شخصیتها صاحب اول و آخر قصهاند؛ بدون آنها هر چیزی راکد و عاری از معنی بوده و هیچ محرکی برای پیشبُرد قصه وجود ندارد. راویانی که گاه محبوباند و منفور و گاه مهجورند و مغلوب. در میان آنها قهرمانانی هم یافت میشود که روحشان از غم زمانه رنجیده است. رسوخ آنها به قلب تماشاچی یعنی همهچیز و بخشی از این مهم توسط خالقان قلم به دستشان میسر میشود که هر چه به روحیات آدمی نزدیکتر باشند درصد اقبالشان بیشتر است. بخشی دیگر در گرو میزان هنرمندی بازیگرانشان میباشد. بازیگرانی که برای جان بخشیدن به این شخصیتها باید از وجودشان خرج کنند و مدت مدیدی را با آنها سر کنند. از زمان پخش اولین سریال شبکه نمایش خانگی تا به امروز صدها شخصیت مختلف مهمان نگاه مخاطب بودهاند که تنها تعداد معدودی از آنها توانستهاند در کنج قلب تماشاگران ساکن شوند و در خاطرشان بمانند. در این پست به معرفی موثرترین بازیگران سریال های خانگی ایران می پردازیم.
موثرترین بازیگران سریال های خانگی ایران
قُباد دیوانسالار در سریال شهرزاد
سریال شهرزاد زمانی به شبکه نمایش خانگی آمد که تعدد آثار به اندازه امروز نبود و سریالهای پیشین در خلق ای ماندگار چندان موفق عمل نکرده بودند. قباد دیوانسالار با بازی خیرهکننده شهاب حسینی را میتوان به نوعی اولین شخصیت مهم و محبوب سریالهای نمایش خانگی دانست. حسینی با حضور مداوم در سه فصل در جایگاه نقش اصلی مرد تبدیل به یکی از دوستداشتنیترین ضدقهرمانهای ایرانی شد. مردی خجالتی، گوشهگیر و تا حدی ترسو که از کمبود محبت مادری و پدری رنج میبرد و بلهقربانگوی عموی مستبدش یعنی بزرگآقا شده بود و به ناچار با دخترعمویی که ذرهای احساس زناشویی به او نداشت زیر یک سقف رفته بود. بزرگآقا با اینکه از صمیم قلب قباد را همچون پسران مرحومش دوست داشت اما در واقع او را عروسک خیمهشببازی خود کرده بود.
از اینرو بزرگآقا ترتیب ازدواج اجباری قباد با شهرزاد را میدهد تا او وارد جنگ و رقابتی ناخواسته با فرهاد که عاشق شهرزاد است بشود.در ابتدا قباد و شهرزاد روی خوشی به یکدیگر نشان نمیدهند اما رفتهرفته رابطه عاطفی عمیقی میان آنها شکل میگیرد و شهرزاد که بخت خود را تیره و تار میدیده به مرور به زندگی امیدوار میشود. قباد بهسان کودکی معصوم به شهرزاد و آغوش مادرانهاش پناه میبرد و به عاشقی دلخسته بدل میشود. از سویی فرهاد که تحمل عشق نوپای شهرزاد و قباد را ندارد برای بازپسگیری غرور از دسترفتهاش از پا نمیشیند. با دستور بزرگآقا مبنی بر طلاق شهرزاد و قباد ورق دیگری رقم میخورد. حالا قباد باید برای حفظ زندگیاش دست به انتخابی سرنوشتساز بزند و مقابل عموی خود که حتی لباس تنش هم از آن اوست بایستد.
در نهایت قباد مغلوب بزدلیاش میشود و شهرزاد را از دست میدهد اما با مرگ بزرگآقا در انتهای فصل اول میدان به دست قباد میافتد و او همهکاره خاندان دیوانسالار میشود. او میکوشد تا با جایگاهی که به دست آورده شهرزاد را که اکنون به زوجیت فرهاد درآمده به زندگی قبلیاش بازگرداند. این اقدام سبب میشود تا آتش زیر خاکستر شعلهور شود و راند دوم مبارزه قباد و فرهاد آغاز شود. در ابتدا سازندگان سریال قصد داشتند تا از قباد شخصیتی منفور بسازند و در مقابل فرهاد محبوب مخاطبان شود اما بازی استادانه حسینی در هیبت قباد به قدری تاثیرگذار بود که عکس این اتفاق رقم خورد. چرا که قباد برخلاف فرهاد روشنفکر نبود و یک فرد عامی همانند انبوه مخاطبان به شمار میآمد.
