فیلم BlackBerry یک فیلم عالی مانی برو است که در آن «Wall Street»، «Glengarry Glen Ross»، «Boiler Room» و «The Wolf Of Wall Street» وجود دارد. این ویژگی کلیدی و تعیین کننده خود را به اشتراک میگذارد: حتی با وجود اینکه شخصیت های اصلی آن سوسیوپات های کاریزماتیک یا گوسفند هستند، و سیستم سرمایه داری آن عمیقاً فاسد است و به مردان بدون اخلاق و وجدان پاداش میدهد، داستان بسیار هیجان انگیز روایت میشود، اجراها بسیار قابل تماشا است. دیالوگ آنقدر زیبا است که معادل کلامی یک تلنگر اکشن میشود – جنبشی، تعلیقی و گاهی به طرز غیرمنتظره ای زیبا و عجیب و غریب متحرک. به جای تیراندازی، چاقو زدن، یا ضرب و شتم یکدیگر، یا تعقیب یکدیگر در وسایل نقلیه، شخصیت های سینمای MoneyBro به یکدیگر توهین میکنند، تله های مفصلی میسازند که بر اساس دانش خودی بازی میکند یا از ضعف ها و آسیب شناسی حریف سوء استفاده میکند، به تبلیغات و دستمزدهای هنگفت امتیاز میدهد.
سعی کنید قبل از اینکه کسی به آنها دستبند بزند، ببینید تا چه مدت میتوانند یک خط را حفظ کنند. همکاران اصرار دارند که «BlackBerry» باید در کلاس های دانشگاه بازرگانی به عنوان یک داستان هشداردهنده نمایش داده شود، اما ساده تر است تصور کنیم که گروهی از پسران جوان کراواتدار آن را پس از یک شب طولانی چرخیدن و خواندن دیالوگ با هم بپوشند تا زمانی که از حال بروند. این یکی از جالبترین نمایش هایی است که محکوم به دیدن هستید. موسیقی متن آنقدر ساده انتخاب شده که هر آهنگ روی آن احتمالاً در یک آگهی تبلیغاتی برای یک شرکت Fortune 500 در دو دوره آینده استفاده خواهد شد.
فیلم BlackBerry به کارگردانی و بازی مت جانسون و با الهام از تاریخچه کسب و کار ژاکی مکنیش و شان سیلکوف، شروع میشود. به شیوهای لرزان و خشن فیلمبرداری شده است که نشان میدهد چه اپیزودی از «Office» به نویسندگی مهمان توسط دیوید مامت ساخته شده است. جذاب ترین چیز در مورد فیلمنامه که توسط جانسون و متیو میلر نوشته شده است، ساختار آن است. شروع و پایان این داستان را به ما نشان میدهد اما نه چیز دیگری. بیضی در وسط به فیلم انرژی بیشتری نسبت به زمانی میدهد که میتوانست از دستورالعمل استاندارد ردیابی دقیق ظهور و سقوط یک محصول و سازندگان آن پیروی کند. تصور کنید که فقط اولین و آخرین قسمت یک درام تلویزیونی عالی را تماشا کنید – یا معادل MoneyBro “Full Metal Jacket”، تنها فیلم جنگی که سربازان ساده لوح را نشان میدهد که در ابتدای فرآیند آموزش داده میشوند/شستشوی مغزی میشوند و بدبینانه و سرسخت شدهاند.
قسمت اول فیلم نشان میدهد که چگونه مایک لازاریدیس (جی باروچل) و شریکش داگلاس فرگین (جانسون) BlackBerry را ایجاد کردند و فهمیدند چگونه به تعداد زیادی از آنها اجازه دهند در یک شبکه تلفن همراه بدون خرابی سیستم کار کنند و سپس محبوبیت آن را مشاهده کردند. کار آنها گسترش یافت و آنها را در آستانه تبدیل شدن به نمادهای فناوری در قالب استیو جابز قرار داد.
مانند بسیاری از نوابغ خلاق، مایک و داگ فاقد بیرحمی و دانش کاملی هستند که برای بقا و رشد در یک سیستم سرمایه داری نیاز دارند. آنها آدم های عصبی هستند که معمولاً توسط مشتریانشان مورد آزار و اذیت قرار میگیرند، از جمله فردی که میلیون ها دلار به خاطر محصولاتی که قبلاً ارسال کردهاند به آنها بدهکار است و ماه ها است که آنها را پا دوانده است. جیم بالسیلی (گلن هاورتون)، مدیری سلطه جو و علاقمند به هاکی که احساس میکند از شغل فعلیاش قدردانی نمیشود. او احساس میکند که این دو در آستانه یک چیز بزرگ هستند و پیشنهاد میکند که اگر او را مدیر عامل کنند، مشکلات خود را از بین ببرند و شرکت را رشد دهند. داگ جیم را به عنوان یک “کوسه” بزرگ میشناسد و به طور موجهی از او میترسد. اما مایک بعد از هر تماسی که درخواست پول میکند، لکنت زبان میگیرد، در نتیجه جیم را به «مدیرعامل مشترک» تبدیل میکند. او فکر میکند استخدام کسی که بتواند ترس را در دل هرکسی که ممکن است سعی کند از آنها سوء استفاده کند ایجاد کند، ارزش دارد و میداند که چگونه لحظه مهمی نزدیک است و آن را درک کند. مایک میگوید: “چه کسی از کوسه میترسد؟ دزدان دریایی!”


