شعر چهار کوارتت ت.س. الیوت از همان ابتدا با نقل قول هایی از هراکلیتوس – به زبان یونانی را به چالش میکشد. رالف فاینس تمام شعر را در یک نمایش صحنه ای تک نفره خواند و خودش کارگردانی کرد. خواهرش سوفی فاینس کارگردانی نسخه سینمایی را بر عهده دارد. هنوز هم یک قطعه تئاتر است که به سادگی ارائه میشود. به جز چند نگاه کوتاه به فضای باز، فقط بازیگری است که بر روی صحنه صحبت میکند. او کاملاً لباس پوشیده و پابرهنه است. یک صندلی و یک میز وجود دارد. فیلم Four Quartets را در ادامه بررسی کرده ایم.
بیایید با شعر شروع کنیم. زیرا یکی از مهمترین آثار ادبی قرن بیستم محسوب میشود یا شاید فقط به این دلیل که گربه ها را دوست داشتید و فکر میکردید میخواهید چه چیز دیگری ببینید. الیوت باید شعر بخواند، بدون موسیقی اندرو لوید وبر. این فقط شما نیستید. چهار کوارتت در ابتدا به عنوان یک شعر تصور یا منتشر نشده بود، در واقع برخی از زبان آن در ابتدا برای پیش نویس های قبلی آثار دیگر نوشته شده بود. بسیار انتزاعی است، اما اشارات خاصی به مکان ها و رویدادهای خاص وجود دارد.

چهار بخش هر کدام برای مکان های واقعی نامگذاری شده اند. اولین مورد برای Burnt Norton نامگذاری شده است، خانه ای با باغی که الهام گرفته از برخی از تصاویر مصرع اول است. به نظر من، این شعر دارای زبان فوق العاده زیبا و مفاهیمی جذاب است، اما راستش را بخواهید، برخی از آنها نمیتوانند به عنوان آنقدر مشهور شوند، از جمله دوست ما هراکلیتوس، که الیوت از نقل قولش استفاده میکند: «راه بالا و پایین یکی و یکسان است». الیوت در همین راستا با جملاتی از این قبیل ادامه میدهد: «راه بالا، راه پایین است. راه رو به جلو، راه بازگشت است.» “در پایان من آغاز من است.” اگر گیج شده اید، آن را به عنوان یکی از آن وعده هایی که از باقیمانده غذا درست میشود در نظر بگیرید که برای یک وعده غذایی کافی نیست، اما میتواند با چیز دیگری ترکیب شود.
این شعر مضامین جاودانه زمان، معنا و الهی را در نظر میگیرد، اما باید در چارچوب دوران آن، بخش های جداگانه ای که از 1935-1944 نوشته شده بود، خواند، زیرا جنگ در پیش آمد و سپس بر سر اروپا شعله ور شد. این پیش زمینه عملکرد دردناک شعر با نگرانی وجودی است. در یک بخش، به یادمان میافتد که وقتی فاینز پشت میکروفون دهه 1940 مینشیند، انگار که در رادیو صحبت میکند، و در پس زمینه یک موسیقی از آن دوران پخش میشود. بیش از یک بار نشان میدهد که زمان و مکان میتواند یک توهم باشد، همچنین در میان خطرات وخیم، آرزوی آینده ای وجود دارد. همچنین امکان به دست آوردن درک وجود دارد. یکی از معروف ترین بیت های شعر نزدیک به پایان است: «از کاوش باز نمیمانیم/در پایان همه کاوش هایمان/به جایی میرسیم که شروع کردیم/و برای اولین بار مکان را میشناسیم.»
بعد، عملکرد را در نظر بگیرید. در طول فیلم، فاینس صحبت میکند، فریاد میزند، اصرار میکند، توضیح میدهد، آموزش میدهد، میپرسد و دعا میکند. او میایستد. روی صندلی مینشیند. چهار زانو روی زمین مینشیند. او اشاره میکند. میرقصد و پا روی صحنه میکوبد. ممکن است گاهی اوقات با زبان شعر احساس گم شدن کنیم، به غیرقابل نفوذ تغییر کنیم، غزلیات زرق و برق دار را با قصارهای ذن مانند مخلوط کنیم. ما ممکن است آن را درک نکنیم، اما فاینز ما را متقاعد میکند که او را درک میکند. او کاملاً در شعر غوطه ور است و به ما اشاره میکند که در آنجا به او بپیوندیم.
حالا آن را به عنوان یک فیلم در نظر بگیرید. طراحی صدا، با صداهای ظریف امواج و پرندگان، حال و هوا را بهبود میبخشد، اما برخی از افکت های نورپردازی صحنه ممکن است در تئاتر موثرتر از روی صفحه نمایش باشد، و بریدگی های مختصر در صحنه های طبیعت باعث حواس پرتی شود. ما اغلب میشنویم که مردم در مورد بازیگران با صدای زیبا میگویند که ما حاضریم از آنها بشنویم که دفترچه تلفن را میخوانند. من مایلم که صدای رالف فاینز را بشنوم که هر چیزی را میخواند، اما بسیار بسیار بهتر است که او ما را با این کلمات به چالش بکشد. اشعار باید زنده باشند، و گوش داده شوند، نه فقط محدود به یک صفحه باشند. این دلیل کافی است تا سوفی و رالف فاینز این فیلم را بسازند و کسانی که عاشق زبان و ادبیات هستند آن را ببینند.
این بدان معنا نیست که برای همه ساخته شده است. اعتراف میکنم که با نگه داشتن نسخه ای از شعر روی بغلم قوانین تماشای فیلم را زیر پا گذاشتم و هرازگاهی فیلم را برای پخش مجدد یک خط متوقف میکردم. همین را به هر کسی که با این شعر آشنا نیست توصیه میکنم. برای کسانی که به چالش های آن راغب هستند، این یک مراقبه در مورد زمان، از دست دادن و ارتباط است، و تقریباً یک قرن بعد، این مضامین به همان اندازه حیاتی هستند که الیوت آنها را نوشت.
تشکر بسیار مفید بود.
من مدتی هست دنبال این فیلم هستم.
چطور میتونم تهیه کنم؟