در ویرانههای سال 1944 که در طول جنگ جهانی دوم در مناظر فنلاند پراکنده شدهاند، خشونت هذیانآمیز سرگرمکننده فیلم جنگ استثمارگرانه فیلم سیسو عمیقاً ملیگرایانه است. آتامی کورپی (ژورما تومیلا) ریشدار که در شمایلنگاری شگفتانگیز محترمانه کاوشگر نقاشی شده است – که در یک پیراهن پشمی ساده و آویزان طراحی شده است – وقتی به یک جویبار عجیب و غریب میرسد، خارج از مکان و زمان وجود دارد.
با اسب و سگ خاکستری کوچکش در کنارش، او چیزی را که احتمالاً یک روال آشناست پشت سر می گذارد: او با تشت طلای خود در رودخانه خم می شود و در آب به دنبال ذرات طلا می گردد. در آن، او یک قطعه کوچک را کشف می کند.
او شروع به حفر چالهها میکند، در حالی که گلولهها و گلولههای انفجاری به محوطه قدیمیاش حمله میکنند، زمین را حفاری میکند. هنگامی که او سرانجام به بار مادر می زند، درخشش طلا برای او کافی است تا با گریه از سرمستی به عقب برگردد.
کلمه فیلم سیسو تقریباً غیرقابل ترجمه است، اما نزدیکترین معنای آن حاکی از عزمی ناگسستنی است، تصمیمی که به نظر می رسد حتی از مرگ نیز جلوگیری می کند. عزم و اراده دقیقاً همان چیزی است که کورپی زمانی که در راه بازگشت به خانه در حالی که تکههای ثروتمندش به کیسه زین اسبش آویزان است، با گروهی از نازیهای عبوس روبهرو میشود. نازیها نوعی «گنج» را حمل میکنند (اگرچه با این اسیران چنین رفتاری نمیشود)، کادری از زنان فنلاندی. علیرغم تمام تلاشهای او، سربازان غارت او را کشف میکنند و برای جایزه مین گذاری شده مبارزه میکنند.
تماشای فیلم خونین نویسنده/کارگردان جلماری هلندر برای سینمای استثماری، وسترن اسپاگتی و ریشه های اکشن دهه 1980 که ثروت خود را به ترتیب مدیون فیلم های سرجیو لئونه و «رمبو: اولین خون» است، آسان است. شخصیت مرد کم حرفی که تامیلا به تصویر میکشد، مطمئناً از همان پارچهای بریده شده است که کلینت ایستوود مردی بدون نام است.
مانند رمبو، او همچنین رزومهای غیرمحتمل دارد: کورپی یک سرباز سابق نیروهای ویژه است که در قتل روسها در طول جنگ زمستان بسیار پرکار است (او ظاهراً 300 نفر از آنها را برای انتقام از قتل همسر و دخترش کشته است) که آنها فکر میکنند.
او یک روح شکست ناپذیر با این حال، این اطلاعات برای جلوگیری از فرمانده وحشی شرکت آلمانی برونو (Aksel Hennie) کافی نیست. با نزدیک شدن به پایان جنگ و شبح جنایات جنگی، برونو طلا را به عنوان بلیط خود برای مجازات آینده می بیند. در مبارزه آنها، فیلم اجساد را به اندازه تعداد کشته شدگان رامبو روی هم جمع می کند. اما «Sisu» فراتر از کشتار لذت بخش آن است.
به طور متعارف، جستجوگران منادی نمادین استعمار و سرقت زمین بوده اند. آنها میرسند تا منابع حیاتی یک منطقه متعلق به یک جمعیت بومی محلی را جمعآوری کنند. در آمریکا، عجله های طلا بسط سرنوشت آشکار بوده است. اما هلندر به طرز ماهرانه ای چنین انتظارات تاریخی را تغییر می دهد.


