کتاب در جبههی غرب خبری نیست، اثر اریش ماریا رمارک که مشهورترین رمان ضدجنگ محسوب میشود، روایتی است از جنگجهانی اول و سربازانی که تنها پس از پا گذاشتن به خط مقدم، حقیقت این جنگ تاریک و سیاه را درمییابند. این رمان که برای اریش ماریا افتخار نامزدی جایزه نوبل صلح را به ارمغان آورد یکی از مهمترین رمانها در ژانر ادبیات جنگ است. در این مقاله به نقد و بررسی کتاب در جبههی غرب خبری نیست می پردازیم.
نقد و بررسی کتاب در جبههی غرب خبری نیست
رمان در جبههی غرب خبری نیست (All quiet on the western front)، اثر اریش ماریا رمارک (Erich Maria Remarque) پیش از انتشار به شکل کتاب، در روزنامهی وسیش با عنوان «گزارش سربازی از جبهههای جنگ» چاپ میشد و مورد استقبال شمار بسیاری از خوانندگان قرار گرفته بود. بعدها که این اثر به دست چاپ رسید، در دورهی هیتلر مضر شناخته شده و در جریان کتابسوزیها، طعمهی آتش و خاکستر شد. در مه 1933 در میدان اپرای برلین، هربرت گوتیار، رهبر انجمن دانشجویان آلمان، درحالیکه این کتاب را در میان شعلههای آتش خاکستر میکرد، فریاد برآورد که: «ما تصمیم داریم علیه روح ضدّآلمانی در این کشور مبارزه کنیم. به این خاطر من اکنون کتابهای ضدآلمانی را به دست شعلههای آتش میسپارم.»
داستان این کتاب به زبان اولشخص و از زاویهی دید شخصیت اصلی داستان، پل بایمر روایت میشود. صدای ناقوس جنگ در جایجای جهان شنیده میشود… زنگهای کلیسا برای کشتههای جنگجهانی اول به صدا درآمدهاند! در این میان، چهار دوست آلمانی در کنار هم جمع میشوند تا برای افتخاری جاویدان به جنگ بروند. این چهار دوست، پل بایمر و همکلاسیهایش، که شدیداً سخنرانیهای میهنپرستانهی مدیر مدرسهشان تحتتأثیر قرارشان داده، نمیدانند که آنچه در ذهن خود از جنگ ساختهاند، خیال خامی بیش نیست و تنها یک بنبست بیبازگشت انتظارشان را میکشد و در جبههی غرب، خبری نیست که نیست!
اریش ماریا رمارک (Erich Maria Remarque) در کتاب در جبههی غرب خبری نیست ( All quiet on the western front)، سه عنصر اساسی را مجسم میکند؛ جنگ، مقدرات جوانان یک عصر و ریسمان محکم رفاقت به عنوان تنها عاملی که بلایای رستاخیز جنگ را برای سربازان قابلتحمل میکرد. این اثر را میتوانیم یک شاهکار هنری بدانیم؛ چرا که مؤلف، چنان از زبان یک سرباز، قابلباور و ملموس سخن گفته که توانسته است احساسات چندین میلیون مردم بیگناه را که اسیر جنگ شده بودند به تصویر بکشد و در فصلهایی خواننده را به گریه و گاهی به خنده وا دارد.
نکتهی قابلتوجه در خصوص این کتاب این است که هیچ اثری به اندازهی آن در دورهی حیات مؤلفش منتشر و ترجمه نشده است. کتاب در جبههی غرب خبری نیست تا کنون به 55 زبان زندهی دنیا ترجمه شده است که اثر پیش روی شما، با بازگردانی رضا جولایی وبا همکاری نشر چشمه به چاپ رسیده است.
نکوداشتهای کتاب در جبههی غرب خبری نیست
اریش ماریا رمارک بیتردید هنرمندی درجهی یک است. (New York Times Book Review)
این رمان یکی از عمیقترین رمانهای نسل خود است که توسط نازیها محکوم شده و سندی تاریخی از ماهیت در حال تغییر جنگ و مدرنیته است. (Chloe Egan)
اقتباسهای سینمایی از کتاب در جبههی غرب خبری نیست
تاکنون از این کتاب دو اقتباس سینمایی، به همین نام تولید شده است. اولین نسخه در سال 1930 و دومین فیلم سینمایی از این کتاب در سال 2022 منتشر گردید که هر دو در جشنوارهی اسکار برنده و نامزد جوایز متعددی شدهاند.
کتاب در جبههی غرب خبری نیست مناسب چه کسانی است؟
اگر شیفتهی ادبیات جنگ و تاریخ هستید، این اثر میتواند یکی از بهترین قابها باشد. قابی که به خوبی دنیای سربازهای جنگجهانی اول را به تصویر میکشد؛ سربازانی که گویی در آخرالزمان قرن بیستم به یک بنبست تاریخی رسیدهاند.
در بخشی از کتاب در جبههی غرب خبری نیست میخوانیم
وقتی دست گدایی دراز میکنند تا چیزی برای خوردن گیر بیاورند، تماشایشان ناراحتکننده است. همهشان حریصاند، چون آنقدری غذا گیر میآورند تا از گرسنگی نمیرند. خود ما هم غذای کافی برای خوردن گیرمان نمیآید. اکثراً دچار اسهالاند و پشت لباسهایشان را که خونآلود است پنهان میکنند. کمر و گردنشان خمیده است و زانوهایشان میلرزد. وقتی دستشان را برای گدایی دراز میکنند و چند کلمهی آلمانی را با صداهای آهنگین و نرم و از ته حلقشان ادا میکنند و سرهایشان را به زیر میاندازند آدم یاد بخاریهای گرم و اتاقهای دنج خانههای روستایی روسی میافتد.
بعضیها با لگد جوابشان را میدهند، حتی به زمینشان میاندازند، اما عدهی اینجور آدمها کم است. اکثریت کاری باهاشان ندارند و نادیدهشان میگیرند. گاهی وقتها هم از بس که التماس میکنند طرف را عصبانی میکنند و او هم با مشت پاسخشان را میدهد. ای کاش در چشم آدم نگاه نمیکردند، چه فلاکتی در این دو نقطهی کوچک، که از شست انسان بزرگتر نیست، نهفته.
عصرها برای دادوستد به اردوگاه ما میآیند. هر چه دارند در ازای نان مبادله میکنند. اغلب در این کار موفق میشوند، چون چکمههای خیلی خوبی دارند و چکمههای ما افتضاح است. چرم چکمههای ساقبلندشان به طرز عجیبی نرم است، درست مثل جیر. دهقانانی که در میانمان هستند و از خانه غذاهای چربوگرمی برایشان میفرستند میتوانند با آنها معامله کنند. هر جفت چکمه معادل دو سه قرص نان ارتشی ارزش دارد، یا یک قرص نان و تکهی کوچکی سوسیس.