«بدترین ها» حول محور تولید فیلمی در فیلم می چرخد که کارگردان آن، گابریل (یوهان هلدنبرگ)، به دلایل مبهم در مورد اصالت بر انتخاب بازیگران غیرحرفه ای اصرار دارد. چهار بچه ای که او انتخاب کرد، همگی از پروژه مسکن شهر پیکاسو در حومه فقیرنشین شهر کوچک بولون-سور-مر فرانسه بیرون کشیده شدند. محلیها با صدای بلند تعجب میکنند که چرا خدمه «بدترینهایی» را انتخاب کردند که محلهشان برای نمایش آن روی صفحه نمایش ارائه میکرد.
این فیلم شرایط زندگی واقعی هر کودک را بررسی میکند و به روشهای کلیشهای در آنها اغراق میکند: برای مثال، یک نوجوان طرد شده به عنوان یک نوجوان 15 ساله باردار انتخاب میشود، در حالی که پسری که اخیراً از بازداشت نوجوانان آزاد شده، نقش معشوق زندانی او را بازی میکند. گابریل و خدمهاش جنجالهایی را در جامعه به راه انداختهاند، که به تصویر پیکاسو اعتراض میکنند – آنها از اصطلاح «پورن فقر» استفاده نمیکنند، اما اساساً این اتهام است. اهالی فیلم از کار خود دفاع می کنند و می گویند که در واقع قصد دارند کلیشه ها را به چالش بکشند و همه اینها ارزشش را دارد زیرا برای هنر است. اما چه می شود اگر آن هنر … بد است؟
این همان ترفندی است که این فیلم ظریف با تماشاگرانش اجرا میکند و ابرها را یکی یکی کنار میزند تا اینکه حقیقتی مانند پرتوی از نور خورشید از بین برود. قرار است فیلم دیگری در اینجا ساخته شود که احساسات لیبرال بینظیر گابریل و گروهش را خدشهدار میکند. اما این آن فیلم نیست، حتی اگر لحظهی اوج در کار بزرگ گابریل، پرمدعا و کمی احمقانه باشد. در عوض، هدف اصلی کارگردانان لیز آکوکا و رومن گوئرت با «بدترین ها» این است که نشان دهند بازیگری در این فیلم چه تأثیری بر بازیگران کودک دارد.
آکوکا و گوئرت با همه شخصیت هایشان از جمله گابریل سخاوتمند هستند. دستیار تولید جودیت (استر آرچامبل) به لیلی (مالوری وانکه)، دختر نوجوان نامحبوب ذکر شده در بالا، علاقه واقعی دارد. لیلی – که از زمانی که برادر کوچکش بر اثر سرطان درگذشت، مثل سابق نبود – توسط همسالانش به عنوان یک ” شلخته” شناخته می شود. و نقش او در این فیلم کمکی نمی کند. پسری که نقش برادر کوچکش را در این فیلم بازی میکند، رایان (تیمئو ماهالت)، مسائل عاطفی مشابه شخصیت او دارد. و همانطور که در صحنهای میبینیم که مادر جدا شده پسر باید آن را برای یک مددکار اجتماعی توجیه کند، مشارکت او در این پروژه باعث بیثباتی بیشتر زندگی خانگی او میشود.

بیشتر فیلم بر روی دنبال کردن لیلی و رایان در طول تولید تمرکز دارد. از ریخته گری تا مهمانی جسی فرار (لوئیک پچ) و مایلیس گوشه گیر (ملینا واندرپلانکه) نقش های فرعی این فیلم و گابریل را بازی می کنند. میلیس تنها شخصیتی است که همه چیزهایی را که در اطرافش می گذرد به وضوح می بیند و در اواسط راه از تولید خارج می شود. وقتی گابریل به دلایلی او را فشار میدهد، زمزمه میکند: «من دوست نداشتم.
«بدترین ها» همچنین از بازیگران غیرحرفه ای برای گروه اصلی خود استفاده می کند: از بین بازیگران اصلی، هلدنبرگ تنها کسی است که پیش از این در یک فیلم سینمایی ظاهر شده است. این فیلم را در موقعیت دشواری قرار می دهد زیرا سعی می کند از همان استثماری که در فیلم-در-یک-فیلم و به طور کلی صنعت نقد می شود کنار بگذارد. در اینجا، محیط واقع گرایانه و تمرکز بر بازیگران کودک یک دارایی است. وقتی دوربین روی صورت مانک مینشیند که اعضای مسنتر و پر زرق و برقتر را تماشا میکند که بعد از یک روز طولانی سر صحنه یا در Mahault قفسهای پرندگان را که بخش بزرگی از داستان شخصیتش هستند را بررسی میکند، چیزی ناب و بیتأثیر را به تصویر میکشد. در مورد جعبه هایی که جامعه این بچه ها را در آن قرار می دهد، بیشتر از هر مونولوگ یا دسیسه ای می گوید.
این بدان معنا نیست که «بدترین ها» خود را بالاتر از شیوه های استثمارگرانه صنعت فیلم می داند. (خب، شاید کمی). حتی بدترین حالت فیلم، جایی که گابریل به طرز ناشیانه ای در فیلمبرداری یک صحنه سکس با حضور دو آماتور زیر سن قانونی که نقش شخصیت های جوان تر را بازی می کنند، دست و پنجه نرم می کند، به جای اینکه به شما ضربه بزند که چقدر ناراحت کننده است، به آرامی بالا می رود.
“بدترین ها” گاهی اوقات می تواند دقیقاً به همین دلیل احساس کمی داشته باشد. لحظاتی وجود دارد که طنز می تواند کمی عمیق تر شود، یا درام می تواند کمی دراماتیک تر باشد. اما این فقط فیلم هاست. در زندگی واقعی، همه ما باید خودمان بفهمیم که نیت خوب چقدر تأثیرات منفی را کاهش می دهد یا اینکه آیا بیان هنری استثمار را در هر سطحی توجیه می کند. با امتناع از پاسخ به این سؤالات، “بدترین ها” به خود وفادار می ماند.