به فیلم Westworld خوش آمدید! این یک شهر کامل از غرب آمریکا در قرن نوزدهم است که بهطور بینظیری برای لذت بردن شما بازسازی شده است و با ساکنان روباتهای فوقالعاده پرجمعیت شده است – تجربهای تفریحی که دیزنیلند همهجانبه باید دروازههای گوش موشیاش را با تحقیر خود ببندد.
سالنها و فاحشهخانهها و بانکی مناسب برای یک سرقت جسورانه وجود دارد. همچنین جنسیت – وحشی، بیحرکت، و پیشرو – در صورت تقاضا و با توجه به شرایط بومیهای راضی وجود دارد. در واقع مردم محلی آنقدر رضایت دارند که به شما اجازه می دهند به آنها شلیک کنید. بارها و بارها، در حالی که آنها خونی شبیه به خون میریزند و به نظر میرسد دردی بسیار واقعی دارند.
صبحانه ساعت شش و شام ساعت هفت است. باید ناهار پیدا کنید، اما مکانهای مناسبی در اطراف شهر وجود دارد. لذت ببرید!
به جز اینکه Westworld به ناچار معلوم می شود که چندان سرگرم کننده نیست. به محض اینکه کسی گفت: “در اینجا هیچ راهی برای آسیب دیدن وجود ندارد!” ما می دانیم که همه چیز به هم خواهد ریخت.
پس از یک سکانس بادی پیش از تبلیغات در پارک – که در آن بازدید از Westworld توسط یکی از مهمانان به عنوان “واقعی ترین کاری که من انجام داده ام” توصیف می شود – تعطیلات دو دوست صمیمی را دنبال می کنیم. جیمز برولین در نقش جان که قبلاً به وست ورلد رفته بود خونسرد و کم حرف است. ریچارد بنجامین نقش پیتر عصبی را بازی می کند که تحت تأثیر اندرویدهای واقع گرایانه قرار گرفته است، اما تحت تأثیر کثیفی و ریاضت واقعی زندگی در شهر مرزی قرار نگرفته است. 1000 دلار در روز برای تخت های سخت و مشروب الکلی به سختی قابل شرب به نظر می رسد (به طور قابل درک) معامله ضعیفی است.
تنها پس از اینکه پیتر توسط یک منطقه متخاصم تهدید می شود، شروع به بدست آوردن ارزش پول خود می کند. با تشویق جان، پیتر به متجاوز خود شلیک میکند و مرد به خاک اره زمین میلزد، زیرا خون از بدن سوراخشدهاش میچکد. قهرمان ما شوکه شده است – اما او نیز هیجان زده است.
متأسفانه برای پیتر، محلی که او اخیراً به او حمله کرده است «تفنگباز» است، یک گاوچران عجیب و تقریباً نابود نشدنی که برای تحریک مهمانان به درگیری مسلحانه طراحی شده است. این شخصیت پولادین را یول براینر بازی میکند، و این نقشی است که بازیگر بیش از حد با آن همراه است. جدا از یک لحظه دیرهنگام – که بعداً بیشتر – این یک شرارت معمولی از سوی براینر است، همانقدر که او ترسناک است. او تا حدودی در حال احیای شخصیت خود از فیلم The Magnificent Seven است و تا حدودی نیز در حال پیشبینی فیلم نابودگر آرنولد شوارتزنگر است. اما آرنی متعصب و طعنه آمیز بود. Gunslinger هرگز یک خط خوب نمی گیرد.
هنگامی که رباتها شروع به دستیابی به احساسات بیشتر و ظرفیت عاطفی عمیقتر میکنند، اسلحهگر به خاطر تحقیر خود به دست پیتر دچار وسواس میشود و به شکار میرود. این فیلم به یک سکانس اکشن نهایی می رسد: یک گربه و موش قادر متعال در اطراف شهربازی ویران شده و به آزمایشگاه ها و اتاق های کنترلی که زیر سطح آن قرار دارند تعقیب می کنند.
اما فرود آمدن به حالت اکشن تریلر خالص به این معنی نیست که فیلم هیچ چیز جالبی برای گفتن ندارد. همچنین این واقعیت که به دیالوگهای فلسفی گسترده اهمیت نمیدهد، مانند آنها سریال تلویزیونی اخیر Westworld را تعریف میکنند و گاهی اوقات مخاطبان آن را خسته میکنند.
