عناوین میتوانند نوید چیزهای زیادی را به طور ضمنی یا صریح بدهند. فقط یک یا دو کلمه است که میتواند تفاوت ایجاد کند. برای مثال، «Summer of 42» لزوماً نشان دهنده یک درام غم انگیز در دوران بلوغ نیست، اما به اندازهای خنثی است که متوجه شوید دقیقاً همین است. با این حال، وقتی فیلم خود را فیلم Chile ’76 بنامید، باید انتظار داشته باشید که برخی از تماشاگران موضوعات تاریخی جهانی را پیش بینی کنند.
به هر حال، سال 1976 سه سال پس از سرنگونی خشونت آمیز یک دولت منتخب دموکراتیک در شیلی است، سه سال پس از گذشت تقریباً 20 سال از رژیم استبدادی وحشیانه آگوستو پینوشه. این فیلم به نویسندگی و کارگردانی مشترک مانوئلا مارتلی در روایت به این موضوع خواهد پرداخت؟
هم بله و هم نه. هرگز در این تصویر به پینوشه اشاره نشده است، و دلیلش این نیست که شخصیت های عمدتاً بورژوازی آن لزوماً از او میترسند. داستان شروع میشود، آنها در گفتگوهای شام که در آن کشور خود را متوسط و غمگین مینامند، کاملاً بی تفاوت هستند. میتوان استنباط کرد که شاید مارتلی فکر میکرد که انجام این کار مبتذل است. از سوی دیگر، او کارگردانی است که سه استعاره صریح بصری را در پنج دقیقه اول فیلم بیان میکند. شخصیت اصلی آن، کارمن از طبقه متوسط رو به بالا (آلین کوپنهایم) را به تصویر میکشند که در یک مغازه رنگ فروشی آشفته نشسته است، راهنمای رنگی را ورق میزند و سعی میکند رنگی ایدهآل برای فضای داخلی یک خانه تابستانی ایجاد کند. این خانه قرار است به زودی بازسازی شود.


در ابتدا، مقداری رنگ از روی یک چوب میچکد و روی کفش مشکی ظریف او میافتد – هرج و مرج زندگی منظم را آلوده میکند. سپس یک مزاحمت در بیرون رخ میدهد. یک نفر دستگیر میشود. صاحب فروشگاه یک کرکره فلزی را در ورودی پایین میکشد و رویدادها را از دور نگاه میکند. در حال رانندگی به خانه، مسافری در ماشین یک لیوان پر از آب و دو ماهی قرمز را در داخل آن نگه میدارد. کنایه از زندگی در محدودیت.
در خانه ساحلیاش، کارمن با همسایه کشیش، پدر سانچز، ملاقات میکند و از او میخواهد که به مرد جوان زخمی به نام الیاس (نیکولاس سپولودا) نگاه کند. او استنباط میکند که یک جنایتکار است. او دزدی میکرد زیرا چیزی برای خوردن نداشت. او یک مسیح گرسنه است! کشیش اعتراض میکند. کارمن آموزش های پزشکی گذرانده است، اما او پزشک نیست. تلاش برای دریافت آنتی بیوتیک برای این بچه به قدری سخت است که در کلینیک دامپزشکی محلی تلاش میکند تا یک حیله را امتحان کند. این بچه با موهای بلند سر و صورتش کمی حس مصائب مسیح را به مخاطب منتقل میکند.
کارمن به الیاس میگوید: «تو یک جنایتکار معمولی نیستی». نه، البته که او جنایتکار نیست. او یک فعال ضد دولت است. کسی پینوشه را یک خائن و تروریست داخلی معرفی میکند و یک پرنده را پرتاب میکند.
او میگوید: اگر اسیر شوم، مرا شکنجه میکنند. او که در مورد قدرت خود صادق است، به کارمن میگوید که احتمالاً نام کشیش را فاش میکند. اما چون مال او را نمیداند، نمیتواند. در هر صورت، خواه ناخواه، او کارمن را برای انجام کارهای خطرناک به خدمت میگیرد.
مارتلی این مطالب را به یک روایت معلق تبدیل نمیکند. او با استفاده از رویکرد کارگردانی که به نظر من کمی از سبک پابلو-لارین استفاده میکند، شخصیت زنی را میسازد که کارهای ستودنی انجام میدهد که با این وجود، تصور تماشاگر از او را تغییر نمیدهد. ظرافت وجود دارد، و سپس فرار عمدی وجود دارد. در تعقیب اولی، «شیلی 76» تنها به دومی دست می یابد.