فیلمهای جوآنا هاگ شخصی و حتی فراشخصی هستند، به طوری که او از مبلمان شخصی خود برای آپارتمان جولی در فیلمهای «Souvenir» و «Souvenir Part II» استفاده کرد، و اشیا را به داخل «مجموعه» منتقل کرد تا خود و بازیگرانش را غوطهور کند. گذشته ای که او سعی در گرفتن آن داشت. نقد و بررسی دختر ابدی را در ادامه بخوانید.
مطلب معرفی 84 تا از بهترین فیلم های سال 2022 دنیا را هم بخوانید.
اشیا هرگز فقط اشیایی در دست هاگ نیستند، بلکه طلسمها یا بهمیزان مناسبتر، سوغاتی هستند. آنها درهای کوچکی را به سمت ناخودآگاه باز می کنند. می توان گفت که اشیا پروستی هستند، اما مارسل پروست فقط چیزی را توصیف می کرد که همه ما تجربه می کنیم. یک عبارت موسیقی شنیده می شود، و شما به مدرسه راهنمایی بازگردانده می شوید.
یک کلوچه دارچینی می چشید و ناگهان در آشپزخانه مادربزرگتان هشت ساله می شوید. چیزهای قدرتمندی است کار هاگ به روشی بسیار بی ادعا سختگیرانه است، اما هر انتخابی که او انجام می دهد برای یک هدف است: دویدن در تداعی های شل.
در «دختر ابدی»، هاگ دوباره در یک حالت کاملاً شخصی و حتی زندگینامهای کار میکند، اگرچه شرایط تغییر کرده است و حال و هوا تغییر کرده است. جولی، زنی میانسال (تیلدا سوینتون) با مادر سالخورده خود (همچنین تیلدا سوینتون) به یک املاک بزرگ روستایی، ابی داونتون یا مکانی شبیه به پارک گاسفورد سفر می کند، اگرچه با در نظر گرفتن فضای ترسناک گوتیک، «ماندرلی» ممکن است یک مکان باشد. قیاس مناسب تر سفر به چند دلیل پربار است. جولی یک فیلمساز است (احتمالاً جولی «سوغات») و سعی دارد فیلمی درباره روزالیند، مادرش بنویسد.
جولی سوالاتی از روزالیند می پرسد و به طور مخفیانه ضبط کننده صدای خود را روشن می کند. در کودکی، روزالیند برای فرار از بلیتز به این املاک فرستاده شد. خاطرات روزالیند از 60، 70 سال قبل بر واقعیت کنونی قرار می گیرد، روزالیند آنچه را که قبلا آنجا بود برای جولی توصیف می کند. زمان خطی نیست، متخلخل است. جولی هر روز گوشهای آرام برای کار پیدا میکند، اما حواسش پرت و ناآرام است.
خود سالن (فیلم در سالن سوتون در ولز فیلمبرداری شده است) ناراحت کننده ترین چیز است. به نظر می رسد جولی و روزالیند تنها مهمانان هستند. سازه ناله می کند و می شکند. پنجره ها در باد می پیچند. به نظر می رسد زنی در جایی گریه می کند یا بچه ها در راهروها بالا و پایین می دوند.


جولی جهنده است. او نمی تواند بخوابد. او مانند یک پیچ در زمین سرگردان است. کل فیلم تحت این مغالطه رقت انگیز عمل می کند: مه و غبار در سراسر صفحه پخش می شود. باد درختان بلند اطراف را پر می کند. مواقعی وجود دارد که لویی، سگ رزالیند، ناله می کند یا در را خراش می دهد. چیزی وجود دارد. یا اینجا در هر صورت، جولی ترسیده است.
جولی در مورد ضبط مادرش تردیدهای اخلاقی دارد: چیزی خون آشام در آن وجود دارد. او همچنین از شنیدن رزالیند، که همیشه بسیار شاداب، خاطرات غم انگیزی را تعریف می کند، تا حدودی متعجب و ناامید شده است. رابطه آنها یک رابطه بسیار درهم تنیده است، حتی یک رابطه همبسته. جولی از خودش بچه ندارد. شاید او هرگز به زندگی خود «نشته» نکرده است، همانطور که بزرگسالان دیگر انجام می دهند.
او می خواهد که مادرش اوقات خوبی داشته باشد. اما این چیست؟ روزالیند پشیمانی خود را از این که پس از سقط جنین “خیلی خوب” با شوهرش نبود، به اشتراک می گذارد؟ جولی با این فکر که مادرش پشیمان است از بین می رود.
«اتفاق زیادی نمیافتد» و آنچه اتفاق میافتد تکراری است: جولی بیخواب که سرگردان است، غذا با مادر غذا میخورد، تلاش میکند تا خدمات تلفن همراه را در چمنزار انجام دهد، تعاملهای مکرر خاردار با مسئول پذیرش (یک کارلی-سوفیا دیویس بسیار بامزه، کاملاً یادآور کارمند عبوس “من فقط حداقل کار را انجام خواهم داد”).
جوزف میدل نقش یک نگهبان زمین را بازی می کند که ناگهان یک شب ظاهر می شود. او مهربان است و جولی در حضور او آرامش می یابد. روزالیند هم همینطور اما کل حال و هوا آنقدر پر است که نمی توان از مقایسه با «درخشش» اجتناب کرد. آیا هیچ کدام از اینها واقعی است؟
هاگ با فیلمبردار اد رادرفورد که فیلمهای «Archipelago» و «Exhibition» را فیلمبرداری کرد، دوباره متحد شد. معماری و چیدمان اتاقها همیشه در فیلمهای هاگ برجسته است و در «نمایشگاه» این موضوع بیشتر است. فضا سینمایی بود، اما کاوش هاگ در آن جنبه روانی داشت. رادرفورد در «دختر ابدی» نیز به همین شیوه عمل میکند، که همه چیز درباره آن راهروها، راهروها، پنجرههای تاریک، کاغذ دیواری شلوغ و کلاستروفوبیا است که در خانهای به این بزرگی عجیب است.
