نویسنده و کارگردان فیلم The Breaking Ice آنتونی چن میباشد. داستان فیلم درباره سه روح گمشده است که با دنیای یخ زده بیرون و درون روبرو میشوند. این فیلم در میانه زمستان، نزدیک مرز چین و کره شمالی میگذرد. صحنههای یخ و برف به طرز عالی ترکیب شدهاند، با صدایی که اغلب شامل آکوردهای ملایم و درخشانی است که حس تنفس هوای سرد را القا میکند. آنها همچنین لحن فیلم را بیشتر به شکل یک قطعه خلقی تا یک روایت مبتنی بر طرح و ساختار تداعی میکنند.
عنوان به معنای واقعی کلمه از اولین صحنه گرفته شده است، جایی که مردم از یخ آجر میسازند. کمی بعد با لی هاوفنگ (هائوران لیو) روبرو میشویم که هنگام شرکت در مراسم جشن عروسی همکار کره ایش، یخ نوشیدنیاش را خرد میکند. او به سختی با سایر مهمانان ارتباط برقرار میکند. در عوض، او به پشت بام میرود و به چشم انداز زمستانی خیره میشود و به وضوح به پریدن فکر میکند. اما یک اتوبوس وارد میشود که در آن نانا (دونگیو ژو) بازدیدکنندگان چینی را از طریق جامعه مهاجران کره ای به نزدیکی کوه های چانگبای هدایت میکند. روز بعد، هاوفنگ به تور ملحق میشود، اگرچه ارتباطش قطع شده و از راه دور باقی میماند.
نانا گروه را به دیدن رقص کره ای و خوردن غذای کره ای در رستورانی میبرد که هان شیائو (چوکسیائو کو) در آن کار میکند. گردشگران حتی میتوانند قبل از رفتن به خانه، لباس های کره ای را برای گرفتن سلفی بپوشند. هاوفنگ تلفن همراه و کیف پول دیجیتال خود را گم میکند. نانا هرگز هیچ یک از دعوت های هان را برای بیرون رفتن نپذیرفته است، اما برای هاوفنگ متاسف است و با همراهی هاوفنگ با هان موافقت میکند. هائوفنگ پس از یک شب مستی با نانا در تعطیلات، از هواپیما جا میماند. هر سه نفر شروع به تشکیل یک خانواده آزمایشی میکنند. آنها مشغول رقصیدن، نگاه کردن به آن سوی مرز هستند. آنها مشغول بالا رفتن از یک مسیر شیب دار، دورافتاده و برفی برای دیدن دریاچه بهشت میباشند.
Chen سنگاپوری مانند شخصیت هایش خود را در کشوری ناآشنا قرار میدهد. هاوفنگ، نانا و هان همگی خانه های خود را ترک کردند تا از انتظارات و خاطرات فرار کنند و در عوض همگی احساس دررفتگی پیدا کردند. نانا میگوید: «من آنقدر دور بودم که حتی مطمئن نیستم خانه کجاست.» هاوفنگ میگوید: «من رفتم فقط برای اینکه یاد بگیرم هیچ چیز متفاوت نیست، سخت تر کار میکنم.»
حتی رابطه جنسی نانا با یک نفر، بیشتر از وجود صمیمیت، به از بین بردن احساسات او مربوط است، درست مانند زمانی که او مست میشود. به این دلیل نیست که او هان را دوست ندارد، بلکه به این دلیل است که او را دوست دارد و خودش را دوست ندارد.
Chen متاثر از روند نوین فرانسه است و از «Bande à part» و «Jules and Jim» تاثیر پذیرفته است. مبادا مجموعه های پر پیچ و خم صحنه ها، که بر بیهدف بودن شخصیت ها تأکید دارند، به شما اجازه ندهند که دقت Chen را حتی در کوچکترین جزئیات نادیده بگیرید. یکی از صحنه ها نانا، هان و هاوفگ را در فاصله ای دور نشان میدهد که در فضای باز قرار گرفتهاند، آهنگ به ما اطلاع میدهد شاید احساس کنند در زمان گیر کردهاند، اما همچنان ادامه دارد. تعامل هان با برادرزاده جوانش که میگوید میخواهد از هان پیروی کند، امتناع هاوفنگ از پاسخ دادن به تماس ها در مورد جلسه درمانی اش، و ملاقات دردناک نانا با یک همکار سابقش به ما نشان میدهد که آنها از گذشته های خود چندان دور نشدهاند.
در نهایت، آن تکه های یخی که هاوفنگ استفاده میکرد، تبدیل به یک تکه یخی میشود که به آرامی بین سه نفر به جلو و عقب رفت. سپس، قطره آب روی گونه اش با اشکی که برای مدت طولانی نگه داشته بود ترکیب شد.
برخی از جزئیات سنگین تر هستند. گروه از باغ وحش بازدید میکنند و به حیوانات در قفس خیره میشوند. ساعت هائوفنگ که دو بار گفته شد بسیار گران است، دیگر کار نمی کند. اما شعر بصری تصاویر لحن تغزلی را حفظ میکند، و زمانی که راهنمای تور خودش یک توریست میشود، حتی از دیدن دریاچه بهشت توسط آب و هوا جلوگیری میکند، ما در باور دوباره شخصیتها به امکان شریک هستیم.