گربه بزرگ (اندی مک داول)، یک سلطان مواد مخدر آپالاچی، درست قبل از اینکه غرفه هایش را به غذا دادن به معاون کلانتر به سگ های نگهبانش بدهد، خرخر می کند: “اگر می خواهید در این تپه ها زنده بمانید، باید به کمی خون عادت کنید”. این همان حال و هوای رمان «دست راست قرمز» است، از جاناتان ایزلی، فیلمنامه نویسی که برای اولین بار و کارگردانان آن، ایان و اشوم نلمز، مضامینی مشابه فیلم 2017 خود «جنایت شهر کوچک» را بررسی می کنند.
در سریال جنایی کنتاکی، اورلاندو بلوم در نقش کش بازی میکند، یک معتاد سابق که دست قرمز سوختهاش بهایی بود که برای ترک باند گربه بزرگ پرداخت. او در تلاش است تا پس از مرگ خواهرش در اثر مواد مخدر زندگی آرامی داشته باشد. او در کلبه ای در زمین او زندگی می کند و به همراه برادر شوهر الکلی اش فینی (اسکات هیز) و خواهرزاده کتابخوانش ساوانا (چپل اوکس تازه وارد) به اداره مزرعه او کمک می نماید.
البته، در این نوع داستان ها، هیچ کس نمی تواند گذشته خود را پشت سر بگذارد. هنگامی که گربه بزرگ باند خود را به وحشت انداختن خانواده اش را پس از اینکه فینی موفق به بازپرداخت 100 هزار دلار قرض خود نمی شود، می بیند که نقد خود را عقب کشیده است. بنابراین، کش باید از مهارتهای منحصربهفرد خود استفاده کند – او فردی است که میتواند بیرویه هم بکشد – تا به گربه بزرگ کمک کند تا میراث خود را حفظ کند. معاملات خشونت آمیز مختلف مواد مخدر رخ می دهد. کش و فینی با دانستن بیثبات بودن معامله، مطمئن میشوند که ساوانا چگونه از تفنگ استفاده نماید.

در حالی که بلوم تمام تلاشش را میکند تا به کش خالکوبیشده، که عضلاتش هنگام کشش روی چهارچوب ایوانش برآمده میشود، لبه سختی بیاورد، همیشه باورهایی درباره عملکرد او وجود دارد. شما می توانید بازیگری را ببینید، نه وجود را. اگر هدف بلوم واقع گرایی نبود، این لزوماً مشکل ساز نمی شد، بلکه به کاریکاتور همه آن متمایل بود. زمان و مکانی برای جست و جوی خالصانه وجود دارد، اما این نوع حماسه غرق در خون چیزی بزرگتر را می طلبد.
اینجاست که گرت دیلاهانت، به عنوان یک همکار سابق معتاد و واعظ تبدیل به عضو باند به نام وایلدر، موفق می شود. Dillahunt گسترده است، با سخنرانی های بزرگ و حتی حرکات بزرگتر. تنها در این صورت است که موعظهای که برگرفته از بهشت گمشده جان میلتون است (و عنوان آن را به فیلم میدهد) میتواند مانند شعارهای آشفته کتاب مقدس واعظ هری پاول در «شب شکارچی»، اوج سینمای سرخشده جنوب، بازی کند.
مک داول همچنین به این ارتفاعات نادر می رسد و بهترین عملکرد خود را در سال های اخیر ارائه می دهد. گربه بزرگ که از یک عمارت بزرگ آجری قرمز، با شومینه خروشان، قفسههای کتاب توکار با صفحههای بلوط و صندلیهای راحتی چرمی، بر قلمروش حکمرانی میکند. مک داول از هر خطی لذت می برد. او که خودش یک جنوب است، قدرت زمزمه و تهدیدی را میداند که پرده از زیباییهاست. آرسنیک در رگ هایش جاری است.
پس خیلی بد است که اعضای باند بدخواه او بیشتر شبیه یک گروه زمزمه دار و غرغرو به نظر می رسند تا گروهی از قاتلان تشنه به خون. همه افراد با ریش های کاملا کوتاه شده و لباس های مناسب بیش از حد تمیز و آراسته هستند. بازیگران شخصیتی مانند جک ایلام یا وارن اوتس، با چهره های خشن که با زندگی سختی که ظاهراً این شخصیت ها زندگی می کنند مطابقت دارد، کجا هستند؟
حداقل جانی درانگو، فیلمبردار، با صحنههای شبانه با کنتراست بالا که با سایههای نارنجی و آبی تزیین شده است، حال و هوای اصلی را به تصویر میکشد. حدود نیمی از فیلم در شب اتفاق میافتد و خوشبختانه برای رسیدن به این زیباییشناسی نوآر، صحنهها به خوبی نورپردازی میشوند. این بدان معناست که شما در واقع چهره شخصیت ها را می بینید، چیزی که این روزها برای هر فیلمی نادرتر و نادرتر به نظر می رسد.
متأسفانه، جایی که تیراندازی نهایی آب و هوایی باید ویترینی برای بلوم باشد، او تا حد زیادی برای مدت طولانی ناپدید می شود. در حالی که ساوانا از مهارتهای جدید خود در اسلحه استفاده میکند و واعظ با گربه بزرگ روبهرو میشود، ویرایش بیمعنا نمیتواند بفهمد که چگونه بلوم را در بر بگیرد، که بیشتر این سکانس را در جنگلهای اطراف به داخل مجموعه خود میگذراند.
تقریباً انگار در این مرحله سازندگان فیلم متوجه شده بودند که دیلاهانت و مک داول قلب تپنده فیلم بودند. با این حال، تعجب آور نیست، با توجه به اینکه این دو شخصیت نیز کاملاً ادعای اصلی فیلم را ترکیب می کنند: داستان آمریکا یکی از خدا، خانواده، اسلحه، مواد مخدر و پول است.