در تلویزیون امروزی آمریکا چیزهای کمی به اندازه فیلمنامه‌های پر از دیالوگ – مملو از توهین، جوک، مونولوگ‌های پژمرده – که اصلاً چیزی نمی‌گویند، نگران‌کننده هستند. اگر شخصیت‌ها به درستی شکل داده می‌شدند، کلماتشان پیشینه، کارکردهای درونی، انگیزه‌های آنها را آشکار می‌کرد. اما زمانی که آنها به همان اندازه که در جدیدترین سریال محدود HBO، «رژیم» نوشته می‌شوند، حتی بازیگری مناسب و طراحی هوشمندانه لباس، مو و گریم هم نمی‌توانند نمایش را نجات دهند. 

مواد تشکیل دهنده این سریال ظاهراً از کیفیت بالایی برخوردار است. ویل تریسی (“منو”، “جانشینی،” سردبیر سابق پیاز) نمایش را ایجاد کرد. استفن فریرز یکی از کارگردانان است. تهیه کنندگان اجرایی عبارتند از فرانک ریچ («جانشینی») و تریسی سیوارد («Philomena»، «Eastern Promises»). کیت وینسلت، همچنین یک EP، در نقش صدراعظم النا ورنهام، یک هیپوکندری با رشد عاطفی که حرفه خود را به عنوان یک پزشک ثروتمند پشت سر گذاشت تا یک کشور بی نام در اروپای میانه را رهبری کند، بازی می کند. النا که از ترس تسلیم شدن به همان بیماری ریوی که پدرش را گرفت، سرجوخه هربرت زوبک (ماتیاس شوئنارتس) را که اخیراً به خاطر قتل عام معدنچیان معترض به شرایط بد کاری رسوا شده بود، استخدام می کند تا هر کجا که می رود جلوی او راه برود. می تواند هوا را با رطوبت سنج تست کند. هربرت استعداد خود را در طی یک سوءقصد ثابت می کند و به زودی النا کاملاً در معرض اعتقادات او در مورد طب عامیانه و سیاست خارجی انزواطلبی قرار می گیرد. مشکل این است که هربرت، موضع ما برای سرسخت طبقه کارگر که کودکی آزاردهنده و ناامیدی او را مستعد پوپولیسم دست راستی می‌کند، به شدت به این ایده‌ها اعتقاد دارد و حتی النا را دوست دارد. تنها چیزی که او واقعاً می خواهد این است که کسی بی سر و صدا به او بگوید که چه کاری انجام دهد تا بتواند آن کار را انجام دهد و اعتبار را به دست بیاورد. این یک ترکیب خطرناک قابل پیش بینی است، و هیچ یک از آنها تا زمانی که خیلی دیر نشده است متوجه آن نمی شوند. 

چند جنبه قابل ستایش از نمایش وجود دارد. طراحی لباس الهام گرفته شده توسط Consolata Boyle تا حدودی در تکامل النا نقش مهمی را ایفا می کند. کت و شلوار دامن و لباس‌های کاملاً متناسب با رنگ‌های تند (سبز، سفید، آبی) در صحنه‌هایی به کار می‌رود که اقتدار النا را تقویت می‌کنند. سبز زیتونی در صحنه هایی که او در حال مجازات است استفاده می شود. (او فقط هنگام بازدید از اتحادیه‌ای که از اقدامات ضد کارگری‌اش خشمگین شده است، شلوار می‌پوشد.) در حالی که به آهستگی ناسیونالیسم راست‌گرای هربرت را پذیرفت، النا به لباس‌های دهقانی، آستین‌های دوزی، و بلوزهای گلدوزی شده روی می‌آورد که بی شباهت به ژست‌های ناشیانه جمهوری‌خواهان نیست. برای شکار عکس‌هایی با لباس‌هایی که در 24 ساعت گذشته خریداری شده‌اند، یا اینکه چگونه دموکرات‌ها با پوشیدن پارچه کنته زانو می‌زنند در حالی که هیچ کاری برای اصلاح سیستم قضایی بیمارگونه این کشور انجام نمی‌دهند. 

