماشای این سریال لذت ببرند، اما قطعاً سزاوار پروژهای بهتر و خلاقانهتر است.