Westworld به نویسندگی و کارگردانی مایکل کرایتون اساساً درباره تهدید هوش مصنوعی است و این فیلم فرض میکند که توسعه هوش مصنوعی در نهایت منجر به رباتهای دیوانهای خواهد شد که به دنبال کشتن مردم هستند. این همان نتیجهای است که بسیاری از فیلمهای دیگر به آن رسیدهاند – ترمیناتورها، 2001: یک ادیسه فضایی، M3gan – و احساس تازگی ندارد.
آنچه جالب تر است، ایده Westworld در مورد آنچه که توسعه هوش مصنوعی را هدایت می کند است. این یک پیشبینی تلخ است، با یک منطق سرد پشت آن. اندرویدهای Westworld بسیار واقعی هستند زیرا انسان ها می خواهند تاریک ترین انگیزه های خود را به انسان های دیگر تحمیل کنند، هر چقدر هم که این خواسته های نهفته را سرکوب کنند. جامعه درک می کند که افراط در این رفتارها تا چه اندازه برای صلح و رفاه جمعی خطرناک است و بنابراین آنها را غیرقانونی اعلام کرده است. اما Westworld به آنها جایی می دهد تا آزادانه اجرا شوند. این به بازدیدکنندگان اجازه میدهد تا با هر کسی که انتخاب میکنند بخوابند، زیرا در برابر هیچ پیشروی جنسی نمیتوان مقاومت کرد، و به آنها اجازه میدهد هر کسی را که مانع سفرهای نفسانی آنها میشود، بکشند.

این یکی از تاریک ترین تصورات در سینمای علمی-تخیلی است که بسیار ترسناکتر از تهدید ظاهری اسلحهگر است. و این یک دید شگفتانگیز متفاوت از اهداف هوش مصنوعی با آنچه در زندگی معاصر به آن عادت کردهایم است.
همانطور که می دانیم و از آن استفاده می کنیم، هوش مصنوعی به تاریک ترین و مغلوب ترین تکانه های ما پاسخ نمی دهد. بلکه با کلی ترین رفتار ما درگیر است. رایجترین اشکال بیان و عواطف قابل قبول اجتماعی ما را جذب میکند و از آن تقلید میکند. «هوش مصنوعی مولد» که چیزهای جدیدی تولید میکند (برای مثال ChatGPT)، با جمعآوری نمونههای عمومی از «مواد ساختهشده توسط انسان» کار میکند و سپس آنها را با هم ترکیب میکند و به «مواد» بیشتر شکل میدهد – چیزهایی که از نظر فنی جدید هستند، اما عموماً بیروح هستند.
تضاد این هنر هوش مصنوعی با خلاقیتهای اصلی Westworld – که خشن، شهوانی، هیستریک و وسواسی هستند – نمیتوان آشکارتر از این بود. با این حال، در تاریکی وست ورلد چیزی تاریک نیروبخش وجود دارد. این نوع ظرافت ناخوشایندی را دارد که ما از هنر میخواهیم، و از هوش مصنوعی دریافت نمیکنیم، زیرا ایدههایی درباره طبیعت انسان را در خود جای داده است که ما ترجیح میدهیم نپذیریم.
و اگر اندرویدها ضمیر ناخودآگاه تاریک بشریت را منعکس میکنند، آنها نیز بخشی از آسیبپذیری آن را شناسایی کردهاند. در لحظهای در جریان تعقیب و گریز نهایی فیلم، زمانی که تفنگباز براینر پیشانی خود را در هم میکشد تا بدن گرم پیتر را ببیند که پشت یک لامپ شعلهور پنهان شده است. او از آشفتگی هایی که سیگنال های حرارتی روی هم در بینایی او ایجاد می کنند، گیج و مضطرب است. او به خودش اعتماد ندارد که دنیا را به درستی ببیند و برای لحظه ای به طرز عجیبی دلسوز می شود. هوش مصنوعی ممکن است دیگر هرگز چنین رقت بار انسانی به نظر نرسد.