سریال حکومت

شاید جزئیات مورد علاقه من جواهرات النا باشد. او در مهمانی‌ها گوشواره‌های بزرگ‌تر و درخشان‌تری می‌پوشد، مانند بسیاری از خانم‌ها، و گوشواره‌های کوچک‌تر و ظریف‌تری را با طرح‌های گل‌دار برای رویدادهایی که از کشاورزان حمایت می‌کنند، انتخاب می‌کند. اما هنگام رویارویی با یک سیاستمدار آمریکایی، حلقه های طلایی را از نظر جثه و جزئیات با گوشواره های حریف خود انتخاب می کند. سیان گریگز، طراح مو و آرایش (“استاد”، “قاتلان ماه گل”، “اکس ماشینا”) به همان اندازه شایسته ستایش است. وقتی النا را می‌بینیم، موهای الینا یک شینیون بسیار موج‌دار است، اما وقتی زمین او شروع به چرخیدن به دور خورشید هربرت می‌کند، او یک بافته ضخیم را که دور سرش پیچیده است، اضافه می‌کند، یا در حالی که اصلاحات ارضی ارضی را ترویج می‌کند، یک بافته‌ی بلند و دنج دارد. . من مشکلی با این واقعیت ندارم که موسیقی الکساندر دسپلات شبیه ریمیکس کار او در «هتل بزرگ بوداپست» وس اندرسون است. هر دو داستان در نقاط مشابهی از جهان اتفاق می‌افتند و موسیقی دسپلات یکی از بهترین‌هایی است که تا به حال نوشته شده است. و خود وینسلت مثل همیشه قابل اعتماد است. او در مصاحبه‌ها در مورد ساخت لهجه النا صحبت کرده است، اما چیزی که به نظر من جالب‌تر است افتادگی لب پایین اوست که در لحظه‌های بغض و عصبانیت کودک نوپا عمیق‌تر می‌شود. 

اما اینجاست که کار خوب به پایان می رسد. ما هرگز نمی دانیم که آیا النا در انتخاباتی واقعاً منصفانه و آزاد به قدرت رسید یا خیر. کادر وزرای او، دعوا و دعوا و خفن، انگیزه ای جز حفظ ثروت و قدرت خود ندارند. کار دوربین به ظرافت نمی پردازد. استفاده بیش از حد از زوایای هلندی، مضحک بودن دادرسی را بسیار تحت اللفظی تر از آنچه لازم است می کند. در طول مسیر، بخش‌هایی از گفتگو پراکنده است، از جمله مشاهدات در مورد اینکه چگونه امپریالیسم کشورهای کوچک‌تر، به‌ویژه آن‌هایی را که منابع ارزشمندی دارند، مجبور می‌کند بین اتحاد با آمریکا/ناتو یا چین یکی را انتخاب کنند، و اینکه نخبگان اغلب سعی می‌کنند به نفع اعضای ناامید شده‌ی این کشور باشند. طبقه کارگر با استفاده از سلاح ناامیدی خود به اقلیت های بدخواهانه و از بین بردن حقوق کارگران. 

اگر «رژیم» کمی بهتر نوشته می‌شد، حداقل می‌توانست از یک بحران هویت دفاع کند. اما حتی به این اندازه هم نمی رسد. این به اندازه کافی خنده دار نیست که یک طنز وحشیانه در مورد یک نیروی هوایی نیازمند و تشنه قدرت و همفکران او باشد. (HBO قبلاً این کار را انجام داده و آن را “Veep” نامیده است.) این به اندازه کافی روشنگر نیست که بتواند با آسیب پذیری های شخصیت های نفرت انگیز خود همدلی کند. (همچنین، “جانشینی.”) جهنم، حتی به اندازه کافی بی حاشیه نیست که بتوان آن را بازسازی الهام گرفته از سیاست اروپایی “بت” دانست. وقتی نام گری شتینگارت را در لیست تهیه کنندگان مشاور دیدم هیجان زده شدم. تعداد کمی از رمان‌نویسانی که امروز کار می‌کنند، هوش زیرک و وضوح احساسی ویرانگر را دارند. متأسفانه تلاش او نیز ثابت است. آدم تعجب می‌کند که در عوض اقتباسی از رمان عالی او Absurdistan، که تقریباً در همان نقطه جهان اتفاق می‌افتد و بسیار خنده‌دارتر از «رژیم» است، چگونه بود. 

امتیاز این مطلب
Shares:
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *