«پدر» فلوریان زلر پرتره ای ترسناک از مردی بود که با زوال عقل دست و پنجه نرم می کرد. ما را با همدلی عمیق به درک متزلزل او از جهان برد و بازی سر آنتونی هاپکینز برنده جایزه اسکار شد. او برای صحنهای کوتاه و جذاب به «پسر» ناامیدکننده زلر باز میگردد تا به ما بفهماند که شخصیت اصلی این فیلم، نوجوان مشکلدار نیست، بلکه مردی است که هم پدر و هم پسر است. آن مرد پیتر است که در اینجا توسط هیو جکمن بازی می شود. نقد فیلم پسر را در ادامه بخوانید.
همچنین نقد و بررسی فیلم مرد عنکبوتی؛ راهی به خانه نیست را هم بخوانید.
آن صحنه، تقریباً یک داستان کامل به خودی خود، در تضاد شدید با بقیه فیلم است، که با نیت خوب اما ضعیف ساخته شده است، با تکیه بر همدردی با شخصیت هایی که به نظر می رسد در جهان جایگزینی زندگی می کنند که نوجوانان هرگز با آن مبارزه نکرده اند.
بیماری روانی. بدون هدف ظاهری زیگزاگ می کند. نماهای مکرری از شخصیتها وجود دارد که در اتفاقی که در حال رخ دادن است حضور ندارند، زیرا به چیز دیگری فکر میکنند و نماهای تکراری از ماشین لباسشویی در حال کار و سپس ساکن، استعارهای بیفایده است.
پیتر یک حرفه ای بسیار موفق است که جلسات مهمی در مورد مسائل مالی در یک دفتر بزرگ با چشم اندازهای چشمگیر از خط افق منهتن دارد. او با بث (ونسا کربی) ازدواج کرده و صاحب فرزندی به نام تئو هستند. آنها در یک آپارتمان زیبا با دیوارهای آجری با سلیقه زندگی می کنند.
با شروع فیلم، بث با لالایی تئو را آرام می کند تا بخوابد و پیتر به آنها لبخند می زند. آنها یک خانواده کامل و شاد هستند. اما بعد کیت (لورا درن) زنگ در را به صدا در می آورد. او همسر اول پیتر است و خبرهای بدی در مورد پسر 17 ساله آنها نیکلاس (ذن مک گراث) دارد. در یک ماه گذشته، او در مدرسه حاضر نشده است.
نیکلاس با پیتر، بث و تئو نقل مکان می کند و در یک مدرسه جدید شروع به کار می کند. پیتر متقاعد شده است که همه چیز برای نیکلاس در حال تغییر است. آنها نیستند.
هیچ چیز دردناک تر از داشتن فرزندی نیست که رنج می کشد، و شاید قابل درک باشد که پیتر و کیت در مورد شدت مبارزه برای نیکلاس انکار می کنند. اما در منهتن قرن بیست و یکمی غیرقابل تصور است که والدین ثروتمند آنقدر بیخبر، خود را درگیر کرده و از منابع موجود جدا شده باشند تا واکنشهایشان را به شدت به هم بزنند.
برخی صحنههای تاثیرگذار وجود دارد، به ویژه صحنهای که در آن کیت، با درن به شدت آسیب پذیر، به پیتر میگوید که احساس میکند شکست خورده است. و هاپکینز، به عنوان پدر یخی پیتر، به طرز جالبی خودشیفته است.
این صحنه برای ارتباط با بقیه داستان و روشن کردن درگیریهای پیتر و تمایل او به دیدن پسرش به عنوان فشارسنج موفقیتش در نظر گرفته شده است. اما کوتاه می آید. این فیلم گاهی اوقات به ما احساس تأثیر بی امان بیماری روانی بر مراقبین می دهد. چگونه یک عضو بیمار خانواده، به ویژه یک کودک، روح کسانی را که بیش از همه اهمیت می دهند، در هم می شکند.
با این حال، زمانی که او در نهایت اعصاب خود را از دست می دهد، بیشتر به احساساتش مربوط می شود تا نیکلاس و تلاش های ناامیدانه او برای دستور دادن به پسرش برای بهتر شدن با همدردی بیش از آنچه که شایسته ماست از سوی زلر به تصویر کشیده می شود.
«پسر» همچنین به زیرکی وحشیانه برخی از افراد مبتلا به بیماری روانی و مهارت آنها در یافتن مکانهای آسیبپذیر مناسب میپردازد تا ما را از دیدن آنچه در آنها میگذرد یا اصرار بر درمان منحرف کند. نیکلاس میداند که تحقیر پیتر نسبت به بیتوجهی پدرش، او را به ویژه نسبت به این پیشنهاد که او کاملاً حضور نداشته یا اینکه کیت را به مقصد بث ترک کرده و نه تنها همسرش بلکه فرزندش را جایگزین میکند، باعث میشود که توجه او را از جدیت منحرف کند، حساس میکند. علائم نیکلاس پیتر آنقدر باید فکر کند که پدر خوبی است – و باید فکر کند که نیکلاس اینطور فکر می کند – که او چقدر بیمار پسرش را دست کم می گیرد، زیرا او از سرزنش و اطمینان کاذب نیکلاس سرخورده است.
با این حال، بیشتر قدرت این لحظات ناشی از احساسات قوی ما در مورد مسائل است، نه از آنچه می بینیم، زیرا فیلمنامه سطحی و دستکاری است. و یک چرخش بدون پیچ و خم نهایی وجود دارد که تقریباً برای ما و خانواده های واقعی که با این درد روبرو هستند توهین آمیز است و خوشبختانه با حساسیت بیشتری در فیلم های بهتر به تصویر کشیده شده است.