شاید فکر کنید فیلمی که در آن آدام درایور با دسته ای از دایناسورها می جنگد احتمالاً خسته کننده نیست، اما این دقیقاً همان چیزی است که «65» است. نقد و بررسی فیلم 65 را در ادامه بخوانید.
این فیلمی است که از احمقانه تر بودن سود می برد. این فیلم علمی تخیلی پرهزینه – که بنا به گزارشها هزینه ساخت آن 91 میلیون دلار بوده و در یک تبلیغ Super Bowl به نمایش درآمد – باید ریشههای ذاتی فیلم B را در بر میگرفت. در عوض، سعی میکند یک داستان بقای وحشی را با یک درام خانوادگی تند و زننده به تصویر بکشد، اما هر دو عنصر احساس میکنند آنقدر عجله دارند و توسعه نیافتهاند که هیچکدام به ثبت نمیرسند. هیچ چیز برای این شخصیت ها وجود ندارد و سکانس های اکشن به سرعت تکراری و خسته کننده می شوند. ترس از پرش، یادداشت های اصراری از یک امتیاز طاقت فرسا، مقداری دویدن و جیغ زدن، دندان قروچه کردن، و شاید آسیبی قبل از یک فرار باریک وجود دارد. بارها و بارها و بارها.
اما فیلم از تیم نویسندگی و کارگردانی اسکات بک و برایان وودز، که تیتراژ آن شامل فیلمنامه مشترک «یک مکان آرام» با جان کرازینسکی است، پیشفرض بسیار متناقضی را ارائه میکند. 65 میلیون سال پیش اتفاق می افتد، اما نشان می دهد که تمدن های آینده نگر در آن زمان در سیارات سراسر جهان وجود داشته اند. در یکی از آنها، درایور به عنوان یک خلبان فضایی به نام میلز بازی می کند. او قرار است یک ماموریت اکتشافی دو ساله را آغاز کند تا هزینه درمان دختر بیمارش را بپردازد (کلوئه کلمن از فیلم «جاسوس من»، که در پیش درآمد و قسمت های ویدئویی پراکنده فیلم حضور دارد).
در راه رسیدن به مقصد، کشتی میلز در حال پرواز است، وارد یک میدان سیارکی غیرمنتظره می شود، تکه تکه می شود و سقوط می کند. همه مسافران در خواب برودتی کشته می شوند – به جز یک نفر که تصادفاً دختری هم سن و سال دخترش است. نام او کوآ است و آریانا گرینبلات نقش او را بازی می کند. و این سیاره که دارای زمین باتلاقی است که یادآور داگوبا است، اتفاقاً – منتظرش باشید – زمین است.


بررسی فیلم 65 از میلز و کوآ میخواهد که از خرابهها به قلهی کوه بروند تا بتوانند غلاف فرار را که آنجا نشسته است، کنترل کنند و قبل از اینکه دایناسورها بتوانند روی آنها لگدمال کنند و بکوبند، پرواز کنند. این موجودات ممکن است گاهی حیرتانگیز باشند، اما در مواقع دیگر آنقدر شیک و جعلی به نظر میرسند که شبیه آنیماترونیکهایی هستند که در یک رستوران پنیر چاک ای. و هنوز! اگر «65» با مضحک بودن ترکیب فناوری پیچیده با دوره کرتاسه بازی می کرد، تقریباً بهتر بود – یا حداقل سرگرم کننده تر – اگر «65» سخت تر به آن حماقت متمایل می شد. آنها به ندرت از ابزارهای پیشرفته میلز به روش های الهام گرفته در این محیط ماقبل تاریخ استفاده می کنند. تلاشهای معدود برای شوخ طبعی بی نتیجه میماند – آنها عمدتاً شامل مسخره کردن میلز توسط کوآ به دلیل سرسخت بودن هستند – و لحظات خطرناک آنقدر مرتب میگذرد که ما نمیتوانیم در اضطراب آنها تجمل کنیم.
بدتر از همه، درایور نمیتواند به اندازه کافی آن را در اینجا هول کند. او بازیگری است با شدت بالا، که اگر به روشی آگاهانه آن را تقویت کند، می تواند هم هیجان انگیز و هم سرگرم کننده باشد. تصور کنید که او فریاد می زند “بیشتر!!!” همانطور که او در «جنگ ستارگان: آخرین جدای» لوک اسکای واکر را منفجر میکند یا در «داستان ازدواج» در حین مشاجره به دیوار میکوبد. اما مردی که او در «65» بازی میکند، به طرز بیپردهای قهرمان است و بهنظر میرسد که عموماً آزرده خاطر است. گرینبلات، در عین حال، بهترین کار را با شخصیتی انجام می دهد که ما مطلقاً از آن چیزی نمی دانیم. کوآ به زبانی صحبت می کند که انگلیسی نیست، بنابراین بیشتر صحبت های او با میلز تقلید از کلمات اساسی است که او به او می گوید، از جمله “خانواده”. هیچ پیوند واقعی بین آنها وجود ندارد، اما هیچ نوع تنش خاردار نیز وجود ندارد زیرا آنها به یکدیگر چسبیده اند. “آخرین ما” این نیست.
بک و وودز دوربینهای هوشمندانهای را در اینجا و آنجا ارائه میدهند، اما برخی از انتخابهای ویرایش نامنظم را نیز ارائه میکنند. و آنها مقدار زیادی از مجموعه «پارک ژوراسیک» وام گرفتهاند: ردپایی غولپیکر در گل یا چشم زرد دایناسور که به طرز تهدیدآمیزی از پنجره میگذرد. اما شاید در این مرحله اجتناب ناپذیر باشد. فیلم آنها با ترکیب اوج شنهای روان یواشکی، رکس تیرانوزوروس درنده، فوران آبفشان بهموقع، و بارش سیارکهای فاجعهآمیز، واقعاً بهطور لذتبخشی به پایان میرسد. اما تا آن زمان، برای ما و سیاره زمین خیلی دیر شده است.
فيلم به شدت بي سروته و بي معني هستش معلوم نيست ماموريت شخصيت اصلي فيلم چي بوده و به كدام سياره فرستاده شده و اون مسافرهايي كه كشته شدن نقششون چي بوده و بلاخره اخره فيلم سفينه اونها عازم كجا هست