سال 1942 است. این خبر برای سیوما شونهاوس (لوئیس هافمن)، مرد جوان یهودی ساکن برلین، خوب نیست. خانواده او به شرق به اردوگاه های کار اجباری تبعید شدهاند و نزدیکترین دوستش، دت (جاناتان برلین)، به تازگی معافیت خود را از دست داده است تا از سرنوشتی مشابه جلوگیری کند.بررسی فیلم جاعل را در ادامه بخوانید.
معافیت Cioma از طریق یک توافق برای کار در یک کارگاه تولید سلاح صورت میگیرد. با توجه به اینکه خانم صاحبخانه سختگیرش، فراو پیترز (نینا گامیچ) نیز سیوما و دت را مجبور به ترک میکند، وضعیت برای آنها بسیار ناامید کننده خواهد بود. یعنی تا زمانی که پیشنهاد برای جعل مدارک شناسایی جهت فرار یهودیان به خارج از کشور، پیشینه هنری سیوما را مورد بررسی دقیق قرار دهد.
بر اساس یک داستان واقعی، مگی پرن “جاعل” سفر آرام و بی میل مرد جوان به سمت قهرمانی را تسریع میکند. او هرگز با حدود 300 نفری که نجات داده ملاقات نمیکند، و به نظر نمی رسد که هدف والا و خاصی برای انجام این کار داشته باشد. این یک شغل است و به او کمک میکند تا با کارت های سهمیه ای دستمزد دریافت کند، که سپس برای خواستگاری از زن جوانی که خود را گردا (لونا ودلر) میخواند، استفاده کند. اما این نام واقعی او نیست. او همچنین رازهایی را حفظ میکند، مانند نامزدی که در جبهه است، اما برای زنده ماندن باید با مردان دیگری مانند سیوما قرار بگذارد.
پرن، نویسنده و کارگردان «The Forger»، این شخصیت های متضاد را یکی پس از دیگری به تصویر میکشد. دت، که در ابتدا مانند یک خیاط خوش صحبت به نظر میرسد، از طریق زنان در بازار راه نجاتی پیدا میکند، و ارتباطات او میتوانند از اینجا و آنجا زندگی خود را تامین کنند. فراو پیترز شخصیت غیرمعقول خود را زود میشناساند، اما بعداً احساس عمیقتری از آشفتگی درونی در مورد هر چیزی که اتفاق میافتد نشان میدهد. همه آنطور که در اصل به نظر میرسند نیستند – به جز مقامات نازی، آنچه میبینید خود واقعی آنهاست.


اما هیچکس مانند سیوما دچار تحول نمیشود. به نظر میرسد که جعل، سیوما را جرات میدهد تا شخصیت های متفاوتی به خود بگیرد، بهتر است در روز روشن با هم ترکیب شود و از سوء ظن دوری کند، طوری رفتار کند که انگار به آلمان نازی تعلق دارد. او روزها از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده میکند، شب ها با لباس افسر نیروی دریایی برای مهمانی بیرون میرود و اگر به معنای کنار گذاشتن آنها از پرونده اش باشد، با آلمانی ها صحبت میکند. این یک بلوف است و حس تخیلی بودن فیلم را تشدید میکند. چقدر دیگر اعصاب او میتواند فشار را تحمل کند قبل از اینکه او نیز مجبور شود راه خود را برای خروج پیدا کند؟ خوشبختانه، لوئیس هافمن یک رهبر جذاب است، با کاریزمای تغییر دهنده، تغییر لحن و زبان بدن در همان لحظه. وقتی همه چیز تاریک میشود، او میتواند فیلم را با استفاده از چشمان رسای خود بازسازی کند و شخصیتی را روی پرده بیاورد که به نظر میرسد در زندگیاش بیش از حد دیده شده است.
برای دستیابی به جزئیات بیشتر، پرن و گروهش بیننده را در دهه 1940 برلین غوطه ور میکنند و از زندگی شبانه آن در زمان جنگ به رستورانی که فقط کارت های جیره بندی را قبول میکند، میکشند. همه چیز فیلم را به اندازه روایت پر تعلیقش از نظر بصری جذاب نگه میدارد، از تغییر لحن های گرم به سرد در فیلمبرداری کریستین استانگاسینگر تا تدوین سریع رابرت استرنا. تلاش های ترکیبی طراحان تولید فیلیپ اگرت و اوا استیبلر، کارگردانان هنری مارک ریدرمونت و استیبلر و طراح لباس دایانا دیتریش، بقیه را پر میکند: از لوله های گرمایشی که در یک آتشسوزی کوچک از بین رفتند و فضاهای زندگی در حال کوچک شدن تا پریز برق آویزان. از لوستر و لباس هایی که به خاطر استفاده بیش از حد نخ کش میشوند. اگرچه این جزئیات جزئی به نظر میرسند، اما به علاقه من از فیلم بسیار افزودند.
همه جنبه های «The Forger» به خوبی با هم هماهنگ نمیشوند، به خصوص برش هایی که خاطرات دلهره آور جنگ را مرور میکند. تغییر لحن ناگهانی به نظر میرسد و به این نکته اشاره میکند که اگرچه سیوما یک مرد جوان اخمو است که استعدادهایش به او اجازه فرار را میدهد، اما او این کار را به دلیل نیاز به زنده ماندن انجام داد، نه فقط برای خنده. «The Forger» مدام با انگیزه های کمدی خود و جاذبه زمانه دست و پنجه نرم میکند.