برای مثال، گویای این است که چگونه هلندر و کیل لاگروس، فیلمبردار، منظره تلخ فنلاند را به تصویر میکشند: یک منظره جهنمی متروک که توسط دهانههای آتشفشانی ویران شده، روستاهای سوخته، متشکل از اجساد آویزان از تیرهای تلفن. تمام زیرساخت های کشور، از زمین تا اشکال ارتباطی آن، توسط گلوله ها، بمب ها و مین های زمینی شکسته شده است. وقتی کورپی زمین آرام اطراف جریان را می شکند تا فیلم را باز کند و حفره هایی را حفر می کند که شبیه دهانه هستند، این کار را برای شکستن تعریف فیزیکی آن انجام نمی دهد. او یک مرد محلی است که می توان آن را به عنوان گرفتن طلا برای محافظت از یکی از معدود منابع باقی مانده کشورش تفسیر کرد. البته نازی ها به عنوان استعمارگر معرفی می شوند و تلاش می کنند گنج تنهائی را که در این کشور نابود نکرده اند بدزدند. این یک براندازی هیجان انگیز از تصویر تاریخی جستجوگر برای ارسال یک پیام عمیقا ملی گرایانه است.
وقتی نازیها طلای او را به دست میآورند، نبرد برای بازیابی این ماده گرانبها، عزمی تقریباً فراطبیعی در این قهرمان ایجاد میکند که به اندازه خون و گلی است که در شکافهای صورتش خانهای پیدا میکند. او در سراسر جاده های پر از مین می جنگد. او از حلق آویز شدن جان سالم به در می برد. او گلوی مردان را در زیر آب تکه تکه میکند تا از حبابهای هوای فراری آنها برای تنفس استفاده کند تا از دستگیری خودداری کند.
قدرت و عزم اخروی او خنده های شگفت انگیزی را به بیننده امکان می دهد تا از غم و قتل عام که از هر گوشه قاب می چکد لذت زیادی بردارد. حتی عناوین فصلهای روایت، دالهای ساده و مستقیمی مانند «میدان مین» و «افسانه»، بههمراه موسیقی متن فیلم، دنبالهروی مشابهی با اراده بیهراس کورپی دارند.
سفر برای بازیابی گنج او همچنین با وضعیت اسفبار زنان فنلاندی که نازیها به عنوان تجاوز به عنف گروگان نگه میدارند، آمیخته میشود. سرنوشت و آزادی آنها، شبیه به طلا و بی شباهت به زنان در «مکس دیوانه: جاده خشم»، منبع دیگری است که نازیهای امپریالیست استعمار کردهاند. مانند Korpi، این زنان (مانند Mimosa Willamo) خطوط کمی دارند. و با این حال، آنها شخصیت های مسطح نیستند، حتی اگر صرفاً به عنوان نماد وجود داشته باشند. این به این دلیل است که هلندر بازیگرانی مانند ویلامو، تامیلا و هنی را انتخاب کرده است، که چهرههایشان آنقدر سخت است که بدون نیاز به پسزمینه، تاریخهای سخت، شکنجهشده و جهنمی شخصیتهای مربوطه را تداعی میکنند.
«Sisu» نیز به طرز عجیبی سرگرمکننده است، بیشتر به این دلیل که برخلاف مضامین عمیقترش، از بیمعنی بودن هراسی ندارد. این فیلم حاوی دیالوگهای گنگ، اکشن و کشتار مبتکرانه، دیالوگهای هیجانانگیز و در عین حال سرگرمکننده است که هالیوود قبلاً در تولید آن مهارت داشت.
به یاد میآورد که تبهکاران میتوانند کاملاً شرور باشند و قهرمانان میتوانند ضد گلوله باشند اما همچنان درگیر باشند. «Sisu» نیازی به توضیح هر نقطه داستانی پیدا نمیکند و بدش نمیآید که خودش را مسخره کند. این فیلم فقط با همراهی شما برای سوار شدن آرامش ایجاد می کند.
جمعه در سینماها