Nothing Hill، The Notebook، Pretty Woman – گزینه های مشهوری هستند، اما اگر چیزی متفاوت میخواهید چه میکنید؟ اگر یک فیلم عاشقانه دست کم گرفته شده میخواهید، یا شاید حتی فیلمی که قبلاً برای تعطیلات هالمارک در نظر نگرفته اید، چه؟ ما برای کمک اینجا هستیم. فیلم رمانتیک برای ولنتاین را در ادامه انتخاب کنید.
“The Half of It” (نتفلیکس)
من مشتاق یک صندلی خوب در «سیرانو د برژرک» هستم. شاید تسلطم بر زبان انگلیسی، عشق نافرجام نوجوانی، یا فقط این واقعیت است که در جوانی “Roxxane” استیو مارتین را دوست داشتم، اما چیزی جاودانه در این داستان بیان از طریق صدای شخص دیگری وجود دارد. انتخاب دوم من برای این فهرست ممکن است «Cyrano» فوق العاده جو رایت باشد، یک نسخه موسیقایی دست کم گرفته شده از داستان کلاسیک با پیتر دینکلیج و موسیقی از Dessners of The National. اما چیز سبک تری انتخاب کردم، یک رام کام عالی نتفلیکس به نام The Half of It، فیلمی که باید لیا لوئیس را به یک ستاره تبدیل میکرد.
لوئیس نقش الی چو، دختری آرام در اسکواهامیش را بازی میکند که در حال انجام تکالیف همکلاسی هایش برای پول نقد است. هنگامی که جوک از او میخواهد تا او را دوست داشته باشد، الی از علاقه خود به استر میگوید. این یک تلنگر لطیف و خندهدار است که یک داستان کلاسیک را به شیوه ای جدید دوباره تجسم میکند، مسلماً از پتانسیل رمانتیک واقعی خود دور میشود، اما در حین انجام آن تبدیل به داستانی از عشق و اعتماد به نفس میشود. این فیلم ممکن است بهترین گزینه رمانتیک برای افرادی باشد که کسی را ندارند که در روز ولنتاین با او فیلم تماشا کنند یا با او خوش بگذراند.

“Last Night” (VOD در Google Play، YouTube)
یکی از عاشقانه های مورد علاقه من که مردم به اندازه کافی آن را ندیده اند، اولین فیلم دردناک و هیپنوتیزم کننده ماسی تاجدین “Last Night” است. این فیلم که در شهر نیویورک در طول یک روز و یک شب اتفاق میافتد، بازیگرانی چون کایرا نایتلی و سم ورتینگتون در نقش جوآنا و مایکل، زوج جوان ثروتمندی هستند که ازدواجشان آشکارا در حال شکست است.
یک روز پس از دعوای بزرگ این زوج، مایکل به یک سفر کاری میرود و متوجه میشود که از نظر جسمی به سمت همکارش لورا (اوا مندز) کشیده شده است. همراهی آنها در بار هتل پس از ملاقات آنها از یک مکالمه عشوه آمیز به یک شنای نیمه شب با اتهام جنسی تبدیل میشود. مایکل قبلاً هرگز به همسرش خیانت نکرده است، اما گرمایی که او برای لورا احساس میکند، همراه با رنجی که بعد از مشاجره شب قبل احساس میکند، بسیار قوی است.
در همین حین جوآنا در ارتباط با دوست پسر سابقش الکس (گیوم کانه) که برای مدت کوتاهی در شهر است، همراه میشود. الکس کسی است که فرار کرد. او رازی است که فقط جوآنا آن را میداند. هرگز در مورد رابطه عاشقانه آنها به شوهرش نگفته است - و هر وقت اوضاع در ازدواجش خوب پیش نمیرود به آن فکر میکند. ارتباط بین نایتلی و کانت ماورایی است. در نگاه های حسرت زده و نوازش های کوتاه و در عین حال صمیمی آنها زندگی میکند. ارتباط آنها آتشی است که هرگز خاموش نشده است. اگرچه بیشتر در خاطرات آنها باقی میماند، اما با دیدن دوباره همدیگر داغ سفید میشود. اما در دیدار مجدد آنها نیز غم و اندوه وجود دارد. انتخاب ها انجام شدهاند، زندگی ها در حال گذر است، و همیشه این احتمال وجود دارد که تماس بیش از حد باعث شود همه چیز به فنا برود.
فیلم با چهار بازی خام و عمیقاً احساسی عجین شده، فیلمبرداری فریبنده پیتر دمینگ، و فیلمنامه دقیق تجدین، پرسش هایی را در مورد خیانت عاطفی و فیزیکی مطرح میکند. گناه نهایی کدام است؟ کدام یک میتواند بیشترین آسیب را به زوجی که باید به عنوان یک واحد در زندگی خود ادامه دهند، وارد کند؟ آیا ایده وفاداری کامل به شخص دیگر افسانه ای است که بزرگسالان به خود میگویند؟ فیلم هیچ کدام پاسخ آسانی ارائه نمیدهد. در عوض، اجازه میدهد تا این سؤالات باقی بمانند، و بیننده را ترغیب میکند تا به انتخاب هایی که در زندگی و روابط خود انجام داده اند فکر کند.

“What If”، (Paramount+)
میتوانستم «Goon» را انتخاب کنم، فیلمی که زمانی آن را «آپوتئوز برآورده شدن آرزوی یهودیان» توصیف کردم و بهترین فیلم تاریخ از یک کشور را انتخاب کردم. اما ادامه ی آن در سال 2013، با نام اصلی «The F Word» ساخته شد و سپس به «What If» تغییر نام داد، که سزاوار وقت گذاشتن است.
این فیلم بر اساس فیلمنامه ایلان مستای، توسط همکار کانادایی تی جی داو و مایکل رینالدی شکل گرفته است، دانیل رادکلیف و زوئی کازان را در آن فضای مرزی بین دوستی و عشق رمانتیک نشان میدهد. این میدان مین است که بسیاری از کارگردان ها در آن قدم گذاشتهاند، اما ارتباط درخشان بین این دو ستاره، دیالوگ های شوخ و در عین حال باورپذیر، باعث ایجاد چیزی واقعاً درگیرکننده میشود.
همانطور که در ابتدا با عنوان ترجیحی خود نمایش داده شد، این فیلم به روشی عالی به پایان رسید، با سوالات اجتناب ناپذیر در مورد “پس از آن چه اتفاقی افتاد؟” از طریق عناصر جذاب و متحرکی که در تیتراژ پایانی پراکنده بودند، پرداخته میشود. پس از بررسی ها در ایالات متحده که نشان داد مخاطبان چیزی آشکارتر میخواهند، سازندگان فیلم برنامه ریزی مجددی را برای ثبت آن لحظات کردند و سپس نام پروژه را به عنوان پیش پا افتاده تر تغییر دادند و آن را با هیاهوی کم یا زیاد منتشر کردند.
این امر باعث میشود تا به دنبال یک جواهر زیر رادار باشید، با وجود مداخله، هنوز چیزهای زیادی برای ستایش وجود دارد. بازیگران مکمل بازی های جذابی را ارائه میدهند، از جمله آدام درایور و سارا گادون که چند وقت بعد در فیلم Ferrari مایکل مان دوباره روی پرده قرار گرفتند.
داوز شهر تورنتو را به گونه ای به تصویر میکشد که هر محلی را به وجد میآورد، تیراندازی در رستوران ها و مکان هایی که ما واقعاً به آنها میرویم و از اطراف Bathurst و Bloor که افرادی مانند اسکات پیلگریم در آن محصور شدهاند، فرار میکنیم. موفقیت از برداشت بی نقص کازان سرچشمه میگیرد، و اولین فیلم او پس از پاتر است که طیف وسیعی از رادکلیف و ذوق ظاهراً نترس را در انجام پروژه های مختلف نشان میدهد.
من عاشق این فیلم هستم، و اگر هدف هر رام کام واقعا عالی گرم کردن قلب و همچنین تغذیه ذهن باشد، این عنوانی است که شایسته دستیابی به موقعیت کلاسیک است. “The F Word” عالی است، نشخواری درخشان در مورد ناهنجاری محبت و قدرت قرمه سبزی برای نزدیک کردن مردم به هم.

“Two for the Word” (VOD)
فیلم های بی پایانی در مورد عاشق شدن وجود دارد. اما فیلم های کمی در مورد عاشق ماندن وجود دارد. در این دسته کوچک، تنها یک فیلم وجود دارد که شامل دو تا از بااستعدادترین و زیباترین ستاره های سینمای تاریخ هالیوود، و از نظر ظرافت و پیچیدگی در سطح بسیار بالایی است: کارگردان استنلی دونن، آهنگساز هنری مانچینی (محبوب ترین آهنگ های او)، فیلمنامه نویس فردریک رافائل، و مناظر: جنوب فرانسه.
این فیلم فوق العاده Two for the Word است، با بازی آدری هپبورن و آلبرت فینی در نقش یک زوج بریتانیایی که در طول ده سال در سفرهای جاده ای تعطیلات در سواحل فرانسه میبینیم. به عنوان یک زوج جوان متاهل که با نفرت انگیزترین آمریکایی های جهان (النور برون و ویلیام دانیلز، به طرز خنده دار وحشتناکی) سفر میکنند، درست قبل از به دنیا آمدن دخترشان، به عقب و جلو میرویم. یک کودک نوپا که در آینده تبدیل به معماری موفق خواهد شد، اما آنها در تلاش برای حفظ ارتباط هستند.
تضادها و موازی ها به طرز ماهرانه ای نشان داده شده اند. به عنوان دانش آموزانی که در حال حرکت با اتوبوس هستند، ساحلی زیبا و منزوی را نمایان میکنند و او میگوید که آرزو دارد برای حضور گارسون کف بزند. در آخرین سفر، ساحل با کمک او تبدیل به یک استراحتگاه مجلل شده و او میگوید که آرزو دارد برای ناپدید شدن همه افراد دیگر کف بزند. هر شات، هر سطر بی پایان، هر معیار امتیاز، عالی، اما در عین حال عاقلانه درباره سختی، امید، انعطاف پذیری، عشق و جذابیت عشق پایدار است.

