نقد و بررسی کتاب جاده شهر

306
0
نقد و بررسی کتاب جاده شهر

کتاب صوتی جاده شهر اثری از ناتالیا گینزبورگ است که داستانی را در ایتالیا روایت می‌کند. آنچه می‌شنویم ماجرای دختری روستایی به نام الیا است که از زندگی کسل‌کننده و محنت‌بار روستا خسته شده و در پی رسیدن به رؤیای زندگی در شهر، خود را به دردسرهای فراوانی می‌اندازد… در این پست به نقد و بررسی کتاب جاده شهر می پردازیم.

نقد و بررسی کتاب جاده شهر

کتاب صوتی جاده‌ی شهر (The Road to the City) نوشته‌ی ناتالیا گینزبورگ (Natalia Ginzburg) روایت‌گر داستانی از شور و رؤیای جوانی است. راوی قصه دختری به نام الیا است که در یک خانواده‌ی پرجمعیت ایتالیایی زندگی می‌کند. الیا تجسم احساسات متناقض است؛ او در عین بی‌ثباتی بسیار مهربان است، حریص است اما در درون همیشه احساس شرمندگی می‌کند، به طرز احمقانه‌ای جاه‌طلب است اما این چیزی از دوست‌داشتنی بودنش کم نمی‌کند. زندگی‌اش تجسم سردرگمی است و مانند غبار، هر جا که نسیم بوزد با او همراه می‌شود. جو خانه‌اش چندان شاد و بانشاط نیست؛ مادر همیشه از اینکه در خانه با او بد رفتار می‌کنند گلایه می‌کند و پدر هم که حوصله‌ی غرولندهای مادر را ندارد، یک دقیقه هم در خانه بند نمی‌شود. خواهر بزرگترش با وجود متأهل بودن و بچه داشتن به شوهر پیرش خیانت می‌کند و این‌طور به نظر می‌رسد که هیچ‌کس حوصله‌ی هیچ‌کس را ندارد.

در این میان، راوی از حضور پسری در خانه‌شان حرف می‌زند که یکی از عموزاده‌های پدری اوست. این پسر، «نینی» نام دارد و زمانی که در کودکی والدینش را از دست داد به خانه‌ی آن‌ها پناه آورد. نینی در ابتدا با پدربزرگ پیرشان زندگی می‌کرد، اما پیرمرد مدام پسرک بی‌پناه را کتک می‌زد و این شد که او به خانه‌ی پدر الیا گریخت. از آن زمان او در کنار دیگر بچه‌های این خانواده رشد کرد و بزرگ شد و کم‌کم مهر و علاقه‌اش نیز به دل الیا افتاد…

الیا، شخصیت اصلی کتاب صوتی جاده شهر اما، درگیر ماجرایی می‌شود که از آن بوی دردسر به مشام می‌رسد. جولیو پسر پزشک روستا که خود نیز در حال تکمیل تحصیلاتش در رشته‌ی پزشکی است به الیا علاقه نشان می‌دهد و مدام سعی می‌کند تا او را از راه به در کند. با بالا گرفتن رسوایی، پدر الیا دخترش را به شدت تنبیه می‌کند و به این ترتیب او با تن و بدنی زخمی و آسیب‌دیده، راهی شهر می‌شود. او در آن‌جا و با کمک نینی، کار پیدا می‌کند و امید ساختن یک زندگی تازه در دلش جوانه می‌زند..

نویسنده‌ی کتاب جاده‌ی شهر یعنی ناتالیا گینزبورگ، در سال 1916 در ایتالیا به دنیا آمد. او در نوشتن داستان و رمان و مقاله مهارت فراوانی داشت و آثارش اغلب به مشکلات روابط خانوادگی، فلسفه و همچنین سیاست در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم می‌پرداختند. آنچه در روایت آثار او مشهود است، دیدگاه زنانه به مشکلات و مسائل زندگی است. او بابت نوشتن آثاری چون «فضیلت‌های ناچیز»، «آگهی» و… برنده‌ی جوایز متعددی نیز شده است.

