کیم اسلیتر، نویسندهی پرفروش رمانهای جنایی و روانشناختی، در کتاب پلک بزن، داستان زنی به نام تونی را روایت میکند که سبب ناپدید شدن فرزندِ پنجسالهاش، ایوی، شده است. این رمانِ تریلر و معمایی در دو مقطع زمانیِ پیش از گم شدن ایوی و پس از آن، پازلهای این معما را کنار هم میگذارد. در این پست به نقد و بررسی کتاب پلک بزن می پردازیم.
نقد و بررسی کتاب پلک بزن
یک لحظه به این فکر کنید که کسی که بیشتر از همه دوستش دارید، بهخاطر شما به دردسر بیفتد. حال وقتی به این موضوع فکر کنید که فرزند عزیزتان بهخاطر سهلانگاری شما ناپدید شده، ماجرا بسیار پیچیدهتر میشود. این موضوعی است که کیم اسلیتر (K.L. Slater) در کتاب پلک بزن (Blink) دستمایهی کار خود قرار میدهد.
سه سال قبل از نقطهی شروعِ روایتِ رمان، «ایوی»، دخترِ پنجسالهی زنی به نام «تونی»، پس از بیرون آمدن از مدرسه ناپدید میشود. پلیس مطلقاً نمیتواند هیچ اثری از او بیابد. برای تونی پرونده مختومه نیست. او روزها را با مرور خاطرات گذشته سپری میکند و در انتظار برگشتن دخترش به سر میبرد. خاطرات گذشته مثل تکههای پازل در کنار هم قرار میگیرند و درنهایت منجر به فاش شدن حقیقتی ویرانگر میشوند.
رمان تریلرِ پلک بزن، داستانی پرپیچوخم و هیجانانگیز را با تم روانشناختی روایت میکند و در دو نقطه عطفِ تعیینکننده، مخاطب را میخکوب میسازد. کیم اسلیتر داستان را به دو بخشِ زمانِ حال و زمان گذشته تقسیمبندی میکند و در هر بخش از دو زاویهدیدِ متفاوت -اولشخص و سومشخص- بهره میبرد. درحالیکه تونی در یک مرکز پزشکی، بر تخت بیمارستان دراز کشیده، داستان به گذشته فلشبک میزند و به دلایل احتمالی ناپدید شدنِ ایوی میپردازد. در این یادآوری، انتخابات اشتباهِ تونی که به تصمیمات ویرانگر میانجامند، یکی پس از دیگری تصویر میشوند و مخاطب را در مقام قضاوت قرار میدهند.
کتاب پلک بزن بر تأثیرات و عواقب اعمال مادری بر فرزند پنجسالهاش تمرکز دارد؛ کودکی که بارها نادیده گرفته شده و از دایرهی توجه بیرون مانده. کتابْ شاید به نحوهی فرزندپروری تونی انتقاداتی داشته باشد، اما کاملاً حول محور این موضوع نمیچرخد و همانقدر که مخاطب را به قضاوت وامیدارد، همذاتپنداری را نیز برای او میسر میکند.
این تریلر روانشناختی با ترجمهی ریحانه کاظمیان از سوی انتشارات کولهپشتی به چاپ رسیده است.
نکوداشتهای کتاب پلک بزن
به محض شروع کردن کتاب دیگر نتوانستم آن را زمین بگذارم. هر لحظه ولع مرا بیشتر میکرد. (Jen Med’s Book Reviews)
یک ترنهوایی هیجانانگیز که مدام احساساتتان را بالا و پایین میکند. (the Letter Book Reviews)
کتاب پلک بزن پیچشهای داستانی زیادی دارد و آن لحظه که میفهمید همهچیز با تصورات شما فرق دارد، شوکه خواهید شد. (Angela Marsons)
داستانی گیرا، شخصیتهای غیرقابل پیشبینی و غافلگیریهای غیرمنتظره. (Nicki’s Life of Crime)
رمانِ کیم اسلیتر یک تریلر روانشناختی فوقالعاده با تعلیقها و شگفتیهای بسیار است. (Donna’s Book Blog)
کتاب پلک بزن برای چه کسانی مناسب است؟
اگر شما هم از خواندن رمانهای جنایی، معمایی و روانشناسانه لذت میبرید، از خواندن کتاب پلک بزن غافل نشوید.
در بخشی از کتاب پلک بزن میخوانیم
چشمهایم باز شدند. اتاق غرقِ نور بود. تا چند ثانیه اتاق را نشناختم یا نفهمیدم چرا آنجا هستم.
بالاخره کمی هوشیار شدم. صدا زدم: «ایوی؟» صدایی نیامد. «ایوی!»
شلوار و تیشرتم را برداشتم و باعجله رفتم پایین پلهها. تلویزیون روشن بود و اتاقِ نشیمن، خالی!
بهطرف آشپزخانه دویدم و دیدم درِ پشتی اندکی نیمهباز است؛ کلیدْ شلووِل از داخل روی قفل آویزان بود.
بعضی جاها که نور خورشید از پشت پوشش ضخیم ابرها رد شده بود و پیکانهای ضعیف نورش را از شیشهی مات در عبور میداد، تکههایی نامنظم از کف آشپزخانه را روشن کرده بود. حسی شبیه پیشازظهر داشت، اما هیچ ساعتی اینجا وجود نداشت، پس نمیتوانستم مطمئن باشم. آخر چطور اینهمه خوابیده بودم؟
همانطور که پاهایم را داخل دمپاییهای لاانگشتیِ کنار در میچپاندم و یک پایم را توی حیاط گذاشته بودم، داد زدم: «ایوی!» چمن تُنُک حیاط و لبهی حصار زشتِ قاببندیشده را بهدقت وارسی کردم.
فوراً متوجه شدم که او اینجا نیست.
نفسم نامنظم شد. نمیتوانستم بهاندازهی کافی هوا را داخل ریههایم بکشم. تمام وزنم را به یک صندلی پلاستیکی شکسته، کنار در، تکیه دادم. یکی از پایههای آسیبدیده در رفت، سکندری خوردم و مچ پایم کمی پیچ خورد.