یک برداشت اول بد لزوماً یک فیلم را خراب نمی کند. در هر صورت، مهمتر این است که یک فیلم به پایان برسد، تا تماشاگر با غر زدن بیرون نرود، «اشکال ندارد، اما این پایان است».
با این حال، گاهی اوقات یک فیلم در پنج دقیقه اول آنقدر دچار لغزش می شود که هرگز بهبود نمی یابد. در مورد فیلم تگزاس تصادفی چنین است، فیلمی که سکانس آغازین آن به قدری نمی تواند ظاهر و حس یک مجموعه فیلم را برانگیزد که مارک لمبرت بریستول کارگردان، چقدر درباره زندگی به طور کلی می داند. زیرا اگر یک فیلمساز نتواند به طور قانع کننده ای فیلمسازی را تداعی کند، در مورد چیز دیگری چه می تواند بگوید؟
مطمئناً این زمینهای ضروری برای مردممحور بودن است که بیشتر فیلم را هدایت میکند، که پس از اخراج بازیگر مشتاق اروین وندویر (رودی پانکو) از نقش اصلیاش در فیلم پرفروشی که در بالا ذکر شد، آشکار میگردد. چرا؟ برای یک اسنافو فنی که در آن آهنگ زنگ (که روشن است) تلفن او (که در جیب جلوی لباسش است) به نحوی زنجیره ای از انفجارها را به راه می اندازد که کل مجموعه ای را که روی آن ایستاده از بین می برد.
در بازگشت به لس آنجلس، پریوس اروین خراب میشود و او را مجبور میکند تا با پای پیاده در یک روستای سالم تک اسبی که فقط در فیلمها وجود دارد، سرگردان شود. در آنجا، او با فای (کری-آن ماس)، یک پیشخدمت غذاخوری در شهر کوچک کاملاً متقاعدکننده روبرو می شود. (توهین به خانم ماس نیست، که فوق العاده است، اما او هرگز در زندگی خود کسی را “شخصیت” خطاب نکرده است.) او به او می گوید که مردم اینجا در بوفالو گپ، تگزاس، در این فیلم ساده تر و از نظر اخلاقی پاک تر زندگی می کنند. حساب دیفرانسیل و انتگرال-نوع سبک زندگی، و او باید تا فردا صبر کند تا ماشینش را یدک بکشد. او در نهایت بسیار بیشتر از این می ماند.
تربیت اروین در بوستون و کتابآموزی (او ترک شده از مدرسه بازرگانی هاروارد است) ورقهای برای محافظهکاری روستایی خشن و بی معنی فیلم است که در شخصیت مرل لوسکی (کلیچ توماس هادن) تجسم یافته است. مرل مانند شهری که در آن زندگی میکند، یک فانتزی محافظهکار است – او یک مرد نفتی مستقل از همه چیز هست، به این معنی که او میتواند رویای جمهوریخواه بودن یک «صاحب کسبوکار کوچک» و در عین حال تخریب محیطزیست را زندگی کند.

می بینید که مرل با بانک مشکلاتی دارد که به یک پسر هاروارد نیاز دارد تا حل شود. و در حالی که تصور مردی که دارای چندین سکوی نفتی است به عنوان یک فرد مستضعف دشوار است، همچنین دشوار هست که ذهن خود را در اطراف صحنهای صوتی بپیچانید که وقتی تلفن همراه خاموش میشود، خود ویران میشود. و بنابراین، ما در دام احساسات عمومی و غرور گیج کننده، در فیلمی هستیم که اگر به گونه ای کارگردانی نمی شد که گویی بریستول دستکش اجاق گاز به تن دارد، حداقل لذت کمی را به واسطه بازیگرانش به ارمغان می آورد.
فی با چشمهای خیس به مرل نگاه میکند، مرل خرد بیرحمانهای میگوید، اروین درسهای اجتناب ناپذیر وفاداری و سخت کوشی را میآموزد، و کلانتر شهر کلاه گاوچرانیاش را با ناامیدی روی زمین میاندازد، زیرا آن پسران پیر، دوباره این کار را کردهاند! بروس درن برای مدتی در نقش یک کاکل قدیمی عجیب و غریب که با گاو خانگی خود صحبت می کند ظاهر می شود. همه قبول دارند که استقلال ناهموار یک فضیلت است، و کلمات قصار عامیانه و طنز عجیب و غریب، حتی با کمک امتیازی که به هر ضربان احساسی کلیشهای ممکن ضربه میزند، هرگز کاملاً مشخص نمیشوند.
بخشی از این گسست ناشی از فیلمسازی ناشیانه است. حس فضا و زمان فیلم به لطف تدوین ضعیف هر دو از هم گسیخته شده است: برشهای بین شخصیتهایی که در اتاقی ظاهراً یکسان صحبت میکنند، اغلب به نظر میرسد که فرسنگها از هم فاصله گرفتهاند. (که ممکن است درست باشد، اما این وظیفه ویراستار است که آن را پنهان کند.) و فیلمنامه آنقدر واضح و قابل پیش بینی است که نشان می دهد نویسندگان احساس می کنند مخاطبانشان باید احمق باشند.
این بخش آخر به این نکته اشاره میکند که علیرغم نواختن آهنگی که به نظر میرسد یک آهنگ محبوب است، آهنگ «تصادفی تکسان» را به چنین ملودی ناسازگار تبدیل میکند. این فیلم به وضوح متحیر است: دالهای فرهنگی مانند لیوانهای بلند و خنک چای شیرین و بستهبندیهای واتابرگر بهطور برجسته در قاب قرار میگیرند، و مرل ادعا می کند که در کلاس هشتم درس را رها کرده تا برود روی دکل پدرش کار کند، و او به اندازه آقای هاروارد اینجا باهوش است.
چیزی که مشخص نیست این است که آیا این پروژه ناشیانه، اما جدی هست یا تلاشی بدبینانه برای فروش یک فیلم نامرغوب به جمعیت «بخش DVD در Walmart». اگر اینطور باشد، کار کرد – «تککس تصادفی» این آخر هفته تئاترهای منتخبی را نمایش می دهد، از قضا بیشتر در شهرهای بزرگ.