این فیلم با سرعت در مسیر ظهور شرکت میگذرد و بسیاری از داستان ها را به مونتاژهای پر جنب و جوش فشرده میکند که به سبک فیلم سرقت استیون سودربرگ گرفته شده است. زمانی که جیم به همه افراد شرکت دستور میدهد که «مدل های شرکت» شوند و در انظار عمومی با استفاده از BlackBerry بدون توجه به فعالیتی که درگیر هستند، دیده شوند، مردی مشاهده میشود که با یک دست تنیس بازی میکند در حالی که از دست آزاد خود برای گرفتن یک تلفن استفاده میکند. این تعلیق بر این موضوع متمرکز است که آیا افزایش تصاعدی در فروش BlackBerry سیستم حامل بی سیم آنها را بیش از حد بارگذاری میکند و محصول آنها را غیرقابل استفاده میکند یا خیر. راه حل مبتکرانه است.
یک نقطه انفصال ضمنی در اواسط فیلم وجود دارد، و سپس در اواسط فیلم متوجه میشویم که BlcakBerry در همان دورهای که برای تعریف آن تلاش زیادی کرده بود، حافظه را خالی کند. همه اینها به گونه ای انجام میشود که اعتقاد هراکلیتوس را برانگیخته میکند که شخصیت سرنوشت است. هیچ شگفتی وجود ندارد. همه بازیگران کلیدی داستان کم و بیش همانطور رفتار میکنند که وقتی با آنها ملاقات کردیم، اما شرایط متفاوت است، آنها راضی و نزدیکبین شدهاند و تمایلی به تغییر ندارند.
فیلم BlackBerry به جزئیات آنچه اتفاق افتاده است توجه میکند و لحظات مهم را بدون تعصب توضیح میدهد. در عین حال، با شخصیت ها و رویدادها به عنوان عناصری در یک شی هنری رفتار میکند. تماشای مجدد و مطالعه به امید توجه به جزئیات ظریفی که دفعه اول از توجه فرد دور شده و ایجاد ارتباط بین دو نیمه سرگرم کننده است. در یکی از اولین صحنه های تعیین کننده شخصیت مایک، جیم سعی میکند او را وادار کند تا یک نمونه اولیه را در زمان کمتری از آنچه که فکر میکند باید آن را به درستی انجام دهد جمع کند، و مایک به عقب برمیگردد. بعداً در فیلم، با نتایج وحشتناکی، او تسلیم میشود. به همین ترتیب، انرژی مایک و خشونت جیم، که به موفقیت اولیه شرکت کمک میکند، بعداً در چهره او منفجر میشود. حتی شیفتگی او به هاکی به عنصری در سقوط شرکت تبدیل میشود.
ممکن است آموزنده باشد که قسمت های اول و دوم فیلم را روی هم قرار دهیم تا ببینیم آیا صحنه های خاصی کاملاً روی صحنه های دیگر قرار میگیرند یا خیر. بسیاری از بزرگسالان این فیلم اغلب کودکانی هستند که بیش از حد رشد کرده اند. مایک صدای کلیک روی دکمه های BlackBerry را به قدری دوست دارد که وقتی نوآوری آیفون صفحه نمایش را تهدید میکند محصول را از بین میبرد، مغزش قهوهای میشود، و وقتی آنلاین میشود، دچار اختلال میشود. تنها کاری که او میتواند انجام دهد این است که چیزهای بدیهی را انکار کند.
باروشل با بازی در نقش یک نوجوان باهوش و حساس، در برنامه تلویزیونی «Unknown» به شهرت رسید – چه گروه داستان نویس عمیقی که کارخانه جاد آپاتو/پل فیگ تولید کرد! او برخی از این اجرا را در اینجا نیز پخش میکند، با اینکه 41 سال دارد. حالا موهایش را نقره ای رنگ کرده تا با مایک واقعی مطابقت داشته باشد. او و جانسون به عنوان مردانی قابل باور هستند که مدت هاست همدیگر را میشناسند، اما تأثیر محدودی بر تصمیم های اصلی یکدیگر، به ویژه تصمیم های بد دارند.
هاورتون به خود اطمینان میدهد که در آینده در هر لیستی از تندخوهای صحنه دزدی کلاسیک جایگاهی خواهد داشت: با سر کچل تراشیده، چشمان باریک و لب های پرپشت، او بهترین شخصیت مکملی است که بروس ویلیس هرگز نتوانست آن را بازی کند. هر سه بازیگر کیفیتی را به تصویر میکشند که دهه 90 و چیزهای دیگر را هم در فناوری و هم در امور مالی تعریف میکرد – یک نیاز خودپسندانه برای تأثیر گذاشتن و لذت بردن از نابود کردن دشمنان از لحاظ مالی و مجازی. به جای امضای اضافه شده به یک سند، سوزانده شد. مانند طنزهای «American Psycho»، این رفتار به طرز وحشتناکی خنده دار است. این فیلم درباره افرادی است که موفقیت ها و شکست هایشان از یک جا سرچشمه میگیرد: یک تراژدی که مانند یک کمدی اکشن فیلمبرداری و تدوین شده است.