شهاب حسینی در مقام جانشین بزرگآقا که مرد دائمالخمری هم محسوب میشد با آن سیگار، کلاه لبهدار و موهای مجعدش دل تماشاگران را ربود و شمایل منحصربفردی از یک پدرخوانده ایرانی در اواخر دهه سی شمسی از خود نشان داد. انفعال و اضمحلال قباد در طول این سه فصل که از رکنهای مهم سیر تحولی شخصیت او بود تنها با چنین بازی حسابشدهای میسر بود.
ونوشه عظیمی در سریال کرگدن
در سریال کرگدن با شخصیتی به نام ونوشه عظیمی با بازی پانتهآ پناهیها مواجه هستیم که سرکرده باند مافیایی و مخوفی است که در زمینه قاچاق دارو و متعلقات آن فعالیت میکند. ونوشه و برادرش که یتیم بزرگ شدهاند دوشادوش یکدیگر امورات این تجارت غیرقانونی را پیش میبرند. ونوشه زنی است میانسال با ظاهری جدی و خشن که برای حفظ قدرت و جایگاهش از انجام هیچ جنایتی چشمپوشی نمیکند. ساز و کاری که ونوشه به راه انداخته به قدری منظم و هوشمند است که هیچ مویی لای درزش نمیرود اما احساسات پاشنه آشیل نابودی او و اندوختههایش است. با ورود پنج جوان به تشکیلات ونوشه کمپینی تبلیغاتی شکل میگیرد و براساس حروف اول اسامی آنها یعنی کاظم، رها، گیسو، دانیال و نوید که شخصیتهای اصلی سریال را تشکیل میدهند کرگدن نام میگیرد.
در این میان ونوشه شیفته نوید که چند سالی از او کوچکتر است میشود اما او دل در گروی عشق رها دارد و ونوشه برای تصاحب او به هر زوری متوسل میشود. عشق یکطرفه ونوشه به نوید او را در هم میشکند. ونوشه که زنی متمول و قدرتمند است و توپ هم یارای تکان دادنش را ندارد مغلوب احساساتش شده و خود را میبازد. روایت سریال با فلشبکهای متعددی همراه است و در همین اثنا مشخص میشود که ونوشه در کودکی پس از مرگ پدرش وارد یتیمخانهای شده و از بچههای همانجا برای خود دار و دستهای ترتیب داده و رهبری آنها را عهدهدار شده است.
شخصیت ونوشه در ابتدا به دلیل جایگاه و موقعیتش در خاطر تماشاگر میماند چرا که او عادت کرده است که آمران باندهای خلاف را در هیبت مردانی سالخورده ببیند. از طرفی ونوشه با تمام سنگدلیاش شخصیتی همدلیبرانگیز است و قادر است به راحتی به قلب مخاطب رسوخ کند. در ظاهر کرگدن نامی برای همان کمپین یاد شده است اما در اصل به ونوشهای اشاره دارد که همانند کرگدن برخلاف ظاهر زخمتش به راحتی آسیبپذیر است.
پانتهآ پناهیها در کرگدن با تکیه بر سابقه تئاتریاش و تجربهی حضور در نقشهای فرعی مختلف، بازی قدرتمندی از خود بر جای گذاشته و در میان چهرههای مطرح سینمایی و جوانی که سریال در اختیار دارد در رأس آنها قرار میگیرد. ونوشه عاشقی شکستخورده در کالبد رئیسی به ظاهر سختدل است که پناهیها مرز بین این دو وجه را به خوبی تفکیک کرده و از این آزمون دشوار سربلند بیرون آمده است.
رامین فیاضی در سریال قورباغه
تا کنون قریب به هفتاد سریال در شبکه نمایش خانگی به تولید و پخش رسیده و رامینِ سریالِ هومن سیدی احتمالاً عجیبترین شخصیت میان تمامی آنهاست که نظیرش را به سختی میتوان یافت. او پسر جوانی است که برای رپرهای اکباتان وِرس مینویسد و با قیمتی دولا پهنا به آنها غالب میکند.
