فردی (پارک جی مین) در یک مکان صرف شام در سئول، با چند دوست تازه پیدا شده، تنا (گوکا هان) و دونگ وون (سون سونگ-بیوم) صحبت می کند. او یک فرزندخوانده کره ای است که در فرانسه بزرگ شده و به کشور پدر و مادرش بازگشته است – اما دلایل آن هنوز مشخص نیست. فیلم بازگشت به سئول را در ادامه بررسی کرده ایم.
همچنین نقد و بررسی فیلم چشم آبی کم رنگ | The Pale Blue Eye 2022 را هم بخوانید.
آیا این کار برای دریافت پاسخ هایی بود که چرا او را رها کرد؟ این بود که خودش را پیدا کند؟ شاید برای ارتباط با فرهنگی بود که فرزندخواندگی فراملی از او گرفت؟ در این لحظه، فردی بطری سوجو را روی میزش برمی دارد. یکی از همسفره هایش هشدار می دهد که صبر کنید، ریختن نوشیدنی برای خود بی ادبانه است. این نشان می دهد که از او مراقبت نمی شود. فردی با وقاحت، به هر حال سوجو را می ریزد و آن را در یک جرعه سیر کننده می نوشد. او همیشه مراقب خودش بوده است.
دیوی چو، نویسنده و کارگردان «بازگشت به سئول» تنها در یک صحنه اولیه، لحن دیدار فردی و چند لحظه در سالهای آینده را تعیین میکند. او خود را در محل ناراحتی غوطه ور می کند، جایی که باعث ایجاد احساسات سرکوب شده برای او و خانواده اش می شود. بی میلی او به تناسب یا رعایت هنجارهای فرهنگی می تواند به عنوان تکبر غربی تلقی شود، اما در عین حال، این راه او برای محافظت از خود مستقل و آزاده اش در برابر انتظارات است. او هیچ علاقه ای به پنهان کردن احساسات مردان ندارد، و محدودیتی برای غم و اندوهی که می تواند از خانواده بیولوژیکی غرق در گناه خود بگیرد وجود دارد.
پدرش (اوه کوانگروک) مینوشد و ایمیلهای غمانگیزش را مینویسد و پشیمانی زندگیاش را بیان میکند، به این امید که او را متقاعد کند که در کره بماند. وقتی او برای مدت کوتاهی پیش پدر و خانواده اش می ماند، مادربزرگش (هور اوک سوک) شب هنگام در حالی که برای آمرزش دعا می کند گریه می کند. تحمل این غم برای فردی بسیار زیاد است. در یک نقطه، او با عصبانیت در مورد پدرش می گوید: “او باید بفهمد که من اکنون فرانسوی هستم. دوستان و خانواده من آنجا هستند.» با این حال، زمانی که فردی زندگی، دردهای قلبی و مسیرهای شغلی را تجربه می کند، مرزهای شخصی او ترسیم و دوباره ترسیم می شود. از این گذشته، این فیلمی درباره بازگشت فردی به فرانسه نیست، بلکه در مورد تغییر رابطه او با کشور مبدأش و معنای آن برای او به عنوان زنی است که آزادانه سفر می کند و عشق می ورزد، با گره های کمی که او را در یک مکان نگه دارد. برای مدت طولانی.
اتفاقاً، چو سفر فردی را به خارج از سئول و به حومه شهر می برد و به او و بیننده دامنه وسیع تری از تاریخ کره خود می دهد، از پایتخت کلان شهر، جایی که او در نهایت می تواند یک کپی از سوابق فرزندخواندگی خود را به شهری در کنار رودخانه بیاورد. پدرش و خانواده شان زندگی می کنند. با این حال، در جستجوی منشأ خود، او گاهی اوقات به عنوان یک شرکتکننده ناخواسته به نظر میرسد و عمل میکند، و از راننده اتوبوس میخواهد که به سئول برگردد یا با عجله به سمت امن فرار شبانه در زمانی که احساسات بیش از حد بالا میرود، هر چه سریعتر به سمت امن فرار میکند.


همراه با فیلمبردار توماس فاول، چو سفر فردی را زیر ابر تجسم میکند، در حالی که بسیاری از صحنههای کلیدی فیلم هنگام ابری شدن آسمان، باریدن باران، یا زمانی که خیابانها مملو از باران است، اتفاق میافتد. با توجه به مناظر نورپردازی نئون در شهر و زندگی شبانه آن، خلق و خوی محدود و در عین حال غم انگیز، گاهی حتی رمانتیک است. یکی از معدود مواردی که یک صحنه به شدت روشن می شود زمانی است که فردی در حال صحبت با والدین خوانده اش در فرانسه در حال پیاده روی است. این یک لحظه شفافیت است، اما بین تفاوت زمانی و آنچه والدین و فرزندشان تجربه می کنند، گسست وجود دارد. وقتی تلفن را قطع میکند، خودش میتواند همه چیز را بفهمد.
در مورد شخصیت های پیچیده، فردی ترکیبی تاثیرگذار از احساسات متضاد است: عصبانی، تنها، خودخواه و خشمگین. اما در لحظههای آسیبپذیر گاه به گاه او، حسی از حساسیت زخمی وجود دارد، مانند کبودی که هرگز کاملاً التیام نیافته و همیشه منبع درد خواهد بود. حتی در بیرحمانهترین لحظات فردی، زمانی که شیطنتهای او دیگران را (و تا حدی تماشاگر) را از خود دور میکند، از بازی بازیگر این درک وجود دارد که اعمال او از محل درد و حفظ خود سرچشمه میگیرد. این نقش حتی برای بازیگران باتجربه تکلیف بزرگی است، اما این شخصیت پیچیده به طرز شگفت انگیزی توسط بازیگری که اولین بار پارک بود، زنده می شود. او به فردی اخم هایش، زبان بدن دفاعی و تکانه های ناپسندش را می دهد تا هر از گاهی کمی هرج و مرج ایجاد کند. همانطور که سال ها در فیلم می گذرد، عملکرد پارک نیز سازگار می شود، به طور ظریفی بالغ می شود، اما نه آنقدر که ماهیت شخصیتی را که با ریختن سوجو خودش ملاقات کردیم، از دست بدهیم.
با گذشت زمان، فردی یاد می گیرد که حرکت کند و در مکان هایی زندگی کند که باعث ناراحتی او شده است. او برای مدتی سئول را خانه می خواند. بعداً، این فقط یک توقف سفر کاری است. روسای او به دلیل توانایی او در حرکت بین کشورها، او را “اسب تروا” می دانند – اما این حس در فیلم وجود دارد که او هنوز یک زن است بدون جایی که بتوان آن را خانه خواند. «بازگشت به سئول» چو کاوشی ناخوشایند در مورد مفهوم خانه و درد دل از دست دادن آن است که به دنبال یک قهرمان ناقص در سفر عاطفی اش برای یافتن خانه ای در خودش است.
از دید من فیلم کند و خسته کنندهای بود. شخصیت بی بند و بار، هوسناک و رو اعصاب «فردی» گمون نمیکنم چندان به مزاق ما ایرانیها خوش بیاد. روی هم رفته فیلمی نبود که بیننده رو به وجد بیاره.