اتفاقات دراماتیکی در سرتاسر فیلم The Passengers of the Night رخ میدهد: جدایی، مصرف بیش از حد و اوردوز، یک رابطه در محل کار، از دست دادن باکرگی.
اما کارگردان و نویسنده میخائل هرس، به همان اندازه به ریتم های زندگی روزمره در پاریس دهه 1980 علاقمند است که بافت پیوندی بین این رویدادها را فراهم میکند: بچه هایی که دوچرخه سواری میکنند، مکالمه آرام روی نیمکت پارک، شیطنت در یک مراسم سینمایی، و گل سرسبد پاریس یعنی برج ایفل. برج در رنگ های پاستلی سپیده دم زیباست.
در مرکز این فیلم ساده، شارلوت گینزبورگ در نقش الیزابت مجرد تازه کار قرار دارد، مثل همیشه شیک و بی دردسر. او مادر میانسال دو نوجوان است و پس از ترک همسرش به دنبال هدف و هویت میگردد. گینزبورگ مدت هاست که در بسیاری از نقش های سینمایی خود را برای دوربین آسیب پذیر کرده است، اما در اینجا او شکنندگی لطیفی را نشان میدهد که به طور پیوسته به یک اعتماد به نفس گرم و زمینی و حتی یک حس غیرمنتظره شادی تبدیل میشود. اجرای او دوست داشتنی است.


فیلم The Passengers of the Night در سال 1981 – با شادی در خیابان ها به دلیل انتخاب رئیس جمهور فرانسوا میتران – تا سال 1988 شروع میشود. اما یک نکته ثابت در طول بسیاری از تغییرات فیلم، حضور نمایش رادیویی آخر شب است. در ساعات اولیه، مردم تماس میگیرند تا داستان های شخصی و صمیمی را با ستاره کهنه کار امانوئل بیارت به اشتراک بگذارند، که مانند همیشه در نقش میزبان واندا نقش آفرینی میکند.
سباستین بوخمن، فیلمبردار او و فیلمبردار الیزابت، تنهایی الیزابت را نشان میدهد – و شیوه ای که نمایش رادیویی او را در طول شب میگذراند – با قاب بندی او به شکل شبح، ایستادن در مقابل پنجره های وسیع آپارتمان بلند و خیره شدن به چراغ های شهر. این یک تصویر گنگ اما گیرا است. آنقدر از برنامه واندا غافلگیر شده است که نیمه شب در ایستگاه حاضر میشود و به سرعت کار کم درآمدی را میپذیرد که تابلو برق را اداره میکند. میتوانید احساس کنید که این ارتباط انسانی چقدر مهم است. او سال ها بعد با یک کار روزانه در کتابخانه راضی خواهد شد. کمک به دیگران به یک فراخوان تبدیل میشود و تماشای شکوفه های ظریف برای او لذتی واقعی دارد. آیا او از کار مضاعف با ساعات کاری عجیب خسته شده است؟ این فیلم را نمیتوان با چنین دردسرهای واقع گرایانه تغییر داد.
سهولت یافتن این شغل الیزابت نشان میدهد که او و همکارات نویسنده اش، ماد آملین و ماریت دزرت چقدر علاقه کمی به کاوش دارند. در عوض، آنها به ما شخصیت هایی را نشان میدهند که درباره کتاب ها و فیلم ها صحبت میکنند، به موسیقی گوش میدهند و سیگار میکشند – همیشه سیگار میکشند. این بسیار فرانسوی است. فرزندش ماتیاس دانش آموز کلاس دهم (کیتو رایون ریشتر)، میخواهد شاعر شود. خواهر بزرگتر او جودیت (مگان نورتام) یک فعال سیاسی است. همه چیز باحال است؛ هیچگونه قضاوت یا دخالت والدین وجود ندارد.
حتی یکی از منابع بالقوه تنش یا خطر فیلم – دعوت الیزابت از یک ولگرد جوان برای ماندن در کنار خانواده برای مدتی کوتاه – به نظر میرسد که اتفاق خوشایندی است. طلوله هجده ساله (نوئه ابیتا) وارد ایستگاه رادیویی شد تا داستانش را از ترک تحصیل و زندگی در خیابان های پاریس تعریف کند. شاید مادرش باشد، یا شاید او با این موجود شیرین با چشمان درشت و قهوه ای و رفتار پرنده مانندش ارتباط برقرار میکند، اما الیزابت به اندازه کافی با این غریبه ارتباط فوری برقرار میکند تا او را به اتاق خواب اضافی اش در طبقه بالا ببرد. ابیتا حضوری فریبنده دارد که یادآور آنجلینا جولی دوران «Gia» است.
اجازه دادن به ما برای تجمل گرایی در گام های آرام این داستان، در این روزهای بزرگ و پر سر و صدا تابستانی طراوت میبخشد. تولید و طراحی صحنه و لباس مخصوص این دوره به درستی انجام میشود و به فیلم حس زندگی بخشی میدهد (گینزبورگ ژاکت های کمربنددار و یقه گاو زیادی میپوشد، اما هیچ چیز شبیه یک تقلید از فیلم های دهه ۸۰ نیست). او شامل قطعات مختلفی از فیلم های آرشیوی از آن دوران است تا حسی را نسبت به پاریس در آن زمان ایجاد کند و حتی شامل تصاویری به سبک فیلم های خانگی از این شخصیت ها با همان نسبت است، رابطه ای زیبا که حسی را که در حال تماشای آن هستیم افزایش میدهد. دیدن الیزابت که صدای خود را در این قلمرو پیدا می کند – به معنای واقعی کلمه لذتی ناچیز است.