ما به فیلم عروسک گردان این را میدهیم: دور بوته نمیکوبد. فیلم ترسناک در سطح سطح کارگردان براندون کریستنسن با یک نت به شدت واضح شروع می شود: دیوید خسته و سفت و سخت (زاکاری لی وی) با دهانش محکم به آشپزخانه می رود. همسرش در حال آماده کردن شام است در حالی که آهنگ آسان شنیدنی سندی شاو در دهه 1960 “Puppet on a String” در پس زمینه پخش می شود. ظاهراً برخلاف میل او، دیوید چاقویی را برمیدارد و او را در حالی که دخترشان در قفسی در کمد پنهان میشود، میکوبد. این یک دهانه سرد است که تا سطوح ولرم گرم می شود تا فتنه و تعلیق را ایجاد کند که در نهایت با پیشرفت فیلم از بین می رود.
سالها بعد، در حومه نیویورک، دخترشان مایکل (یک آلیسون گورسکه متعهد) نوجوانی در کالج است که سعی میکند از بهمن سرفصلهایی که از تزریق قریب الوقوع پدر محکوم به اعدامش خبر میدهند اجتناب کند. مایکل گروه کوچکی از دوستان دارد که سعی می کنند او را ثابت نگه دارند. دوستش، دنی (کیو سیر)، دوست بداخلاقش گلن (کامرون وانگ) و جو کتابخواه (آنا تلفر) هستند. هم اتاقی و محرم مایکل، چارلی (فرشته پراتر شوخ،) این مجموعه پرحاشیه نوجوانان را دور می زند. این بچه های کالج دقیقاً همان کاری را انجام می دهند که شما از آنها انتظار دارید: آنها در یک غذاخوری محلی می نشینند. آنها دستان زیر سن قانونی خود را برای خرید الکل با شناسنامه های جعلی کار می کنند. آنها روی پشت بام محلی نوشیدنی می نوشند و وقتی دوست داشتند به کلاس می روند.


از این نظر، فیلم عروسک گردان قرار نیست چرخ را دوباره اختراع کند: او تبار ماوراء الطبیعه دوران بلوغ را که از آن سرچشمه میگیرد، میداند و از حرکت در طنابهایی که انتظار دارید لذت میبرد. برای مدتی، این اطمینان کافی است تا این فیلم ترسناک کارآفرین جذاب شود.
کریستنسن از نیمه اول فیلم برای نشان دادن یک سری اتفاقات عجیب استفاده می کند. میکال هفتهها در خواب راه میرود و مچها را تا حد خون کشیدن میخراشد. هم اتاقی او، چارلی، به خود زحمت کمک گرفتن را نمی دهد. او آن را ثبت می کند اما زمانی که یکی از دوستان میکال قبل از اینکه بی خیال خود را از پشت بام به پایین پرت کند، زنگ خطر به صدا در می آید. آیا این خودکشی بود یا یک نیروی شیطانی به نوعی با میکال مرتبط بود؟ دوستان یک دوره معمولی را طی می کنند. آنها به روانی نزدیک می شوند که به آنها از یک فرقه شیطانی می گوید که ممکن است در آن دخیل باشد. این دسیسههای روایی کافی است تا فیلم را بدون تلاش زیاد، با تکیه بر حال و هوای ملایمی که توسط موسیقی متنی و آهنگسازیهای خشانگیز ایجاد میشود، به فریب اجتنابناپذیرش برساند.
تلنگرهای ترسناک در حال گذار به کلاژ «مقصد نهایی» از قتلهایی هستند که احتمالاً توسط سرنوشت یا موجودات دیگری هدایت میشوند، و چند سوسپانس کوچک را ایجاد میکنند. اینها مرگ های خونین و وحشتناک است. یکی شامل افتادن دمبل روی فک بچه است. دیگری می بیند که یکی از آنها توسط کتاب غیبی سوزانده شده است. مقداری خون VFX هوکی با جلوههای عملی بهتر ترکیب شده است، اما در بیشتر موارد، حداقل چند قتل به یاد ماندنی دریافت میکنید.
«The Puppetman» اگر صرفاً یک غذای ترسناک راحت باقی بماند، موفقیتی ناچیز خواهد داشت. اما کریستنسن در پاسخ به اسرار پیرامون مایکل، یک پایان ناپذیر را انتخاب میکند که هر ثمرهای را که در طول مدت زمان نسبتاً فشرده ۹۶ دقیقهای به دست آورده بود، خراب میکند. در پایان، احساس میکنید به خاطر داستانی صرفاً کاربردی که به آسانی میکال در کلیشههای ساختهشده توسط دیگر فیلمهای بهتر قرار میگیرد، به یاد ماندنی نیست.