نقد و بررسی کتاب تاجر ونیزی

144
0
نقد و بررسی کتاب تاجر ونیزی

کتاب صوتی تاجر ونیزی اثر ویلیام شکسپیر، داستان مردی ونیزی را روایت می‌کند که بابت کمک به درخواست دوستش به دردسر بزرگی می‌افتد. این نمایشنامه‌ی کمدی و عاشقانه که از آثار کلاسیک ادبیات انگلستان به شمار می‌رود، بسیاری از روابط دوستانه و عاشقانه را با لحنی کنایه‌آمیز به زیر تیغ انتقاد می‌برد. در این پست به نقد و بررسی کتاب تاجر ونیزی می پردازیم.

نقد و بررسی کتاب تاجر ونیزی

کتاب صوتی تاجر ونیزی (The Merchant of Venice) نوشته‌ی ویلیام شکسپیر (William Shakespeare)، درباره‌ی تاجری به نام آنتونیو است که دوستی عمیقی با مردی به نام باسانیو دارد. باسانیو به تازگی عاشق دختری ثروتمند و اشراف‌زاده شده و رویای رسیدن به او و ثروت بی‌حدش که از پدرش به ارث برده، لحظه‌ای او را آرام نمی‌گذارد. باسانیو برای رفتن به خواستگاری این دختر که پورشیا نام دارد نیاز به پول دارد، ولی خودش آه در بساطش نیست. پس برای رفع این مشکل، به دوستش آنتونیو روی می‌آورد که تاجر است و کشتی‌هایش همواره در دریا اجناس مختلفی را جابه‌جا می‌کنند. آنتونیو تمام ثروتش را در خرید اجناس مختلف سرمایه‌گذاری کرده و خودش چیزی برای دادن به باسانیو ندارد، ولی چون نمی‌خواهد او را ناامید کند تصمیم می‌گیرد تا به نزد مرد یهودی رباخواری برود که در قبال شروط خاصی به مردم پول قرض می‌دهد. این مرد یهودی که شایلاک نام دارد، از مسیحی‌ها و به ویژه از آنتونیو بابت احساس حقارتی که به او داده متنفر است، ولی تصمیم می‌گیرد تا با پرداخت این پول، روش دیگری را برای انتقام انتخاب کند.

شایلاک می‌پذیرد که قرضش را در موعد مقرر و بدون هیچ سودی از آنتونیو دریافت کند، ولی اگر بازپرداخت این قرض حتی یک روز جابه‌جا شود، آنتونیو موظف است بهای آن را با بریدن یک تکه‌ی بزرگ از گوشت بدنش جبران کند. آنتونیو این شرط را می‌پذیرد و پول را به دوستش باسانیو می‌دهد تا مقدمات عروسی را فراهم کند. باسانیو نیز به او قول می‌دهد که با ثروت تازه‌عروسش، این قرض را به او پرداخت کند.

موعد پرداخت پول شایلاک فرا می‌رسد، اما شخصیت اصلی کتاب صوتی تاجر ونیزی یعنی آنتونیو، بدشانسی می‌آورد. کشتی‌هایش در دریا دچار مشکل شده‌اند و او حالا پولی ندارد تا قرض شایلاک را پس دهد. شایلاک که از او کینه به دل گرفته، سریعاً به دادگاه شکایت می‌کند تا انتقامش را از آنتونیو بگیرد. چیزی به بریدن گوشت تن آنتونیو، که طبق درخواست شایلاک باید از جایی نزدیک به قلبش باشد نمانده و باید دید این تاجر بدشانس جان سالم از این مهلکه به در خواهد برد یا نه.

کتاب صوتی تاجر ونیزی اثری از ویلیام شکسپیر است که با تلاش سیدنوید سید‌علی‌اکبر به فارسی ترجمه شده. نشر صوتی لحن دیگر و انتشارات هوپا ناشران این اثر هستند و شما آن را با صدای فرناز حداد می‌شنوید.