هاگ همچنین با Jovan Ajder که نظارت بر صداگذاری “Souvenir” را بر عهده داشت، دوباره متحد شد. طراحی صدای «دختر ابدی» بسیار بزرگ است، با آن همه غر زدن و ناله و زوزه. (آژدر همچنین بر طراحی صدای پیچیده عاطفی «افترسان» شارلوت ولز نظارت داشت.)
کار جوآنا هاگ از طریق انجمن عمل می کند. او یک حساسیت مدرنیستی است. با این حال، کار او مشتق شده یا شبیه کپی یک کپی نیست. ارتباطات او از طریق کوتاه نویسی تنبل منتقل نمی شود. او تداعیها را در متن میریزد: موسیقی، کتاب، و اشیا، که همگی به متن متصل میشوند.
شاید چیزی که من انتخاب میکنم آن چیزی نباشد که در نظر گرفته شده است، اما توجه به این تداعیها بخشی از لذت کار هاگ است. به عنوان مثال: در یک صحنه، جولی و روزالیند روی تختهای یک نفرهشان دراز میکشند و مشغول خواندن هستند، در حالی که خانه در اطرافشان ناله میکند و میچرخد.
جولی در حال خواندن آنها، داستان نیمه اتوبیوگرافیک بسیار تاثیرگذار رودیارد کیپلینگ در مورد مردی است که ناگهان به یک املاک روستایی برخورد می کند. یک زن و دو بچه در آنجا زندگی می کنند. مرد آنها را جذاب می یابد، اما چیزی کاملاً درست نیست. (شاید “دیگران.”) داستان کیپلینگ مانند نقاشی فراگونارد در “سوغات” عمل می کند. زیر متن می چرخد و رابطه شما را با داستانی که گفته می شود عمیق تر می کند.
نمونه دیگری از رویکرد تداعی هوگ سبک شناسی است. اکثریت “دختر ابدی” در شب اتفاق می افتد. تاریک است و با این حال تاریکی می درخشد، نوری رویایی مایل به سبز بیمارگونه. از داخل املاک، پنجره ها سبز می درخشند. اثر اخروی است. یک ثانیه طول کشید تا ارتباط این رنگ را پیدا کنم: این رنگ در فیلم «سرگیجه» هیچکاک است، داستان دیگری از یک رابطه قطعی، و دو برابر شدن سورئال، با بازی کیم نواک در یک نقش دوگانه (همانطور که سوئینتون یک نقش دوگانه را بازی می کند). نور مرا به یاد خط آغازین بزرگ شعر گوتیک غم انگیز «ماه و درخت سرخدار» سیلویا پلات می اندازد: «این نور ذهن است، سرد و سیاره ای».
گاهی اوقات کار هاگ خود ارجاع است و شما می بینید که همان نمادها نشان داده می شوند. او به سمت آینه ها، درها، سالن ها و چهره هایی که در داخل و خارج از کادر حرکت می کنند، کشیده می شود. اینها “تیک” هستند اما از یک مکان معتبر می آیند.
در مورد اینکه چگونه تأثیرات ما از ما جدا نیستند، چیزی نیز وجود دارد: آنها در روان ما جا افتاده اند و گاهی اوقات تشخیص اینکه تأثیر از کجا شروع می شود و به کجا ختم می شود دشوار است. عشق هاگ به فیلمهای «قدیمی»، هالیوود کلاسیک، موزیکالها، نوآرها و فیلمهای تکنیکالر فوراً در اولین فیلمهای او آشکار نمیشود، جایی که دوربین عمدتاً ثابت میماند، جایی که سبک کنترل شده و عمدی است.
اما اگر به اولین فیلم او برگردید، فیلم کوتاه «کاپریس» (با بازی تیلدا سوینتون جوان)، که در آن زنی در صفحات یک مجله زنانه (به معنای واقعی کلمه) گیر میافتد و در حفرهای از تبلیغات و جذابیتهای خرگوش سقوط میکند. همراه با یک موزیک ویدیوی کاملاً تولید شده، میتوانید ببینید که هاگ با تأثیرات خودش کار میکند و آنها را از طریق حساسیت خودش میریزد. به همین دلیل است که کار او سرگرم کننده است.
«دختر ابدی» بیش از هر چیز درباره یک حالت عاطفی است. این توهم که تیلدا سوینتون هم جولی و هم روزالیند است، به طور کامل ناشی از عملکرد دوگانه حساس سوئینتون است. هاگ از عکاسی ترفندی برای قرار دادن همزمان آنها در کادر استفاده نمی کند. جولی و روزالیند در مکالمه فیلمبرداری میشوند و از یکی به دیگری جلو و عقب میروند. وقتی بالاخره با هم ظاهر می شوند، نشانه این است که همه چیز به مرحله نهایی خود می رود.
«دختر ابدی» شبیه یک پیش نویس اولیه یا طرحی است که باید بعداً پر شود. این شاید در تلاشهای جولی روی صفحه برای نوشتن طرح کلی منعکس شود. با این حال، طرح های Hogg جالب تر از محصولات نهایی دیگران است. همیشه چیزهای زیادی برای فکر کردن وجود دارد.