وقتی مردم می گویند “دیگر چنین فیلمی نمی سازند”، این همان فیلمی است که آنها در مورد آن صحبت می کنند. فیلم پسران در قایق که بر اساس کتاب تحسین شده دنیل جیمز براون ساخته گردیده، داستان واقعی تیم قایقرانی دانشگاه واشنگتن هست که در المپیک تابستانی برلین در سال 1936 موفق به کسب مدال طلا شد. داستان واقعی تیم قایقرانی دانشگاه واشنگتن می باشد که در بازی های المپیک تابستانی برلین در سال 1936 به مدال طلا دست یافت. این فیلم که به طور معمول قدیمی هست، ممکن است شما را شگفت زده نکند، اما شما را راضی خواهد کرد. کارگردان جرج کلونی قدرت این داستان کلاسیک را درک می‌کند و می‌داند که چگونه آن را با جلوه‌های بصری فوق‌العاده و اجراهای صمیمانه تعریف کند. 

قایقرانی یک ورزش مخصوصاً سینمایی است، پاروها دقیقاً به‌اندازه خط ضربه موشک‌ها روی آب صاف و شیشه‌ای حرکت می‌کنند، در حالی که طلوع خورشید آسمان را صورتی ملایم می‌کند. و این داستان به سرعت توجه و همدردی ما را با مردان جوانی که در تیره‌ترین سال‌های «افسردگی» به بلوغ رسیده‌اند، جلب می‌کند. کفش هایشان سوراخ است و همیشه گرسنه هستند. آنها و مربی‌شان می‌دانند که محرومیتی که تجربه کرده‌اند باعث گردیده تا برای فرار از آن هر کاری که لازم است انجام دهند. 

فیلم پسران در قایق

کالوم ترنر بازی حساس و متفکرانه ای را در نقش جو رانتز ارائه می دهد، بچه ای که از زمان مرگ مادرش و ترک پدرش به حال خود رها گردیده. او بی خانمان است و در شرف اخراج از مدرسه است مگر اینکه بتواند شهریه اش را بپردازد. به ندرت هیچ شغلی در هیچ کجا وجود دارد، پیشنهاد دانشگاه واشنگتن برای حمایت مالی از هر فردی که در تیم خدمه جایگاهی را به دست آورد جذاب می باشد. صدها نفر حاضر می‌شوند تا آنچه را که مربی «سخت ‌ترین ورزش دنیا» می‌خواند، امتحان کنند. او می افزاید: «بدن متوسط ​​انسان مناسب نیست.» قایقرانان دو برابر ظرفیت ریه افراد عادی نیاز دارند. و آن‌ها باید در «هماهنگی کامل» با دقیق‌ترین هماهنگی ممکن، که آن را «نوسان» می‌نامند، کار کنند. مربی آل اولبریکسون (جوئل ادگرتون) به تیم می گوید که آنها دیگر جدا نیستند. آنها “هشت قسمت مجزا از یک اسب مسابقه” هستند. 

جو وارد تیم می شود، و اگر تا به حال یک فیلم ورزشی ضعیف را دیده باشید، می دانید که در آینده چه اتفاقی می افتد. یک مونتاژ آموزشی وجود دارد که نشان می دهد آمادگی چقدر چالش برانگیز هست و چقدر باید کار کنند. تصاویر تمرین‌ها و مسابقه‌ها با عکس‌های کالیدوسکوپی از بالای سر که دقت باله‌ای پاروهایی را که ۴۵ بار در دقیقه در داخل و خارج آب فرو می‌روند، بسیار زیبا هستند. ما چیز زیادی در مورد هیچ یک از هم تیمی ها نمی دانیم، به جز اینکه دانی (جک مولهرن) بسیار خجالتی است و به سختی صحبت می کند، اما می تواند “ما در پول هستیم” را روی پیانو بنوازد. توطئه سنتی‌تر اتفاق می‌افتد: تیم تاول‌های دردناکی روی کف دست‌های خود می‌گیرد، جو در کلاس به خواب می رود، کالسکه کار نمی کند، مربی به پسرها یادآوری می کند که این برای همه افرادی است که به آنها اعتقاد نداشتند، و دوست دختری با دقت به پخش رادیویی مسابقه گوش می دهد. 

جو یک همکلاسی زیبا و سرزنده به نام جویس (هدلی رابینسون) دارد که به او یادآوری می کند، زمانی که آنها کودک بودند، او را دوست داشت. مربی اولبریکسون همچنین همسری زیبا و با نشاط به نام هیزل (کورتنی هنگلر) دارد. این فیلم جایی ندارد که شخصیت های زن چیزی جز زیبا، سرزنده و همیشه حامی باشند. با این حال، این داستان در مورد مردان هست. استرس در روابط جو ناشی از پدری می باشد که او را ترک کرده است. هنگامی که جو او را می بیند، درک اینکه پدرش به سیاتل بازگشته اما هیچ تلاشی برای یافتن او نکرده است، صحنه کوتاه بین افرادی که واژگانی برای احساسات یا ابراز پشیمانی یا همدلی ندارند به ما بینشی نسبت به تلاشی می دهد که جو باید انجام دهد. برای تبدیل شدن به عضو تیم و شریک عاشقانه ای که او تصور می کند. جو همچنین از کار خود با جورج پوکاک (پیتر گینس)، صنعتگری که قایق‌های مسابقه‌ای تیم را که پوسته نامیده می‌شوند، می‌سازد، نتیجه می‌گیرد. پوکاک و اولبریکسون به او ایده دیگری می‌دهند که یک مرد – یا حتی یک پدر – می‌تواند باشد. 

کلونی و مارک ال. اسمیت، فیلمنامه نویس، داستان را به شیوه ای بسیار متعارف، اما صمیمانه و قانع کننده روایت می کنند و بر موانع زیادی که تیم با آن روبه رو است و نامحتمل بودن موفقیت آن ها تاکید می نمایند. اولبریکسون کار خود را برای آوردن تیم دانشگاهی نوجوانان با تجربه کمتر به مسابقه مقدماتی المپیک، جایی که آنها با ورزشکاران لیگ آیوی از خانواده های ثروتمندی که منابع لازم برای یادگیری قایقرانی را از دوران کودکی خود داشتند، رقابت می کند. به زودی، آنها در المپیک برلین با بهترین های جهان روبرو می شوند، جایی که هیتلر می خواست برتری آلمان را نشان دهد. در یک لحظه خوب، در حالی که تیم واشنگتن در حال ورود به عرصه است، گفتگوی کوتاهی با جسی اونز قهرمان آمریکایی دارند و از او می پرسند که آیا او آنجاست تا به دنیا نشان دهد چه کاری می تواند انجام دهد. فقط در چند ثانیه، جیودا جیمز در نقش اونز با وقار، لایه دیگری از معنا را به فیلم اضافه می‌کند و پاسخ می‌دهد: «برای نشان دادن مردم در خانه». این یک داستان قدیمی است که به روشی قدیمی روایت گردیده، و گاهی اوقات این یک راه خوب برای یادآوری همه ما هست که بهتر از کسانی هستیم که ما را باور نداشتند. 

امتیاز این مطلب
Shares:
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *