با ظهور مجدد علاقه به اتحادیه ها، اقدامات جمعی و کمک های متقابل، نگاهی به مکتب فکری نوظهور آن زمان که رفاه کارگران و مردم عادی را بر اراده کارخانهداران و مقامات فاسد ارجح است، میاندازد. مانند یک ساعت با قطعات نامناسب، همه انتخاب های خلاقانه فیلم به طور یکپارچه با هم کار نمیکنند. «ناآرامی» یک قطعه دوره ای جذاب اما کنجکاوی معیوب است که هرگز به اهداف هیجان انگیز خود نمی رسد.
از نظر روحی، فیلم ناآرام یک فیلم از دید دوربین شوبلین است که در حال تماشای ایده های انقلابی است که در زمزمه ها و مکالمات رد و بدل میشوند. داستان فیلم در کو ههای ژورای سوئیس در اواخر دهه 1800 میگذرد و بر تجربیات دو شخصیت اصلی تمرکز دارد: ژوزفین (کلارا گوستینسکی)، کارگر سوئیسی کارخانه ساعت سازی، و پیوتر کروپوتکین (الکسی اوستراتوف)، جغرافیدان روسی با الهام از آنارشیست در حال حرکت. آنها با هم شاهد رفتار ناصحیح برخی صاحبان کارخانه ساعت سازی با کارمندان خود هستند. آنها بیمه درمانی کوتاه مدتی هستند که توسط دومی به نام بهره وری مدیریت میشود و با چند دقیقه تاخیر نشان دادن هزینه یک ساعت حقوق دارد. ناتوانی در پرداخت مالیات های شهرداری میتواند باعث سلب حق رای مردان در سنین رای شود، آنها را از فضاهای اجتماعی دور نگه دارد، یا به طور بالقوه افرادی را که در حال مبارزه هستند به زندان بیاندازد. آنها از جمله مواردی هستند که باعث تضعیف روحیه و خستگی مردم محلی میشود.


برعکس، جنبش کارگرانی وجود دارد که به کارگران دیگر کمک میکنند، مردمی با تفکر برابری خواه که به ارسال کمک به خارج از کشور و جمع آوری کمک های مالی برای جوامع دیگر رأی میدهند. احساس وظیفه آنها فراتر از حیاط خلوتشان است. در نهایت، تاریخ به سؤالی که پسر عموی پیوتر در شروع فیلم میپرسد، پاسخ میدهد: «چه چیزی برنده خواهد شد؟ آنارشیسم یا ناسیونالیسم؟» احتمالا پاسختان ناسیونالیسم باشد، اما فیلم استدلال میکند که این سوالی است که ارزش بازنگری دارد.
بررسی این سوال از نظر فلسفی جذاب است، فیلم ناآرام شوبلین بسیار ملایم است، شخصیت های داستان ما صرفا شاهد اتفاقاتی هستند که در اطرافشان رخ میدهد. به ندرت آنها انگیزه اقدام دارند و پرتره بسیار سفت و سختی از زمان را میسازند. حتی همراهی این زوج ( که من در عاشقانه نامیدن آن تردید دارم) احساس آرامش منتقل میکند. اگرچه دره سنت ایمیر به عنوان “پایتخت دایره چرخشی آنارشیستی بین المللی” توصیف میشود، اما عمدتاً ایده ها در گفتگو رد و بدل میشود و گاهی اوقات با اختلافات با رای منظم حل میشود. در برخی مواقع، بحث ها بسیار ساده انگارانه است، به ویژه با توجه به ریشه های رادیکال جدا شدن از جریان اصلی تر حزب سوسیالیست برای آرمان های ضد استبدادی خود که در سیاست زیربنایی نهفته است. آنها علیه بنیان های ناسیونالیسم میجنگیدند که نسل ها بعد اروپا را به جنگ بزرگ یکی پس از دیگری هدایت میکرد. «Unrest» برای این نوع برخورد عقاید بسیار ملایم است.
اما شاید قابل توجه ترین اشتباه در رویکرد بصری فیلم نهفته است، یا همانطور که در یادداشت هایم نوشتم: «فاصله، فاصله، فاصله». شوبلین، نویسنده و کارگردان فیلم، و سیلوان هیلمن، فیلمبردار، تعداد قابل توجهی از سکانس های «Unrest» را از فاصله بسیار دور فیلمبرداری کردند. به عنوان مثال، وقتی با ژوزفین و پیوتر ملاقات میکنیم، آنها کمتر از یک هشتم صفحه را اشغال میکنند. گاهی اوقات، آنها حتی کمتر ظاهر میشوند و توسط یک دره سبز یا کف کارخانه بلعیده میشوند. این به قدری اتفاق میافتد که مانعی بین مخاطب و شخصیت ها ایجاد میکند.
من احساس میکردم که کمتر با تجربیات شخصیت ها ارتباط برقرار میکنم، انگار که من یک ناظر بودم. انگار فاصله کافی نبود، سازندگان فیلم اغلب این شخصیت ها را فقط با استفاده از یک سوم پایین صفحه فیلمبرداری میکنند و آنها را در زیر امواج زیرنویس بین سه زبان فیلم: سوئیسی-آلمانی، فرانسوی و روسی مدفون میکنند. اکنون واقعاً احساس میکردم که در حال استراق سمع کلاس تاریخ هستم، زیرا تمام جزئیات زیبای دوره و شخصیت های طبیعی پشت متن سفید ناپدید شدند.
اگرچه «Unrest» به دقت ساخته شده است، اما به طور تصادفی به درسی در مورد اهمیت همکاری همه عناصر یک فیلم تبدیل میشود. ایده های فیلم خسته کننده نیستند، اما وقتی به این شکل بی علاقه ارائه میشوند، مخاطب را از دست میدهند، همانطور که یک استاد کلاس خود را هنگام سخنرانی یکنواخت از دست میدهد. تمام زحماتی که برای به دست آوردن جزئیات لوکیشن، تولید و لباس برای تداعی در سوئیس قرن نوزدهمی کشیده میشود، هنگام فیلمبرداری به گونه ای تبخیر میشود که بینندگان را دفع میکند یا همه آثار را پشت زیرنویس پنهان میکند. تماشای برخی از صحنه ها جذاب است، اما «Unrest» نمیتواند با جاه طلبی های خود همراه شود.