کتاب صوتی جاده‌ی شهر اثری از ناتالیا گینزبورگ است که توسط فرناز حائری به فارسی ترجمه شده. نشر صوتی رادیو گوشه و انتشارات چشمه ناشران این اثر هستند و شما آن را با صدای هنرمند کشورمان، سهیلا گلستانی می‌شنوید.

نکوداشت‌های کتاب جاده‌ی شهر

  • صدای ناتالیا گینزبورگ، رمان‌نویس و مقاله‌نویس ایتالیایی، به وضوح از میان پرده‌های زمان و زبان به ما می‌رسد. گینزبورگ یک الگوی جدید از صدای زنانه به ما می‌دهد. (Rachel Cusk)
  • من کاملاً شیفته‌ی سبک گینزبورگ هستم. صراحت مرموز او، توانایی عالی او در نشان دادن چیزهایی که هرگز ساختگی یا سرد به نظر نمی‌رسند، صادقانه و واضح است. (Maggie Nelson)
  • سبک نثر او به طرز فریبنده‌ای ساده و در عین حال بسیار پیچیده است. تأثیر آن بر خواننده هم آرام‌بخش و هم هیجان‌انگیز است. انجام این کار چندان آسان نیست. (Deborah Levy)
  • کتابی با فضایی تاریک و هوشمندانه. اولین کار او قابل توجه است. (New York Times)
  • دیدگاه گینزبورگ نسبت به خانواده بسیار غیرعاطفی و در عین حال واقعی است… جاده‌ی شهر ممکن است داستان کوچکی از یک مکان کوچک باشد، اما وضوح نوشتار گینزبورگ به مصیبت الیا عظمت می‌بخشد. (Necessary Fiction)
  • گینزبورگ استعداد باورنکردنی‌ای در به تصویر کشیدن درگیری‌های پرتنش در خانواده‌ها، و همچنین ادغام بینش و شوخ‌طبعی در روایت خود دارد. (Asymptote Journal)

کتاب صوتی جاده‌ی شهر برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به کتاب‌های ادبیات داستانی ایتالیا با درون‌مایه‌ی اجتماعی و درام علاقه‌مندید، شنیدن این اثر را از دست ندهید.

در بخشی از کتاب صوتی جاده شهر می‌شنویم

جووانی محض خنده هر چیزی که مشغول خواندنش بود از دستش می‌گرفت و می‌انداخت زمین. نینی هم دولا می‌شد و برش می‌داشت و به خواندن ادامه می‌داد و دستی لای مویش می‌کشید و گرامافون می‌خواند: «آن دست‌های مخملین، آن عطر شیرینت…» دو برادر کوچکتر هم دادوهوار می‌کردند و توی سر هم می‌زدند و مادر هم به من می‌پرید که چرا در شستن ظرف‌ها کمکش نمی‌کنم. پدرم رو به مادرم می‌گفت باید مرا بهتر بار می‌آورده و هروقت هم مادرم می‌گفت همه مثل سگ با من رفتار می‌کنند کلاهش را از سر میخ برمی‌داشت و می‌زد بیرون. پدرم برق‌کار بود، عکاسی هم کار جنبی‌اش. می‌خواست به جووانی برق‌کاری یاد بدهد ولی جووانی تنبل‌تر از آن بود که به درخواست ملت برای تعمیر جواب بدهد. هیچ‌وقت آه در بساط نداشتیم و پدرم همیشه بدعنق و خسته بود. چند دقیقه‌ای که خانه می‌ماند، باز راهش را می‌کشید و می‌رفت و می‌گفت: «اینجا دیوونه‌خونه است!»

ketabrah

5/5 - (1 امتیاز)
محسن دادار
نوشته شده توسط

محسن دادار

کارشناس سئو و تحلیل ارزهای دیجیتال ؛ علاقه مند به تکنولوژی و اخبار روز دنیای فناوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

گوگل فارکس آموزش تخصصی آمارکتس