سیاهپوست بودن به معنای قبول تأثیر ذاتی خشونت است که بر فرهنگ و تاریخ ما دارد. سیاه بودن به معنای کاریکاتور شدن بیرحمانه هویت برای تبلیغات است. با این حال، چرخه های عزاداری که بر جوامع سیاهپوست تحمیل میشود، خشم، خستگی و این سؤال را به همراه دارد که چگونه و کجا آن را هدایت کنیم. اولین فیلم Bomani J. Story، نویسنده/کارگردان، فیلم The Angry Black Girl and Her Monster، با این واقعیت ها از طریق یک گریز علمی تخیلی آفریقایی-سوررئالیستی مواجه میشود.
ویکاریا (لایا دلئون هیز) نوجوانی نابالغ با علاقه به علم است. او معتقد است که مرگ را میتوان درمان کرد. وقتی برادر بزرگترش کریس (ادم آتسو سوانزی) در خشونت گروهی به قتل میرسد، او نظریه خود را دنبال میکند و او را به زندگی بازمیگرداند. اما چیزی که او از طریق زندگی مجدد او کشف میکند، خواهر و برادری نیست که او میشناخت. او یک پوسته است – هیولایی ساخته خودش – همانطور که جامعه او از زور خشونت آمیز از دست دادن او میچرخد، او در مسیر خطر و انکار قدم میگذارد.
کنایه واضحی به فرانکشتاین مری شلی در اساس فیلمنامه فیلم وجود دارد. جدای از ارجاعات سرگرم کننده، مانند «پرومته مدرن» که روی دفترچه ویکاریا نوشته شده است، این فیلم نشان میدهد که قلب واقعی آن در بازاندیشی و مدرن سازی «Sad Monster» است.


اگرچه مرگ کریس حادثه تحریک کننده فیلم است، اما آسیب های نسلی و تمایل به جانشینی آن رگ حیات آن است. سکانس آغازین شامل مونتاژی از داستان های عاطفی است که ویکاریا جزئیات مرگ مادرش بر اثر خشونت خیابانی را شرح میدهد و اظهار تاسف میکند که “مرگ بیماری است که خانواده او را شکست.” این نه تنها نمایش است که این مضامین را به تصویر میکشد، بلکه دامنه فیلم در ترسیم وضعیت کامل جامعه، نشان دادن آن از طریق سخاوت و عشق به طور یکسان است.
رابطه ویکاریا با پدرش در کنار غم و اندوه مشترک آنها به عنوان هسته عاطفی فیلم عمل میکند، همچنین رابطه نزدیک و اغلب شوخ او با آیشا (ریلی بروک استیت)، نامزد غمگین کریس. در طرف مقابل، تبهکاران محلی، از جمله کانگو (دنزل ویتاکر) و جمال (کیث هالیدی) قرار دارند که به عنوان تهدیدی برای محله ظاهر میشوند. با این حال، فیلمنامه داستانی از کلیشه سازی آن ها به عنوان آنتاگونیست های کهن الگویی دو بعدی برداشت میکند. همانطور که روایت باز میشود، منحنی ها را در شخصیت های آنها مشاهده میکنیم، و تفکری که در طرح های مکمل و بازیگران اعمال میشود نتیجه میدهد.
اجراها در کل به اندازه کافی هستند، اما هیچ کس مانند DeLeon Hayes نمیدرخشد، کسی که علاوه بر اینکه دارای جیغ فوق العاده ای است، در هر چیزی که فیلم نیاز دارد، همه کاره است. او با لحنی محکم و لب بالایی سفت در برابر احتمالات، و ناامیدی را در دره های احساسی روایت، جاذبه فیلم را خلق میکند.
“The Angry Black Girl and Her Monster” با نوستالژی دانشمند دیوانه اش سرگرم میشود. پیچ های رعد و برق CG Skittery، نورپردازی نئون، بارق ها و امتیاز جای خود را به انرژی جنبشی میدهند که به خوبی با توالی های روزانه مقابله میکند. در یک زمان فشرده 92 دقیقه ای، فیلم ما را از میان جامعه ای به عنوان یک عالم کوچک از فرهنگ میبرد، لرزه ای را به اندام ما میاندازد و شخصیت هایی را نشانمان میدهد که ارزش مراقبت از آنها را داشته باشند. فیلمنامه زمانی که سعی میکنید تا حد ممکن سناریوهای پشتیبان پایاننامه را تحت فشار قرار دهید، کمی مبهم میشود، اما به موضوعات ظریف مانند رابطه همزیستی بین جوامع محروم و سوء مصرف مواد مخدر رسیدگی میکند. میل فیلم به توضیح خود کمی درک آن را آسان میکند، و در نهایت برداشت کلی بیننده از فیلم بهبود مییابد.
“The Angry Black Girl and Her Monster” یک فریاد روحی و خونین برای کنترل است. کریس به عنوان یک مرد سیاهپوست بی چهره و کلاه دار که بیصدا در جامعه پرسه میزند، تناسخ پیدا میکند. یک شخصیت جدید که همه او را میشناسند اما هیچکس او را نمیشناسد! هوش این فیلم در براندازی انتظارات آن نهفته است. کریس یک تصویر کلیشه ای را برخلاف میل خود تأیید می کند و با این کار، آینه ای را به چهره فرهنگ می اندازد و ترسی درمانده و هیولایی غم انگیز ایجاد می کند. در بیشتر فیلم، او بیشتر به عنوان یک فانتوم عمل می کند تا یک وحشت واقعی. ما شاهد ردپای شواهدی هستیم که او پشت سر گذاشته است، اما اقدامات او بیشتر نمادی از عواقب چرخه های سلب حق رای است – بیماری واقعی هیولای ویکاریا. خشونتی که فیلم را با قدرتی تند و تیز می گذراند، تنها نشانه آن است.