فیلم ترسناک دانمارکی/انگلیسی « Attachment» فهرست قابل توجهی از ترس ها را دارد: پدر و مادر زورگوی شریک زندگی، تاریخچه ترسناک احتمالی شریک زندگی مشترک و ارواح شیطانی که در یهودیت به نام دیبوک شناخته می شوند. فیلم پیوست را در ادامه بررسی کرده ایم.
با کمی جاه طلبی عاطفی، این احساسات ناخوشایند در اولین کارگردانی گابریل بیر گیسلسون، نویسنده/کارگردان، به یکدیگر منتهی می شوند، اما کافی نیست تا پایان خسته کننده ی آن را حفظ کنیم.
در آغاز رابطه آنها، همه چیز برای بازیگر سابق دانمارکی ماجا (جوزفین پارک) و لیا (الی کندریک) آکادمیک ساکن لندن بسیار خوب و سبک به نظر می رسد. ماجا و لیا در کتابخانه ای در دانمارک با هم آشنا می شوند، جایی که با یکدیگر برخورد می کنند و ناخواسته کتاب ها را رد و بدل می کنند. وقتی همدیگر را برای تعویض پیدا می کنند، ماجا مجذوب لیا می شود که شور و طنزی دارد که به سرعت خلع سلاح می شود. ناگهان دعوت برای چای در روز در آپارتمان ماجا به شراب تبدیل می شود که سپس به خوابی طولانی تبدیل می شود. این دو به سختی عاشق یکدیگر می شوند و در طول راه جوک های بازیگوشی رد و بدل می کنند و ارتباط بین کندریک و پارک نشان دهنده زمانی است که یک رابطه باعث بسته شدن بقیه جهان می شود. و سپس، یک شب، لیا به قدری تشنج می کند که پایش می شکند. در همین حال، مادر لیا دوباره تماس می گیرد. در حالی که لیا گوشی خود را به کناری پرت می کند، شاهد بیش از ده ها تماس بی پاسخ در این لحظه هستیم.

ماجا با لیا به خانهاش در لندن می رود، خانه ای که در همان ساختمان و در طبقه بالای مادرش، چانا (سوفی گرابول) دلهره آور است. اوضاع با چانا کمی بد است – او در مراقبت از لیا بسیار سختگیر است و همچنین چند قطعه عجیب از نماد های یهودی در اطراف خانه پنهان شده است. کمکی نمی کند که چگونه چانا همیشه چنین قیافه زخمی و سنگینی در چهره اش دارد. و هنگامی که لیا به بیرون از آپارتمان می رود تا از مردی به نام لو (دیوید دنچیک) – که اتفاقا عموی لیا است – درباره این نماد های یهودی بیشتر بیاموزد – ماجا مورد تنبیه قرار می گیرد. چانا به لو گفته است که در مورد این چیز ها با کسی صحبت نکند.
آیا این می تواند یک مورد از سندرم مونچاوزن باشد؟ به اعتبار خود، گیسلاسون بیننده را به این راحتی رها نمی کند. فیلمنامه او برای بینندگانی که ممکن است مجذوب داستان و فقط تصاویر کمی شبح آور آن شوند (شمع هایی که خود به خود روشن می شوند) شگفتی های زیادی دارد که منجر به اجرای سومی ساده تر می شود که حول بازی های عجیب و غریب ساخته شده است. اما «دلبستگی» برای چیزی که حس شوخ طبعی خود را در میانه راه از بین می برد، ترس اصلی خود را برای مدت طولانی انتخاب نمی کند، بسیار کند است و هر بار که نیاز به توضیح دارد، بسیار کند می شود. «دلبستگی» به شدت می خواهد وحشت خود را در اساطیر یهودی و زندگی اولترا ارتدوکس قرار دهد، و با این حال، این انتخاب خاص همیشه یک بار نمایشی بیش از حد ایجاد می کند که تأثیری دورتر از فراگیر دارد.
در بخش هایی خاص، «وابستگی» به عنوان نشخوار فکری در مورد نگرانی های جهانی تر یک رابطه قوی تر است – وقتی یاد می گیرید که روابط شخصی دارد (گیسلسون فیلمنامه پارک را بر اساس بخش هایی از زندگی اش نوشته)، منطقی تر می شود. ترسناک ترین داستان در اینجا پس از آن برای اتفاقی که برای پدر لیا رخ داده است، ذخیره می شود، که در اوایل فاش شد. چانا در اصل اولترا ارتدوکس نبود: شوهر سابقش او را وارد جامعه کرد، او را تغییر داد و ناپدید شد. او همچنان مانند انکار به این سبک زندگی مذهبی چسبیده است، در حالی که احساس خودش از بین رفته است. خطر بزرگ دوست داشتن کسی این است که او بتواند شخصیت خود را تغییر دهد و با دلشکستگی آن را ترک کند. «دلبستگی» با کار دراماتیک آزاردهنده گرابول که با ترس تدریجی ماجا منعکس می شود و متوجه می شود که با چه کسی یا چه چیزی نزدیک تر می شود، به این نتیجه می رسد. این یک معمای ناخوشایند است، به خصوص زمانی که هم وابستگی مانند محافظتی باشد که ما بیشتر از همه می خواهیم.
این فیلم هم اکنون در حال پخش در Shudder می باشد.