رامین و دو دوست آس و پاسش که کاری جز پرسهزنی و لافزنی ندارند تصمیم میگیرند تا از دوست دوران بچگی خود که نوری نام دارد و اکنون به نون و نوایی رسیده دزدی کنند. آنها در حین دستبرد به خانه نوری به طرز عجیبی دخلشان میآید اما رامین موفق میشود جان سالم به در ببرد. در این بین مشخص میشود که قلب رامین برخلاف همه در سمت راست بدنش قرار دارد و از اینرو تیری که توسط گماشتههای نوری به سمت چپ قفسه سینهاش اصابت کرده بلایی سرش نیاورده چرا که علاوه بر این غلظت خون بالایی هم دارد. به گفته خود رامین هنگام مرگ قورباغهها را میبیند و معتقد است که آنها باعث مرگش میشوند.
ایفای این شخصیت نامیرا و سختجان به عهده صابر ابر گذاشته شد تا اولین تجربه بازیگریاش در نمایش خانگی با نقش اول یک سریال پرتماشاگر رقم بخورد. رامین که در زندگیاش هیچ کاری را با شیوه و سرانجام درست به پایان نرسانده پی میبرد که نوری با استفاده از پودری که از گیاه نَفَس شیطان یا مخدر قورباغه به دست آمده قادر است افراد را به سلطه خود درآورد.
رامین که به دنبال راهی برای جبران بدبیاریهای گذشته است با جاهطلبی بیحد و حصری به هر دری میزند تا پودر را به دست بیاورد و حتی برای آن با گانگسترهای ناف تایلند سرشاخ میشود. صابر ابر که معمولاً در نقشهای مکمل حضور یافته با قورباغه در مقام شخصیت کلیدی و اصلی سریال یکی از بهترین بازیهایش را ارائه داده است. رامینِ قورباغه گاهی ضعیف و زبون است و گاهی قلدر و خطرناک و در مواجهه با فرانک یک عاشق لجباز که صابر ابر هر کدام از این ابعاد شخصیتی را با هوشیاری بیمانندی به تصویر کشیده است.
امیر شایگان در میخواهم زنده بمانم
برگ برنده اولین سریال شهرام شاهحسینی در شبکه نمایش خانگی در دستان کسی نیست جز شخصیت امیر شایگان با بازی حامد بهداد. شخصیتی مرموز، پرنفوذ، درونگرا و در عین حال بیرحم که بهداد با یکی از متفاوتترین بازیهایش به آن جان بخشید. شایگان در ابتدا وکیل کاربلدی معرفی میشود که قصد دارد به هما برای نجات پدرش از بند و پاپوشی که برایش ترتیب داده شده کمک کند اما هر چه قصه پیش میرود نیت پلید شایگان آشکارتر میشود.
شایگان به ظاهر یک دفتر وکالت را اداره میکند اما در پشت پرده زد و بندهایی با یک پلیس فاسد دارد که به او در انجام مقاصد غیرقانونی اش یاری میرساند. با گذشت چند قسمت مشخص میشود که شایگان در گذشته محافظ و پادوی فردی به نام افشار بوده که در جریان یک ترور خود را سپرِ بلای او کرده و جان او را نجات داده است. این از خودگذشتگی سبب شده تا شایگان به پست و مقامی برسد و در ازای آن با دختر افشار ازدواجی از روی اجبار داشته باشد. شایگان که در زندگی زناشویی به مراد دلش نرسیده هما را همسر رویاهایش میبیند. غافل از اینکه نادر که معشوق ثابتقدم هما است بدون هیچ ابایی از موقعیت شایگان رو در روی او قرار میگیرد.
شایگان در نهایت موفق میشود تا نادر را با سیاستی که نقطه قوت او نشأت میگیرد از میدان به در کند و با هما زیر یک سقف برود. شایگان به مرور از نفرت و انزجار هما نسبت به او میکاهد و آندو در آستانه تبدیل شدن به زوجی خوشبخت هستند که گذشته شایگان بر زندگی آنها آوار میشود.
امیر شایگان به طور قطع بهترین شخصیت سریال است و نویسندگان فیلمنامه زمان زیادی را صرف پرداخت او کردهاند. البته بسیاری از مخاطبان روند آشنایی و ازدواج هما با شایگان را تقلیدی از رابطه قباد و شهرزاد دانستهاند. حتی شایگان را به نوعی به بزرگآقا تشبیه کردهاند که با هما رفتاری بهسان قباد دارد. اما بهداد تلاش کرده تا با اعتماد به نفسی کامل ناشی از دو دهه فعالیت مستمر بازیگری این شباهت را به حداقل برساند. فیزیک، میمیک و گفتار بهداد به شکلی ستودنی با مشخصههای شایگان عجین شده و او را به بهترین انتخاب ممکن برای این نقش تبدیل کرده است.
