در اواخر قرن بیستم در حماسه قدرتمند و قدیمی فیلم کابرینی، صحنه فوقالعادهای در مورد راهبه مبلغ کاتولیک ایتالیایی وجود دارد که نه تنها در اواخر قرن بیستم یک یتیمخانه بیهمتا را در نیویورک تأسیس کرد (و نام خود را به هادسون هایتس داد. بلوار آرام کابرینی در منهتن)، اما همچنین با قاطعیت شبکه ای جهانی از سازمان ها و خانه های خیریه را در دهه های بعد ایجاد کرد.
در صحنه مذکور، فرانچسکا کابرینی که با فرمانی آرام توسط کریستیانا دل آنا ایفا میشود، با شهردار شرور و خرابکار تا آن زمان نیویورک (جان لیتگو، نقش یک شخصیت خیالی) روبرو شده و در نهایت بر او پیروز می گرددد. از ماموریت او حمایت کنید این دو به درک تازهای که پیدا کردهاند میپندارند، با شهردار گولد که مردسالارانهترین مشاهدات قابل تصور را روی کابرینی سرسخت میاندازد، زنی که خستگیناپذیر کار میکند و جواب نه را نمیپذیرد. “خیلی بد است که شما مرد نیستید. تو مرد فوق العاده ای می شدی،» او بی خبر می گوید. در پاسخ، کابرینی به سادگی و به درستی به او یادآوری می کند که یک مرد هرگز نمی تواند کاری را که او و خواهرانش انجام می دهند انجام دهد.
چقدر حق با او در این فیلم بیوگرافی چشمگیر (و در عین حال طولانی) زن بزرگ به کارگردانی آلخاندرو مونتهورده و نویسندگی راد بار است. در واقع، کل فیلم به شکلی با طراوت مانند گواهی بر آن قدرتهای منحصربهفرد زنانگی هست – زمانی که فرد دائماً به دلیل جنسیت خود نادیده گرفته شده، تضعیف میشود و به او میگویند نه، چند ماهیچه فیزیکی و عاطفی اضافی به دور از چشمان کنجکاو مردان رشد میکند. این همان صبری است که کابرینی را در سال 1889 به حرکت در می آورد و او را با گروهی راهبه به نیویورک می آورد که همگی توسط پاپ لئو سیزدهم (جانکارلو جیانینی) در مأموریتی برای حمایت از جوامع مهاجر ایتالیایی فرسوده شهر منصوب شده اند. کارتهای آغازین به ما میگویند، در آن زمان، نیویورک – که تنها چند دهه از دوران «باندهای نیویورک» فاصله داشت – به طرز بیرحمانهای نسبت به ایتالیاییها خصومت داشت. محیط به طور قابل پیش بینی متضاد با زنان بود. و کودکان بی پناه در شهری می مردند که از مراقبت از آسیب پذیرترین افراد خودداری می کرد.
بنابراین، فرانچسکا با سرپیچی از احتمالات (و نادیده گرفتن وضعیت نابسامان سلامتی خود)، به یکباره در محله های فقیر نشین پنج پوینت منهتن پایین مستقر می شود و شروع به جنگیدن در یک نبرد اولیه بازنده به سمت تمام قدرت هایی می کند که نه او و نه مردان، زنان و کودکان کشورش را نمی خواهند.

بیشتر فیلم حول محور شروع های کاذب او ساخته گردیده، که به نوبه خود فرصت های زیادی را به مخاطب می دهد تا نوع استقامت زنانه کابرینی را در صحنه فوق با شهردار ببیند. در حالی که گاهی اوقات با مجموعه رنگارنگ حامیان کابرینی، مانند یک کشیش محلی مهربان به نام پدر مورلی (Gaimpiero Judica)، یک یتیم نابالغ و یک فاحشه با بازی رومانا ماگیورا ورگانو، “کابرینی” نیز نمی تواند از طعم تکراری فرار کند. به این فراز و نشیب های بی پایان، در طول یک زمان اجرا که التماس به سفت شدن است.
با این حال، مونتهورده، همراه با فیلمبردارش گورکا گونز آندرئو، ارزش حضور در بخش بصری را دارد. تعداد بیشماری از ترکیب بندیهای زیبا و نورپردازیهای بزرگ کلاسیک در سرتاسر «کابرینی» وجود دارد که تیرهایی از نور و سایهها را از میان پنجرههای نیویورکی از کف تا سقف پرتاب میکند، و به ما نوعی اثر دورهای وسط و صفحهنمایش بزرگ را میدهد که قبلاً صفحههای تئاتر ما را اشغال میکرد. به طور منظم فقط چند دهه پیش. این روزها، امثال «Cabrini» صرفاً به دلیل تعهد به یک پالت سینمایی مجلل و، خوب، شبیه به یک فیلم، شایسته تحسین هستند. به ویژه یک سکانس، زمانی که گروهی از بچه ها کر «Va, pensiero» وردی را برای یک خواننده مشهور اپرا ایتالیایی می خوانند تا از او حمایت کنند، نشان دهنده آن نوع طعم فیلم در گذشته می باشد.
اگر نام آلخاندرو مونتهورده در گوش شما آشناست، احتمالاً به دلیل موفقیت در باکس آفیس پوچ و بسیار بحث برانگیز سال گذشته «صدای آزادی» است. خوشبختانه، «Cabrini» با جنجال بر سر نامش وارد نمی شود. درعوض، فروتنانه بینندگان معاصر خود را به چالش میکشد تا از خود بپرسند که میخواهند در چه نوع شهر، کشور یا جهانی زندگی کنند – آنهایی که برگزیدهای را ترجیح میدهند و همه را پشت سر میگذارند، یا آنهایی که بر پایه ارزشهای برابری واقعی بنا شدهاند؟ کابرینی و خواهرانش شدیداً به دومی اعتقاد داشتند، و چیزی را ساختند که باید به همان اندازه که راکفلرها یا واندربیلتهای جهان انجام دادهاند (به تعبیر روزنامهنگاری که کارشان را در حمایت به تصویر میکشد) به یادگار بماند. «Cabrini» به هیچ وجه یک فیلم کامل نیست، بلکه فیلمی با وقار است که تلاشهای کمتر شناخته شده این زنان بیباک را ارج مینهد.