Through the Olive Trees (کانال معیار)
سومین فیلم از سه گانه عباس کیارستمی، یک تجربه تماشایی لذت بخش است که در هر گوشه ای از غافلگیری های دلپذیر و صحنه های کوتاه پر شده است. شروع های این سه گانه چندلایه و شیرین هستند، اما وقتی با هم تماشا شوند، طعم های انفجاری را دریافت میکنید که فقط یک سرآشپز چیره دست میتوانست آن را کنار هم بگذارد. برای مثال، «زیر درختان زیتون» به عنوان یک فیلم مستقل نسبتاً ساده است، اما وقتی سعی کنید جایگاه آن را در سه گانه تحلیل کنید، آن را فوق العاده پیچیده و رمانتیک خواهید یافت.
این فیلم داستان عاشقانه ای را دنبال میکند که در بحبوحه ساخت «زندگی ادامه دارد» (قسمت دوم این سه گانه) اتفاق میافتد. این اثر شاعرانه عشق در حومه شهر است و نگاه بازیگوش خود را بر آنچه در پشت صحنه ای از فیلم قبلی بود متمرکز میکند. حسین رضایی صحنه فوق العاده به یاد ماندنی در «زندگی ادامه دارد» داشت، در نقش یک سنگتراش بیسواد و عاشق طاهره، دختری که با او صفحه نمایش را به اشتراک میگذارد این دو در مرکز صحنه قرار میگیرد. در این صحنه خیالی، حسین با همبازی خود ازدواج کرده است، اما آرزوی واقعی شدن آن را دارد.
کیارستمی داستان را با واقعیت میآمیزد تا سینما را به عنوان بازتابی از زندگی ارائه کند. شما متوجه میشوید که هیچ چیز با ارزش تر و زیباتر از خود زندگی نیست. کیارستمی در پس ژست های کوچک زندگی روزمره معنا تزریق میکند. «زیر درختان زیتون» یکی از بهترین سه گانه های تاریخ را جمع آوری میکند، و با وجود اینکه فوق العاده تکان دهنده است، متأسفانه کم توجه ترین فیلم این سه گانه است. من همیشه آن را به خاطر کاوش عمیقش در عشق، زندگی و تعامل بین سینما و دنیای واقعی گرامی خواهم داشت.

““In the Mood”
به قدری مورد بی مهری و فراموشی قرار گرفته است که حتی نمیتوانید فهرستی برای آن در هیچ پورتال استریم پیدا کنید (اما میتوانید DVD Archive Warner را خریداری کنید). پاتریک دمپسی نقش سانی «بچه وو وو»، یک نوجوان 15 ساله در دهه 40 را بازی میکند که نه یک بار، بلکه دو بار در سال های نوجوانی اش به تیتر خبرها تبدیل شد. داستان او هر چه پیش میرفت بسیار عجیب و غریب شد، اما حواس خیلی ها را از اخبار جنگ جهانی دوم منحرف کرد. کسی فکر میکند که این اثر در این روزگار تماشاچی ندارد، اما بازیگران (با حضور تالیا بالسام و بورلی دآنجلو)، فیلمنامه و کارگردانی جذاب و فیل آلدن رابینسون آن را به یک اثر عالی تبدیل میکند. یادم میآید وقتی در VHS منتشر شد، در ابتدای نوار مصاحبه ای با سانی ویزکارور واقعی وجود داشت. امیدواریم این موضوع کشف شود و فیلم به زودی با بلوری خوبی کپی شود. این یک فیلم شیرین و عاشقانه است.

