فیلم Every Body نگاهی متحرک و جذاب به اقلیتی از مردم جهان دارد که اغلب نادیده گرفته میشوند، مملو از همدلی و تفاهم است، اما همچنین خشم تحلیلی و سردی درباره آنچه که تاریخ آنها را درگیر کرده است. موضوع مربوط به افراد بینجنسیتی است، کمی بیش از یک درصد از افرادی که با شرایطی به دنیا آمدهاند که توانایی ایالت را برای شناسایی آنها با یکی از تنها دو گزینه فهرست شده در مدارک بیمارستانی پیچیده میکند: زن یا مرد.
همانطور که فیلم توضیح میدهد، انواع مختلفی از افراد بینجنسی وجود دارد که با کروموزوم های غیر معمول یا ویژگی های جنسی متولد شدهاند و به وضوح مرد یا زن نیستند. کسانی هستند که اندام تناسلیشان به دلیل ژنتیک یا سایر عوامل خارجی آسیب دیده یا اصلا تشکیل نشده است (از جمله اشتباهات پزشک، سناریویی که در «Every Body» مورد بررسی قرار گرفته است). کسانی که ممکن است اندام تناسلی مبهم یا بیضه های رشد نکرده داشته باشند که در ابتدا با تخمدان اشتباه گرفته میشود. آنهایی که ممکن است در ظاهر مذکر به نظر برسند اما دارای قسمت های تولید مثل ماده هستند یا برعکس. معمولاً به چنین افرادی هنگام تولد جنسیتی اختصاص داده میشود که واقعاً نشاندهنده این است که آنها از نظر اعضای بدن چه کسی هستند، و این وظیفه را بر دوش آنها میگذارد که تا پایان عمر نقش محول شده را انجام دهند، مهم نیست که شخصاً چه میخواهند. با این حال، فردی که در نهایت هویت خود را انتخاب میکند، همچنان میتواند توسط دولت و جامعه به عنوان یک عضو نادیده گرفته شود (پویایی که هر روز برای افراد ترنس اتفاق میافتد).
متخصصان پزشکی معمولاً به والدین کودکان بینجنسی توصیه میکنند که بهتر است فرزندان خود را به عنوان «پسر» یا «دختر» بزرگ کنند تا کار را برای کودک و خانوادهشان آسانتر کنند. با این حال، آسانی واقعاً در اولویت چه کسی بود؟ نه بچه ها، که آن وقت مجبور بودند بیشتر جوانیشان، شاید تمام زندگیشان را به ایفای نقشی بگذرانند که نمیخواستند از ترس طرد شدن یا آزار و اذیت بازی کنند. نه حتی والدین، که مجبور بودند دائماً نوعی «داستان پوششی» را که دیگران به آنها تحویل میدادند تقویت کنند و ممکن بود تصمیم بگیرند به کلی بحث درباره آن را متوقف کنند، به جز در مطب پزشکان و بچه ها را رها کنند تا با پیامدهای روانی بدون همیار دست و پنجه نرم کنند. توصیه های پزشکان در مورد تعیین جنسیت معمولاً با توصیه های جراحی «اصلاحکننده» (اغلب در والدینی که در دوران نقاهت پس از زایمان بسیار مبهوت فکر میکردند) همراه میشد تا هر قسمتی را که به باینری کمک نمیکرد، حذف کرد.
سه فعال بینجنسی فیلم را گوینده میکنند و در عین حال به عنوان مفسر، راهنما، و در برخی صحنه ها نوعی گروه متمرکز هستند و به مطالب آرشیوی و اخبار قدیمیتر نگاه میکنند و واکنش نشان میدهند. آلیشیا راث وایگل یک لابی است که اغلب در اعتراضات و جلسات شنیداری در مورد مسائل بینجنسیتی و سایر مسائلی که بر جامعه تأثیر میگذارد، شرکت میکند. او همچنین کتابی از مقالات با موضوع «Reverse Cowgirl» نوشت. ریور گالو یک بازیگر و فیلمساز غیر باینری و غیرجنسی است که اولین شخص بینجنسی است که نقش یک شخصیت اینترسکس را بازی میکند (در فیلم کوتاه «Ponyboi» ). شان سیفا، طبق توصیف او، یک مرد رنگین پوست بین جنسیتی است. او با حضور در برنامه «Nightline» در شبکه ABC News و مواجهه با دکتری که در سیزده سالگی گنادکتومی غیرضروری روی او انجام داد، خبرساز شد.
این داستان متأسفانه معمولی است. جراحی غیرضروری روی نوزادان اینترسکس زمانی رایج بود. (اولین بیمارستانی که علناً بابت آن عذرخواهی کرد، این کار را در سال 2019 انجام داد، چهار سال قبل از اکران این فیلم.) گالو بدون بیضه متولد شد و از او خواسته شد که بیضه های مصنوعی را کاشته و تحت هورمون درمانی قرار گیرد تا از نظر کلیشه ای مردانه تر به نظر برسد. گالو در دبیرستان حومه نیوجرسی با همه افراد به جز نزدیکترین هایش به عنوان یک مرد سیسجنسیتی زندگی کرد و تا زمانی که ظاهری زنانهتر را پذیرفت، آشکارا در مورد اینترسکس بودن صحبت کرد و قول داد تلاش کند، و در نهایت پیشرفت کرد. برای ایفای نقش هایی که منعکس کننده آن هویت هستند. وایگل، یک زن سفیدپوست بلوند، میگوید که به عنوان یک فعال در ایالت خود، تگزاس، توسط لابیگران و سیاستمدارانی که نمیدانستند او مجموعهای درونی شده از بیضه های بدون عملکرد را نیز حمل میکند، مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. پس از چندین سال حضور در سایت های دوستیابی، وایگل از این نگرانی خسته شد که شریک زندگیاش چه واکنشی نشان میدهد وقتی که او در نهایت واقعیت فیزیکی خود را توصیف کرد و شروع به قرار دادن «اینترسکس» در بالای صفحه اش کرد. این موضوع باعث جلب نظر متقاضیان شد و دشواری را کمتر کرد.
کارگردان جولی کوهن («RBG») و ویرایشگرش کلی کندریک سه داستان اصلی و گنجینه همراه با حقایق تاریخی و پزشکی را با اقتصاد و تخیل تحسین برانگیز در هم میآمیزند. از نظر سبک، این یکی از مفید ترین مستندهای آمریکایی سال است. اطلاعات زیادی در مدت زمان کوتاه فیلم جمع آوری میشود، اما «Every Body» هیچوقت از هم گسیخته نمیشود. همچنین مجموعه ای از دستگاه های بصری و گرافیکی که فیلمسازان به کار میگیرند، احساس نمیکنند که برای ایجاد هیجان مصنوعی یا فریب دادن بینندگان اضافه شدهاند.
تصمیم به گره زدن همه چیز به تجربیات گالو، سیدل، و وایگل، فیلم را بر اساس احساسات ساده و جهانی میسازد، اما تخصص سوژه ها به عنوان ارتباط دهنده و تسلط بر واقعیت ها تضمین میکند که هیچکس نمیتواند فیلم را متهم به تشجیع «احساسات» کند. این افراد آسیب دیده از درد خود به عنوان سوخت استفاده کرده اند تا مطمئن شوند هیچکس دیگری مجبور نیست کاری را که انجام داده اند تحمل کند.
همه چیز در اواسط فیلم بسیار تاریک و آزاردهنده میشود، فیلمی که بر این موضوع تمرکز دارد که نهادهای پزشکی تا همین اواخر چگونه افراد اینترسکس را درک میکردند و با آنها چگونه رفتار میکردند. «Every Body» به درسی تبدیل میشود که چگونه ویرایش میتواند ابزاری انتقادی و تحلیلی با برش بین فیلم های آرشیوی متخصصان پزشکی باشد که «حقایق» نادرست و آسیبرسان روانی درباره افراد بینجنسی و بدنشان را بیان میکنند. سوژه های اصلی که هنگام تماشای مطالب واکنش نشان میدهند. فیلم های کودکی و عکس های ثابت از سوژه ها، که به ما یادآوری میکنند که سال ها قبل از بلوغ یا روابط جنسی، زیر بار دستورالعمل ها و انتظارات خاصی بودهاند. وایگل در اینباره صحبت میکند که چگونه یک دکتر وقتی به سختی در سن بلوغ بود به او دیلدو داد و به او دستور داد که از آن برای بزرگ کردن واژن خود استفاده کند تا برای روزی که با یک مرد رابطه جنسی داشته باشد آماده شود. بسیاری از داستان های دوران کودکی اینترسکس به این صورت است: شما چیزی نیستید که جامعه میخواهد، بنابراین باید چیز دیگری باشید، و حتی خواسته های شما تایید نمیشوند، خیلی کمتر در اولویت هستند.
این فیلم همچنین نمونه ای عالی از این است که چگونه میتوان انتقاد و کنایه اجتماعی را فقط با جفت کردن یک قطعه فیلم با قطعه دیگر، یا انتخاب قطعه ای از موسیقی که آنچه را که فیلم به شما نشان میدهد پیچیده تر میکند یا درباره آن نظر میدهد، بدون اینکه دارای تفکر واقعی یا اضافی باشد، منتقل کرد. بسیاری از مستندها به رویکرد صرفه جویی در تدوین و استفاده از آهنگ راضی هستند: برای مثال، مستندی درباره رویداد مهمی صحبت میکند که در یک روز بارانی رخ داده است، و کارگردان فیلم هایی را از صحنه های بارانی که جای دیگر فیلمبرداری شده اند اضافه میکند. «آیا تا به حال باران را دیده ای» را نمایش میدهد. “Every Body” باهوش تر است. به عنوان مثال، با ترانه های جنسیتی که معمولاً با یک «راوی» مرد یا زن همراه است (مانند «Born to Run»)، که به طور ماهرانه ای جهانی بودن تجربیات اولیه انسانی را تقویت میکند، مسافت مفهومی زیادی به دست میآورد.
تیتراژ ابتدایی «Every Body» به قدری از این نظر کاملاً تحقق یافته است که برای خودش یک فیلم سینمایی به نظر میرسد. یک جلد شاد از روی «بچه من باش» روی تکه هایی از ویدیوهای جنسیتی پخش میشود که در آنها ابرهایی از دود آبی یا صورتی به شیوه های تماشایی و گاهی خشن نمایان میشود (یکی از والدین با شلیک کمان مرکب به سمت هدف، دود را آزاد میکند. دیگری یک تفنگ تک تیرانداز سه پایه شلیک میکند). هدف این سکانس تمسخر والدین نیست. بلکه برای این است که مشخص شود چه مقدار از هویت یک والدین معمولی روی کدام یک از آن جعبه هایی که پزشک در فرم تولد بررسی میکند، سرمایه گذاری میشود. بینندگان را برای بقیه فیلم آماده میکند، که نشان میدهد چگونه بچه ها زندگی خود را سپری میکنند یا برای جا شدن در آن جعبه یا مبارزه برای خواسته ها.