از کجا بفهمیم رابطهی عاشقانهای که در یک سوی آن قرار داریم، مخرب است یا سازنده؟ براد جانسون و کلی موری در کتاب عشق ویرانگر میکوشند برای این پرسش پاسخ مفصلی ارائه دهند. با خواندن این کتاب و استفاده از رهنمودهای آن، یک رابطهی عاشقانهی سالم و سازنده را برای خود رقم بزنید. در این پست به نقد و بررسی کتاب عشق ویرانگر می پردازیم.
نقد و بررسی کتاب عشق ویرانگر
در روابط انسانی یک سناریوی بسیار رایج جود دارد: دو نفر با یکدیگر ملاقات میکنند. هردوی آنها از میزان قابل قبولی از هوش و جذابیت برخوردار هستند. اما با پیشرفت رابطه، رفتهرفته مشکلات جدی میان آنها شکل میگیرد و با مرور زمان این مشکلات به مسئلهای بغرنج تبدیل میشوند. طرفین رابطه از عادات و تمایلاتی که در ابتدا بر آنها پوشیده بود، آگاه میشوند و به جدیت آنها و قدرت چالشآفرینیشان پی میبرند. با توجه به این که حدود 15 درصد از جمعیت بزرگسال جهان، از یک یا چند اختلال شخصیتی رنج میبرند، و بیش از 16 میلیون از آنها بنا بر آمار مؤسسهی ملی بهداشت، شریک بالقوهی یک رابطه هستند، یافتن شریک مناسب و حفظ یک رابطهی عاشقانهی سالم، بسیار پیچیدهتر و دشوارتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. براد جانسون و کلی موری در کتاب عشق ویرانگر (Crazy Love: Dealing with Your Partner’s Problem Personality) به سراغ این این موضوع رفته و میکوشند مخاطبان خود را از تبعات و پیامدهای رابطه با افراد مبتلا به اختلالات سخصیتی آگاه کنند.
جانسون و موری از خلال فصلهای مختلف کتاب عشق ویرانگر پرسشی تأملبرانگیز را مطرح میکنند: چرا بسیاری از ما جذب افرادی میشویم که به اختلال شخصیتی دچار هستند؟ نویسندگان میکوشند برای این پرسش پاسخی مفصل و سنجیده ارائه دهند و استراتژیهای مفید و راهگشایی را برای شناسایی و اجتناب از چنین مسائلی در اختیار مخاطبان خود بگذارند. آنها همچنین برای خوانندگانی که در روابط متعهدانه با شرکایی قرار دارند که از لحاظ شخصیتی افرادی آسیبدیده به شمار میروند، راهکارهای مفیدی را ارائه میدهند.
انتشارات کتیبه پارسی ترجمهی محسن صدوق را از این اثر تهیه و منتشر نموده است.
نکوداشتهای کتاب عشق ویرانگر
مطالعهی کتاب عشق ویرانگر را به تمامی کسانی که شریک زندگیشان به اختلالات شخصیتی دچار است، پیشنهاد میکنم. این کتاب منبعی ضروری به شمار میرود و مورد پسند خوانندگان واقع خواهد شد. مؤکداً توصیه میکنم آن را بخوانید. (لن اسپری، نویسنده)
مطالعهی کتاب عشق ویرانگر برای تمامی افرادی که میخواهند روابط سالمی را در زندگی خود تجربه کنند، ضروری به شمار میرود. این کتاب اثری دقیق، پیچیده و درعینحال بسیار خواندنی است. (مری گیندون، پزشک)
کتاب عشق ویرانگر یک منبع مطالعهی بسیار ارزنده برای افرادی است که با کسانی که اختلال شخصیتی دارند در رابطه هستند. این کتاب را میتوان ابزاری مفید و اثربخش برای درمانگران، خانوادهها، دوستان، همسران و یا شرکای زندگی افرادی که به اختلالات شخصیتی دچار هستند به شمار آورد. (پاتریشیا واتسون)
موضوع اصلی کتاب عشق ویرانگر انتخاب هوشمندانه و آموختن از خلال اشتباهاتی است که در روابطمان رقم میزنیم. (رابرت جی ویکس، روانشناس بالینی)
کتاب عشق ویرانگر برای چه کسانی مناسب است؟
اگر احساس میکنید شریک شما در رابطهی عاطفیتان از سلامت روان کامل برخوردار نیست و به نحوی دچار اختلالات شخصیتی است، مطالعهی کتاب عشق ویرانگر را به شما توصیه میکنیم.