“Gnomeo & Juliet” (Disney+/Hulu) و “Rosaline” (VOD)
من معمولاً از تراژدی هایی که پایان خوشی دارند متنفرم، اما دو کمدی رمانتیک درباره یک زوج وجود دارد که در واقع عاشق آنها هستم: Gnomeo & Juliet و Rosaline. خانواده ها در واقع همسایه هستند، یکی متعلق به خانم مونتاگ (جولی والترز) و دیگری به آقای کاپولت (ریچارد ویلسون). کوتوله ها و سایر زیور آلات باغ (به ویژه خرگوش های سنگی زیبا و مجسمه بارد) زمانی زنده میشوند که انسان ها دور از چشم باشند. گنومئو (با صدای جیمز مک آووی)، پسر لیدی بلوبری (مگی اسمیت) عاشق جولیت (امیلی بلانت)، دختر لرد ردبریک (مایکل کین) میشود. ما از موسیقی التون جان لذت میبریم (جان تهیه کننده اجرایی فیلم بود) و با خنده به خرگوش های سنگی پوشیده از خزه نگاه میکنیم.
“Rosaline” به ما یادآوری میکند که قبل از ژولیت، رومئو عاشق روزالین زیبا – پسر عموی ژولیت بود. به او میگوید: “خورشید از زمانی که جهان آغاز شد، همتای خود را ندید.” دوست رومئو، بنولیو، رومئو را تشویق میکند تا در یک مهمانی کاپولت شرکت کند، زیرا روزالین در مقایسه با زنان دیگر چندان خوب ظاهر نمیشود. این زمانی است که رومئو ژولیت را در نمایشنامه شکسپیر میبیند. در فیلم 2022، متوجه میشویم که روزالین (کیتلین دوور) نسبت به توجهات رومئو (کایل آلن) چندان سرد نیست. روزالین که به خاطر از دست دادن محبت های رومئو ناراحت است، از داریو پنزا (شان تیل) دعوت میکند تا زوج دیگر را از هم جدا کند. هر دو زوج در نهایت از هم جدا میشوند، اما فیلم حدس میزند که روزالین و داریو برای یک زندگی مشترک آماده تر هستند. رومئو و ژولیت (ایزابلا مرسدس) فقط عاشق ظواهر سطحی هستند که با افکاری در مورد چگونگی ساختن یک زندگی مشترک حمایت نمیشود.

“Head-On”
من از “Head On” (2004) اثر فاتح آکین میترسم. از انرژی، هدف جهنمی آن، داستان عشق پرشور بین دو غریبه سرگردان در سرزمینی غریب که در اتاق انتظار یک بیمارستان روانی با یکدیگر تصادف میکنند. او کاهیت (بیرول اونل) است، فیلم را باز میکند و شیشه های شکسته را در سالن کنسرت زیرزمین پس از نمایش برمیدارد، آبمیوه ها را مینوشد، وارد دعوا میشود. او فکر میکند که شب خوبی برای مردن است، اما اینطور نیست. او سیبل (سیبل کیکلی) است، مایوس کننده خانواده سنتی که در Cahit را میبیند، شاید از نظر والدینش همسری قابل قبول است، اما وقتی او پیشرفت های او را رد میکند، با لبه بطری مچ دستش را میزند. آکین ارتباط قابل احتراق آنها را با برش هایی به سلیم سستر، نوازنده کلارینت فولکلور ترکیه و ارکسترش، در ساحل نشان میدهد: یک فضای مرزی که مرز بین این افراد خارجی را نشان میدهد و یک وسیله داستانی که Head On را به مجموعه ای از عکس ها تقسیم میکند. Cahit و سیبل به راحتی ازدواج میکنند و آنقدر یکدیگر را دوست دارند که یکدیگر را نابود میکنند.
علی میگوید: “ترس روح را میخورد” فاسبیندر هموطن خود او است: ملودرام انفجاری که در آن تمام انتظارات از یک شاهکار آشنا به دلیل عدم اجازه دادن آکین به کاهیت و سیبل به چیزی شبیه به صلح تبدیل میشود. هیچ صلحی برای مهاجران ترک در آلمان که از آنها متنفر هستند امکان پذیر نیست. هر زمانی که در آغوش یکدیگر میگذرانند، تنها بیگانگی و احساس بیزاری آنها از یکدیگر را افزایش میدهد. کاهیت سعی میکند در پایان، زمانی که خیلی دیر شود جدا شوند. به یک نفر میگوید که وقتی او به زندگی اش وارد شد، خودش را گم کرد. اما حالا سیبل بدون او شروع کرده است و کاهیت باید مشخص کند به اندازه کافی شایسته هست یا نه. شاید تصمیم گیری به عهده او نباشد. او به بار هتل میرود و آهنگ Talk Talk را روی پیانو مینوازد و آتش بازی در سرش پخش میشود.