درباره‌ی مجموعه‌ی شکسپیر خندان

انتشارات هوپا برای آشنا کردن کودکان و نوجوانان ایرانی با آثار شکسپیر، تعدادی از نمایشنامه‌های کمدی شکسپیر را با زبانی ساده و شیرین روایت کرده و آن‌ها را در مجموعه‌ی «شکسپیر خندان» منتشر کرده است. کتاب‌های این مجموعه به شکلی کمدی‌وار و با طنزی دوپهلو و نیش‌دار، عشق رمانتیک را به سخره می‌گیرند و نگرشی خلاق به زندگی را نشان می‌دهند. از دیگر کتاب‌های این مجموعه می‌توان به «کمدی اشتباهات»، «رام کردن زن سرکش» و «هیاهوی بسیار برای هیچ» اشاره کرد.

در نکوداشت کتاب تاجر ونیزی

موضوع بحث‌برانگیز نمایشنامه مخاطبان بسیاری را آزرده می‌کند، میان بسیاری از آن‌ها تفرقه می‌اندازد و بسیاری را هم مجذوب خود می‌سازد. (Jerry Brotton)

اقتباس سینمایی و فرهنگی از کتاب تاجر ونیزی

این نمایشنامه بر صحنه‌ی سالن‌های تئاتر مختلفی درخشیده و منبع الهام تولید آثار سینمایی بسیاری نیز بوده است. از جمله‌ی این آثار، می‌توان به فیلمی با همین نام (The Merchant of Venice) ساخته‌ی مایکل ردفورد (Michael Radford) در سال 2004 و فیلم دیگری مجدداً به همین نام به کارگردانی پیتر پال فلنر (Peter Paul Felner) در سال 1923 اشاره کرد.

در بخشی از کتاب صوتی تاجر ونیزی می‌شنویم

شاهزاده‌ی آراگون لباس سبزی پوشیده بود. شانه‌های ظریف و دست‌های باریکی داشت. مردمک چشم‌هایش سبز بود و پوستش رنگ‌پریده و سرد. به مرداب شباهت داشت. بانو پورشیا گفت: «سربازها صندوقچه‌ها رو می‌آرن شاهزاده آراگون. شما حاضرین سوگند بخورین؟» شاهزاده‌ی آراگون گفت: «البته، سوگند می‌خورم که درباره‌ی صندوقچه با هیچ‌کس حرف نزنم. سوگند می‌خورم چنانچه موفق به انتخاب صندوقچه‌ی درست نشم، با هیچ دوشیزه‌ای ازدواج نکنم و… و سوگند می‌خورم اگر در این امتحان شکست خوردم خیلی زود قصر بلموند رو ترک کنم.» بانو پورشیا لبخند کوچکی زد. شاهزاده‌ی آراگون به شکل غریبی به خودش اعتماد داشت. او را یاد صخره‌ی تک‌افتاده‌ای در کوهستان می‌انداخت. و دوباره صندوقچه‌های طلایی و نقره‌ای و سربی را روی همان میز سنگی چیدند. همین که چشم شاهزاده‌ی آراگون به نوشته‌ی صندوقچه‌ی طلایی افتاد، ابروهایش را درهم کشید و گفت: «مسخره است! آنچه را که بسیاری از مردم دوست دارند به دست می‌آورد؟! من از توده‌ی مردم ابله بیزارم. چطور ممکنه چیزی رو انتخاب کنم که همه دوستش دارند؟ چیزی که همه دوست دارند عمیق نیست. من هیچ‌وقت حاضر نیستم کنار مردم ابله باشم.»

5/5 - (1 امتیاز)
محسن دادار
نوشته شده توسط

محسن دادار

کارشناس سئو و تحلیل ارزهای دیجیتال ؛ علاقه مند به تکنولوژی و اخبار روز دنیای فناوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

گوگل فارکس آموزش تخصصی آمارکتس