با براد جانسون و کلی موری بیشتر آشنا شویم
براد جانسون (Brad Johnson)، استاد روانشناسی در بخش رهبری، اخلاق و قانون در آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده و همچنین عضو هیئت علمی دانشکدهی تحصیلات تکمیلی در دانشگاه جان هاپکینز است. او در کنار نویسندگی و تألیف آثاری از قبیل عشق ویرانگر که اکنون در اختیار شما قرار دارد، به عنوان روانشناس بالینی نیز فعالیت میکند و سابق بر این ستوان سپاه خدمات پزشکی نیروی دریایی نیز بوده است.
کلی موری (Kelly Murray)، استادیار و مدیر آموزش بالینی در کالج لویولا در بالتیمور است. او نیز روانشناس بالینی است و در مطب خصوصی خود در مریلند، پیرامون موضوعاتی از جمله اختلالات شخصیتی، روابط و آسیبها به فعالیت و تألیف آثاری از این دست میپردازد.
در بخشی از کتاب عشق ویرانگر میخوانیم
کار بن و جودی بالا گرفت. ابتدا جذابیتها قوی بود. از لحاظ فیزیکی برای هم جذاب به نظر میرسیدند و از لحاظ جنسی هم با هم سازگار بودند. هر دو خصلتهایی داشتند که برای دیگری تحسینبرانگیز بود. آنها معتقد بودند که هر یک میتواند کمک کند از طریق این رابطه به اهداف مورد نظرشان برسند. جودی همیشه در دسترس بود و میخواست از هر لحاظ به بن کمک کند. جودی دوست داشت که بن از او چیزی بخواهد و از اینکه زندگی بن را راحتتر کند تا استرسش کمتر شود و زمان بیشتری برای دیدن او پیدا کند، بسیار خوشحال میشد. جودی دوست داشت محل قرارشان را انتخاب کند و همچنین بارها و میخانههای خوبی هم در شهر سراغ داشت. جودی بیخیال بود و بهخوبی با هر چیزی کنار میآمد، چیزی که باعث میشد بن احساس قدرت و اعتمادبهنفس کند. اگر بن نمیتوانست به دلیلی با جودی بیرون برود، جودی بهندرت عصبانی میشد. بن دوست داشت مجبور نباشد برای جودی توضیح دهد. بن بهخوبی با جودی رفتار میکرد و وقتی با هم بودند همیشه به جودی توجه داشت و این باعث میشد که جودی خوشحال و عاشق باشد. به نظر خوب میرسد، نه؟ اکنون یک سال با حرکت سریع به جلو میرویم.
بن دو بار شغلش را تغییر داد، مثل همیشه برای اینکه کارمزد بالاتری دریافت کند و اغلب بدون مشورت با جودی این کار را انجام داد. اگرچه درآمدش با مخارجش همخوانی نداشت، اما تکانی به خودش نمیداد و به خاطر دلواپسیهای جودی در مورد مسائل مالی آزردهخاطر میشد. او روابط اجتماعیاش را با مشتریها افزایش داد و اغلب شبها مست میکرد تا استرسش کمتر شود و اعتمادبهنفسش افزایش یابد. به همین خاطر، اوقات کمتری را با جودی سپری میکرد و جودی احساس میکرد طرد شده است. جودی روزبهروز آشفتهتر میشد و چشمانش به خاطرغیبتهای مکرر بن همیشه نمناک بود و علیرغم میل باطنیاش همیشه احساس میکرد میخواهد به بن التماس کند که با او در خانه بماند. این باعث میشد که بن عصبانیتر شود و بیشتر از او دور شود.