مالک مالکی در زخم کاری
یکی از پُراُفت و خیرترین شخصیتهای تاریخ شبکه نمایش خانگی را باید مالک مالکیِ زخم کاری دانست. مهدویان پس از سه همکاری موفقیتآمیز با جواد عزتی در سینما نقش اول نخستین سریال شبکه نمایش خانگیاش را به جواد عزتی سپرد. زخم کاری زمانی به پخش رسید که چند ماه قبل جواد عزتی در جشنواره بخاطر بازی در شنای پروانه مورد تشویق منتقدان و مخاطبان قرار گرفته بود اما سیمرغی نصیبش نشده بود.
زخم کاری فرصت مغتنمی برای جواد عزتی بود تا خودش را در مدیوم دیگری به منتقدانش ثابت کند. مهدویان این سریال را با اقتباس از نمایشنامه معروف شکسپیر یعنی مکبث نویسندگی و کارگردانی کرد و مالک مالکی مکبثی در تهرانِ امروزی است. او مردی متأهل، متعهد و تحصیلکرده است که در شرکت خانعمو یکی از مهرههای اصلی در عقد قراردادهای خارجی است. تجربه و سواد بالای مالک توأم با صداقت و درستکاری او سبب شده تا نزد خانعمو جایگاه ویژهای داشته باشد و حتی مالک را به پسر بیعارش ترجیح دهد. در مقابل همسر مالک که سمیرا نام دارد در تلاش است تا مالک را برای دور زدن خانعمو و تصاحب موقیعت و ثروت او وسوسه کند اما مالک از هر گونه اقدامی بر ضد خانعمو واهمه دارد.
سمیرا در نهایت مالک را مجاب میکند تا پول هنگفت یکی از قراردادهای مهم را که مالک به نمایندگی از شرکت بسته است را به حساب شخصی خودش واریز کند و خانعمو را به قتل برساند. مالک غلامِ حلقه بهگوش سمیرا شده و فرامین خبیثانه و طمعکارانه او را با قساوت تمام اجرا میکند اما عذاب وجدان ناشی از جنایات یقه او را میگیرد. هر چه مالک متمولتر و خون ریزتر میشود حالش رو به وخامت رفته و درد معده امان او را میبرد. در مقابل سمیرا با خیالی آسوده برای آینده بچههایش رویابافی میکند. این روند تا جایی ادامه مییابد که سمیرا از قدرت و ثروت سیراب شده و مالک را با عواقب کارهایش در یک قدمی مرگ تنها میگذارد.
با تماشای بازی عزتی در نقش مالک میتوان نتیجه گرفت که بد اقبالیاش در کسب سیمرغ نه تنها تاثیری در عملکرد بازیگریاش نداشته بلکه او را صیقل داده است. سیگار کشیدنهای پی در پی، ترس و لرز و به دنبال آن تهوع و فشارهای جسمی و روحی از عناصر شخصیتی مالک بوده که عزتی آن را تمام و کمال بازی یا به عبارتی زندگی کرده است.
زخم کاری از پرمخاطبترین و پربینندهترین سریالهای شبکه نمایش خانگی بوده و عزتی را میتوان وزنه سنگینی در کسب این عنوان تلقی کرد. بازی عزتی در زخم کاری اوج پختگی او در وادی بازیگری است که در بیست و یکمین جشن حافظ نامزد دریافت تندیس بهترین بازیگر مرد هم شد اما در کمال ناباوری قرعه را به امیر آقایی باخت.
خاتون بختیاری در سریال خاتون
نگار جواهریان اولین تجربه حضور در شبکه نمایش خانگی را با نقش اول سریال خاتون که مهمترین تجربه بازیگریاش تا به امروز محسوب میشود آغاز کرد. خاتون بختیاری عنوان نقشی بود که تینا پاکروان به جواهریان سپرد و از تواناییهای کمتر استفاده شده او بهره برد. قصه سریال در آغاز دهه بیست شمسی و حوادث جنگ جهانی دوم روایت میشود.
خاتون تفکرات متحجرانه و خشکِ زنان آن زمان را ندارد و فردی اندیشمند و دنبالهرو علم و فرهنگ معرفی میشود. در عین حال او روحیه مبارزهطلبی را که از پدرش به ارث برده در خود دارد و از قضا تیرانداز ماهری است. خاتون با سرهنگ شیرزاد ملک و تنها فرزند پسرشان زندگی بیدردسری دارند اما با درگیر شدن ایران در جنگ جهانی و حمله ارتش متفقین به ایران در شهریور ۱۳۲۰ سرنوشت آنها به گونهای دیگر رقم میخورد.
