ما بدون داستان چیزی نیستیم، و بنابراین از شما دعوت میکنیم که این یکی را باور کنید.» «شگفتی» جذاب سباستین للیو با پیش درآمدی آغاز میشود که شامل این خط است، پیشگفتاری که برای باز کردن بستهبندی فیلم بعدی بسیار مهم است. للیو با همکاری با نویسندگان آلیس برچ و اما دونوهو برای اقتباس از رمان خود دونوهو، نمیخواهد که شما منفعلانه داستان آنچه را که در راه است تماشا کنید. بررسی فیلم شگفتی را در ادامه بخوانید.
همچنین مطلب برندگان امی 2021 | لیست بهترین سریال ها و بازیگران سال 2021 را بخوانید.
این یک دعوت برای شنیدن یا دیدن این داستان نیست، بلکه برای باور به این داستان است. للیو کمتر نگران حقایق و دروغهای عملی «شگفتی» است تا منظور آنها، آنچه درباره بشریت میگویند و اینکه چگونه باورهای ما را مورد بازجویی قرار میدهند.
پوگ نقش لیب رایت، پرستار انگلیسی را در سال 1862 بازی میکند، سالی که قحطی گسترده در دهه 1840 زخمهایی را در سراسر منظره ایرلندی که او به آنجا سفر میکند، بر جای گذاشته است. او توسط کمیتهای به آنجا احضار شده است که به دنبال پاسخهایی درباره یک دختر محلی است که به نظر میرسد معجزهای است – که شامل شخصیتهایی است که احتمالاً توبی جونز، سیاران هیندز و برایان اف اوبیرن بازی میکنند. آنا اودانل نه ساله (کیلا لرد کسیدی عالی) چهار ماه است که چیزی نخورده است.
او ادعا می کند که فقط با مانا از بهشت زندگی می کند، و بقای او منجر به پرستندگانی شده است که می خواهند با این قدیس بالقوه مشورت کنند. مادرش روزلین (مادر واقعی کسیدی الین) اصرار میکند که هیچ حقهای در اینجا وجود ندارد، اما وظیفه لیب این است که آنا را تماشا کند تا ببیند آیا غذا به نحوی به اتاق خوابش میرود یا خیر. روزنامه نگاری به نام ویلیام (تام برک) نیز به آنجا سفر کرده است تا به شک و تردید لیب دامن بزند، و تصادفی نیست که هم نویسنده و هم پرستار غم از دست دادن را در چمدان خود آورده اند.
به لیب دائماً گفته می شود: “شما فقط برای تماشا آمده اید.” او ناظر است، درست مثل ما. کتابهای جذابی برای این داستان وجود دارد که از نظر فرم بسیار زیاد است، اما جالب است که ببینیم قطعهای که به همان اندازه درباره ایمان و شک است، مستقیماً با مخاطبانش مقابله میکند.


طبیعتاً، غریزه لیب از جایی شروع میشود که بیشتر بینندگان این کار را انجام میدهند – شک دارند که آنا غذا نمیخورد و سپس به طور فزایندهای نگران وضعیت فیزیکی رو به زوال خود است. پوگ ما را با خود به سفر از شک و تردید به نگرانی می برد و «عجب» به مطالعه ای در همدلی و عمل تبدیل می شود.
تا چه زمانی می توان انتظار داشت که وقتی زندگی یک کودک در خطر است فقط «نگاه» کنیم؟ وقتی ایمان به اندازه کافی مخرب است که جوامع و خانواده ها را از هم بپاشد، چقدر می توانیم غیر فعال بمانیم؟
درامی به این جاهطلبی نیاز به اجراکنندهای بیباک مانند Pugh دارد، که دقیقاً میداند که در مورد تعادل ظریف داستان بین رئالیسم و ملودرام چقدر باید راه برود. Pugh نمی تواند خیلی به سمت احساسات عاطفی متمایل شود یا خطر تبدیل «شگفتی» را به یک ملودرام سنتی تر داشته باشد، چیزی که راحت تر در جعبه قرار می گیرد و از آن دور می شود.
للیو این را نمی خواهد. او میخواهد که بینندگان به اندازه لیب احساس ناآرامی کنند، کسی که وقتی متوجه میشود از او خواسته شده تا شاهد یک معجزه باشد یا مرگ یک کودک، به طور فزایندهای بیقرار میشود. عدم قطعیت لیب با موسیقی عالی آهنگساز همیشگی للیو، متیو هربرت، افزایش مییابد که از کمرنگ شدن قطعات دورهای به نفع چیزی ناراحتکنندهتر اجتناب میکند. و آری وگنر خارقالعاده (“قدرت سگ”) فیلم را با یک پالت خاکستری تیره و تار میگیرد که تقریباً آن را شبیه یک فیلم ترسناک میکند.
مواقعی وجود دارد که للیو کمی از جاه طلبی خود مطمئن نیست، و به سرعت و ریتم سنتیتری بازمیگردد، اما همیشه به نسخه جالبتر «شگفتی» که در نهایت با هم میآید برمیگردد. شخصیت روزنامه نگار برک نیز به طرز تاسف باری نوشته شده است، بخشی که در اینجا به جای یک همتای غنی لیب، مانند یک ابزار داستانی است.
او بد نیست اما از نظر شخصیت به طرز ناامیدکننده ای گیر کرده است. برک همیشه یک مجری جذاب است، اما این فیلم زمانی که او در اطراف است کمی لنگ می زند، گویی به جای تقویت فضای بین آنا و لیب، به فضای بین آنا و لیب حمله می کند.
حتی اگر سوالات ایمانی آن مشترکین نتفلیکس را مجذوب خود نکند، اجراها این کار را خواهند کرد. للیو ثابت کرده است که یک کارگردان خارقالعاده در زمینه بازیگران زن است و آثار فوقالعادهای از دانیلا وگا (زن شگفتانگیز)، جولیان مور (گلوریا بل) و ریچل مکآدامز (نافرمانی) کشیده است.
اکنون میتوانیم پوگ (و واقعاً کسیدی) را به عنوان زنی دیگر به آن فهرست اضافه کنیم که مردان این فیلم دائماً از او میخواهند کنار برود و صرفاً مشاهده کند. او صرفاً با تماشای فیلم شروع میکند، اما فیلم را با عزمی متفاوت به پایان میرساند، تصمیمی که ناشی از باور تزلزل ناپذیر اوست.