بت دیویس معروف بالشی داشت که ضرب المثل «پیری جایی برای خواهر نیست» روی آن دوخته شده بود. این حقیقت در دل فیلم «حرکت به سوی» نویسنده/کارگردان پل ویتز است که جین فوندا و لیلی تاملین در نقش کلر و ایولین، دو دوست سالخورده و جدا شده، پس از دههها در مراسم تشییع جنازه دوست مشترکشان جویس، با هم بازی میکنند. فیلم Moving On را در ادامه بررسی کرده ایم.
ملودرامی با عناصر کمدی، از نظر داستانی، فیلم درباره تمایل کلر برای انتقام گرفتن از تجاوز جنسی شوهر جویس، هاوارد (مالکوم مک داول) نزدیک به 50 سال قبل است که زندگی او را کاملاً از مسیر خارج کرد. در پی این رویداد، او از جویس و اولین جدا شد، شوهر دوست داشتنی خود رالف (ریچارد راندتری، جذاب و دلپذیر مثل همیشه) را ترک کرد و بیشتر عمر خود را متحجر از این ضربه گذراند.
با این حال، فیلم Moving On فیلمی نیست که صرفاً به خاطر مکانیسم داستانی آن وجود داشته باشد. این یک بررسی واضح است از وزن مرکب افزایش سن، حمل زندگی و امیدها و خاطرات و پشیمانی هایتان هر کجا که می روید. عنوان “حرکت در” فقط به معنای حرکت فراتر از گذشته نیست، بلکه به معنای ادامه حرکت رو به جلو در زندگی است، حتی اگر گذشته شما با شما بماند.
فوندا و تاملین، مانند شخصیتهایی که بازی میکنند، دههها را صرف ایجاد یک دوستی عمیق کردهاند و در پروژههایی مانند «۹ تا ۵» و «گریس و فرانکی» با هم ظاهر شدهاند و ترکیب شیمیایی آنها مثل همیشه درخشان است. با این حال، آنها فقط نسخه هایی از شخصیت های خود را بازی نمی کنند.
کلر زنی است که هرگز قدرت خود را پیدا نکرد و همیشه برای دیگران زندگی می کند پس از اینکه حمله او را “لال” کرد. فوندا با سفتی غم انگیز او را بازی می کند و بدنش را محکم نگه می دارد که انگار هزاران احساس یک لحظه با فرار از قفسی که دور آنها ساخته است فاصله دارند. هنگامی که او دوباره با اولین، رالف و حتی هاوارد ارتباط برقرار می کند، حس شوخ طبعی، حسی و خشم شدید کلر که مدت ها پنهان مانده بود، راه خود را به سطح پیدا می کند.


تاملین نقش نوازنده بازنشسته ایولین را بازی میکند که نشاندهندهی حساسیت مردهاش است، و همیشه به نظر میرسد که میگوید در هر لحظه چه میخواهد و چه احساسی دارد، بیترس از اینکه بیمعنی خودش باشد. با این حال، ایولین زنی است با اسرار، غرور جریحه دار، و اشتیاق به موسیقی – و برای زنان – که مدت زیادی است که خروجی نداشته است. او مخفیانه تا آنجا که می تواند آزادانه در بخش مستقل یک مرکز زندگی کمکی به دست می آورد. مرگ جویس، و بازگشت کلر به زندگیاش، مجموعهای از احساسات پیچیده را در اولین به ارمغان میآورد، این تغییر با دقت ظریفی توسط تاملین بازی میشود، که چشمهایش چهره استوار و صدای یکنواخت او را تکذیب میکند.
در حالی که ایولین به کلر کمک می کند تا چگونگی انتقام گرفتن از او را ترسیم کند، آن دو در مورد عواقب فوری حادثه بحث می کنند. کلر آن را به پلیس گزارش نکرد زیرا “آنها من را باور نمی کردند.” از یک طرف، گفت و گو در اینجا به چشم می خورد، اما وقتی به 50 سال گذشته نگاه می کنیم و دوباره به جلو نگاه می کنیم، و می بینیم که برای زنان در این کشور از نظر خودمختاری بدنی و پیگرد متجاوزان، شاید در مورد متجاوز، تغییر زیادی نکرده است. بینی به حقیقت تبدیل می شود
وقتی کلر بالاخره میتواند به هوارد صلح کند، به صورت گرافیکی این حمله را توصیف میکند و تمام جزئیات وحشتناک را به یاد میآورد که انگار دیروز اتفاق افتاده است و نه تقریباً 50 سال پیش، زیرا برای او، زمان در آن روز متوقف شد. فوندا این مونولوگ را با همان قدرت و اعتقادی که در زندگی حرفهای خود دارد ارائه میکند و نه تنها از آسیبهای کلر، بلکه تمام آسیبهای مرکب که بازیگر زن در نیم قرن گذشته در این کشور شاهد بوده است، استفاده میکند.
به نوبه خود، مک داول نقش هاوارد را در نقش مرد ممتازی بازی میکند که به اندازه کافی روی خود کار کرده است تا خود را «مردی تغییر یافته» بداند، اما واقعاً فقط برای خودش و به خاطر خودش شفا پیدا کرده است، نه برای کسانی که به او آسیب رسانده است. هاوارد کمتر شخصیتی است تا نشانی از تمام مردان قدرتمندی که بارها و بارها از آن دور می شوند. این می تواند به عنوان یک شکست در سطح فیلمنامه تلقی شود، اما همچنین به هاوارد اجازه می دهد تا دسرهای درست خود را در پایان بدون اینکه تماشاگر برای خانواده ای که پشت سر گذاشته احساس بدی داشته باشد، دریافت کند.
در حالی که تغییر لحن از ملودرام به کمدی خفن همیشه جواب نمی دهد، فوندا و تاملین مثل همیشه خوب هستند و “حرکت در” نشان می دهد که نشخوار قدرتمندی در مورد قدرت لازم برای افزایش سن – از نظر ذهنی، فیزیکی و اقتصادی است. . زندگی کردن با خود و آسیب هایت، پذیرفتن لذت هایت و بودن برای کسانی که با وجود همه چیز به آنها اهمیت می دهی، به قدرت نیاز دارد.