شیرزاد که پیش از این سرباز جان بر کفِ وطن بوده با قدرت گرفتن روسها در رشت به خدمت روسها در میآید و مُجری قتلعام گروهی که قصد حمله به سفارت روس را داشتهاند میشود. پروین یکی از اعضای این گروه و صمیمیترین دوست خاتون در این حمله و در مقابل دیدگان او به قتل میرسد. اکنون خاتون در ابتدای یک دو راهی سخت و بزرگ قرار دارد و باید بین همسر و وجدانش یکی را برگزیند. او تمام خطرات و بلاهای احتمالی را به جان میخرد تا به هر طریقی در کنار مردمی که خود یکی از آنهاست بایستد.
خاتون که با مرگ فرزندش بر اثر تیفوس از سوی شیرزاد متهم و مقصر شناخته شده به یکباره از او دلسرد میشود و جرقهی یک نفرت و کینه عمیق زده میشود. خاتون به جرم همکاری با گروههای ضداشغالگر تحت تعقیب قرار میگیرد و وظیفه دستیگری او به شیرزاد سپرده میشود. در نتیجه خاتون برای تحقق آرمانهایش پا به فرار میگذارد و وارد یک موش و گربهبازی با همسر سابقش یعنی شیرزاد میشود. او با بدنی آبستن از درد و زخم در جنگل و جاده آواره شده و با چریکی لوطیمسلک به نام رضا فخار آشنا شده و طعم واقعی عشق را برای اولین بار مزه میکند. دگردیسی او از زنی با لباسهای اعیان و زیورآلات گران به مبارزی ششلولبند، خاتون را به چهرهای ماندگار در میان صدها شخصیت داستانی سریالهای این چند سال تبدیل میسازد.
خاتون زنی است به مثابه وطن که از خودی و بیگانه زخم میخورد اما تسلیم نمیشود. بازیهای پیشین کارنامه جواهریان از او تصویر دختری آرام و سر بهزیر ساخته بود که با خاتون طرحی نو در آن درانداخته شد. شاید در نگاه اول خاتونِ تینا پاکروان را با رقیب قدرش یعنی شهرزادِ حسن فتحی مقایسه و تشبیه کنند اما بازی جواهریان تا حد زیادی از این شباهت کاست و بر ظرفیتهای بازیگریاش صحّه گذاشت.
رضا پروانه در پوست شیر
این روزها نمایش رفاقت آن هم از نوع خالصانهاش را در کمتر اثری میتوان یافت. در روزگاری که قهرمانهای داستان از رفقای نزدیکشان ضربه مهلکی میخورند، نعیم پوست شیر رفیقی دارد به نام رضا پروانه که حاضر است جانش را برای او در طبق اخلاص قرار دهد.
رضا پروانه با بازی درخشان علیرضا کمالی از آن لوطیهای باوفایی است که چون گوهر نایاب نظیرش بهراحتی پیدا نمیشود. مردی با چهرهای خشن، ظاهری غلطانداز، صدایی بم و خسته با قلبی از جنس قلب پرنده. رضا پروانه دست راست و همپای نعیم بوده و برای او حاضر است خاک یک شهر را توبره کند. اما در پس این ظاهر پرخاشگر عاشقی است که از دل و جان برای معشوقش مایه میگذارد.
مرام و معرفت او زبانزد خاص و عام بوده و اعتبارش سبب شده تا هر کسی هر کاری که از دستش برمیآید برای او انجام دهد. رضا پروانه یکی از دوستداشتنیترین شخصیتهای نمایشی اخیر بوده که از همان قسمتهای اولیه توانسته نگاهها را معطوف خود کند. علیرضا کمالی که بیشتر به واسطه نقشهای تاریخیاش شناخته میشد با هنرنمایی در پوست شیر نام خود را بر سر زبانها انداخت و دستمزد سالها حضور در نقشهای مکمل و یا آثار بعضاً ناموفق را با شایستگی تمام دریافت کند.
کمالی انگ شخصیت رضا پروانه است و بنظر میرسد که نویسندگان در زمان نگارش فیلمنامه تنها او را مدنظر داشتهاند. او در ایفای نقشی که پتانسیل بالایی برای اغراق دارد کوشیده تا تصویری ملموس و باورپذیر از یک مرد جنوب شهری ارائه دهد. کمالی به معنای واقعی کلمه رضا پروانه را مال خود کرده است.