شان هریس همیشه یک حضور جذاب در صفحه نمایش داشته است، حضوری که کمی ناپایدار و ناراحت کننده است. او چند خط را با نیم زمزمه می بلعد و از یک نگاه توخالی و خالی به خوبی استفاده می کند. چیزی در مورد شخصیت هایی که او بازی می کند وجود دارد. و او از این مهارت در فیلم محکم و موثر «غریبه» توماس ام رایت استفاده میکند، که در ماه مه در کن به نمایش درآمد و هفته گذشته با تبلیغات و هیاهوی تقریباً صفر راهی نتفلیکس شد. ارزش جستجو را دارد. بررسی فیلم غریبه را در ادامه انجام داده ایم.
هریس نقش هنری تیگ را بازی میکند، مردی که در چند صحنه اول به عنوان قهرمان داستان واقعی استرالیایی تنظیم شد تا پس از آن اوضاع را عوض کند. اسپویلرهای ملایمی به دنبال خواهند داشت، پس اگر هیچ چیز درباره یکی از بزرگترین عملیات مخفی در تاریخ استرالیا نمی دانید، بعداً بازگردید، اما این فیلمی است که در مراحل اولیه تحقیقات رویه ای یک جنایتکار شرور قرار می گیرد. معلوم می شود که هنری مظنون اصلی یکی از بدنام ترین پرونده های افراد مفقود در تاریخ استرالیا است، و او را در طول فیلم به یک عملیات سنگین کشانده می کنند تا در نهایت او را فراری دهند.
با چیزی شروع می شود که هنری فکر می کند یک برخورد تصادفی با مردی در اتوبوس است که به او فرصتی می دهد. در ابتدا، به نظر می رسد که هنری در شرف درگیر شدن در دنیای اموات جنایی است که می تواند او را با مشکل جدی مواجه کند. او مدام ادعا میکند که «خشونت نمیکند»، اما موافقت میکند با افراد مرموز، از جمله یکی به نام مارک فریم (جوئل ادگرتون)، که در واقع یک پلیس مخفی است، ملاقات کند.
مارک به هنری نزدیکتر میشود، حتی زمانی که فاش میشود که همه چیزهایی که اتفاق میافتد واقعاً برای به دام انداختن مردی است که مقامات متقاعد شدهاند کودکی را به قتل رسانده است. این یک عملیات درخشان است، عملیاتی که اساساً یک جنایتکار را در یک شرکت غیراخلاقی قرار می دهد، با تکیه بر این واقعیت که او آنقدر در آن راحت خواهد بود که کاری را انجام دهد یا بگوید که او را متهم کند، به ویژه به مقامات بالاتر جنایتکار که تقاضا می کنند. همه چیز را در مورد سوابق او بداند. (همچنین شایان ذکر است که اعتراف به این روش در استرالیا قانونی است و در ایالات متحده نخواهد بود.)
رایت که این فیلم را نیز بر اساس کتاب The Sting نوشته است: عملیات مخفیانه که قاتل دانیل مورکامب را دستگیر کرد، ماهرانه بین ارتباط رو به رشد هنری و مارک و سایر جنبههای تحقیقات همکاران مارک، از جمله جادا آلبرتز مؤثر به عنوان کارآگاه اصلی، جلو و عقب میرود.
رایت با همکاری با تدوینگر سایمون نجو، فیلمی را میسازد که تا حد زیادی سرراست است، اما بهگونهای کنار هم بریده میشود که ناراحتکنندهتر است. پرشهای شگفتانگیز و سکانسهای رویایی وجود دارند که زیر پوست شما میروند و نشان میدهند که چگونه دوستی با یک قاتل کودک میتواند کسی را از درون نابود کند. موسیقی الیور کوتس همچنین برای تغییر درک ما از عناصر درام جنایی کار می کند و کل ماجرا را بیشتر شبیه یک کابوس بیداری می کند تا یک قسمت از «ذهن های جنایتکار».
عناصر کاردستی «غریبه» توسط کاراکترهای ادگرتون و هریس، که بسیار هدفمند از زیبایی شناسی ریش زمزمه به اشتراک می گذارند، فعال می شوند. قرار است این مردان از نظر زبان بدن و ظاهر شبیه به هم باشند، نه تنها هنری با مارک باز می شود، بلکه سفر کارآگاه را به سمت تاریکی وحشتناک تر می کند.
او مجبور نیست مانند مارک به هیولایی تبدیل شود، اما باید با یکی از آنها دوست شود و ادگرتون به طرز ماهرانهای شکستگیهایی را که در روان فرد ایجاد میشود، منتقل میکند و او را تقریباً با خودش غریبه میکند.
نتفلیکس عادت بدی به دفن پروژهها دارد و بهطور بدنی پیدا کردن آنها در صفحه اصلی حتی در روزی که منتشر میشوند را سخت میکند. به نظر می رسد “غریبه” در حال شکست است زیرا در آخر هفته از زمان اکرانش در میان ده فیلم برتر قرار گرفته است. دیدن چیزی ارزشمند در میان انبوه چهره های آشنا بسیار خوب است.