دو عکاس سفیدپوست/متقاضی الغا وضعیت پیتر را در حالی که روی صندلی می نشیند ترتیب می دهند. از او می‌خواهند تازیانه‌اش را به سمت عدسی برگرداند تا صورتش را به پهلو ببرد. لنز به او فشار می آورد و توتمی برای ویرانی های نژادپرستی خشن که در بدنش حک شده است نمایان می شود. نقد و بررسی فیلم آزادی را در ادامه بخوانید.

همچنین مطلب 18 تا از بهترین فیلم ها درباره آزادی در تمام دوران را هم بخوانید.

پیتر می پرسد: “چرا این کار را می کنی؟” عکاس با احترام پاسخ می دهد: “بنابراین جهان ممکن است بداند برده داری واقعاً چه شکلی است.” در فیلمی که اهمیت چندانی به تاثیر تاریخی جهانی تصویری که به عنوان “پیتر شلاق خورده” شناخته می شود، ندارد، گفتگو طعنه آمیز است. زیرا با گذشت بیش از 150 سال، ما همچنان تصاویری از وحشت برده داری را، البته در نیم قرن گذشته، از طریق قدرت فیلم ها توزیع می کنیم.

درست است که کارگردان آنتوان فوکوا «رهایی» کاملاً در مورد بردگی نیست. در عوض، خود را در تنش بیوگرافی و هیجان انگیز، وحشیگری و قهرمانی، درام پرستیژ و فیلم اکشن پر تعلیق حفظ می کند. اگر آن تنش بین سبک‌های متفاوت و لحن‌های بعید در نظر گرفته شده بود، می‌توان گفت که «رهایی» تلاشی مشتاق برای بازپس‌گیری روایت‌های برده خرابکار در Blaxploitation است. شخصیت پیتر و حال و هوای محرک فیلم فوکوا بیشتر با «افسانه نیگر چارلی» مشترک است تا «12 سال بردگی». با این حال، کاملاً مشخص نیست که انتخاب‌های فوکوا کاملاً عمدی هستند تا باور کنند که او عمداً خواهان این نوع خم شدن ژانر ناراحت‌کننده است.

پیتر کیست؟ یک نماد، یک شورشی مقاوم، یک مرد خانواده، یک ستاره اکشن در این طرف از رمبو که در باتلاق سرگردان است و با برده گیرها و تمساح ها می جنگد؟ فوکوا معتقد است که پیتر همه موارد فوق است. متأسفانه، با پوشیدن این تعداد کلاه، «رهایی» تبدیل به روایتی جامع، شرورانه و از نظر سبکی بیش از حد پخته از مردی می‌شود که ظاهرش منجر به لغو اتهامات لغو شد. «رهایی» یک قطعه توخالی از ژانر فیلمسازی است که به ندرت پاسخ می دهد: «چرا این داستان و چرا حالا؟»

نقد و بررسی فیلم آزادی
نقد و بررسی فیلم آزادی

داستان واقعی در سال 1863، پس از امضای اعلامیه رهایی آبراهام لینکلن، با مجموعه ای از عکس های ردیابی هواپیماهای بدون سرنشین آغاز می شود که راه خود را از میان باتلاق جنگلی باز می کنند و بر روی یک مزرعه پنبه کشیده می شوند که به موجب آن آمریکایی های آفریقایی تبار برده شده، به نظر می رسد که در آنجا قرار گرفته اند.

VFX زرق و برق دار، زحمت کشیدن در خاک. در یک کلبه، پیتر دوست‌داشتنی (ویل اسمیت) پای باریک همسرش Dodienne (Charmaine Bingwa) را با آب نوازش می‌کند، در حالی که فرزندانشان آنها را احاطه کرده‌اند.

آنها مردمی خداترس هستند که معتقدند خداوند به آنها قدرت و رستگاری در برابر سفیدپوستانی می دهد که آنها را صرفاً به عنوان خانه می بینند. متأسفانه ایمان آنها نمی تواند آنها را از واقعیت های این سیستم پنهان کند: دو مرد سفیدپوست پیتر را از خانواده اش می کشند و باعث می شود که او چارچوب در را از روی دیوارها بکشد تا در کنار عزیزانش بماند. او به عنوان نیروی یدی برای ساخت یک راه آهن به ارتش کنفدراسیون فروخته شده است.

در دنیای قبلی، قبل از سیلی زدن به کریس راک در مراسم اسکار سال گذشته، اسمیت باید این لحظه را به عنوان لحظه اسکار خود تصور می کرد. و کوشش برای رسیدن به چنین تحسینی آشکار و گاه بیش از حد مشهود است. برای اسمیت، پیتر کمی با نقش های اولیه ای که بازی می کند متفاوت است. اسمیت ظاهر تمیز خود را برای ظاهری آشفته، نامرتب و زخمی دور می کند. اسمیت هرگز در لهجه‌ها استاد نبود (بازی بدنام او در «تکانسی» همین‌طور می‌گوید)، مسیری را انتخاب می‌کند که بازیگران بریتانیایی که صدایشان را به لحن آمریکایی تغییر می‌دهند، برود.

او صدای خود را یک اکتاو پایین می آورد و چند انحراف لازم اضافه می کند. نتیجه یک چرخش صوتی کنترل شده است که دامنه احساسی گفتار او را صاف می کند. با این حال، تغییر فیزیکی اسمیت را نمی توان به طور کامل نادیده گرفت. پیتر از نگاه کردن به مردان سفیدپوست در چشمان خود یا دفاع از دوستان برده خود، حتی اگر به معنای مرگ باشد، نمی ترسد.

حالت کمی خمیده که اسمیت با آن راه می‌رود می‌گوید که پیتر خم شده است اما هرگز شکسته نشده است (ظاهری که اگر فیلمنامه روی بینی ویلیام ان. کولاژ از این توصیف دقیق برای توصیف خود استفاده نمی‌کرد، می‌توانست وزن بیشتری داشته باشد).

روح انعطاف پذیر پیتر به زودی توجه برده گیر بدنام فاسل (بن فاستر) را به خود جلب می کند. وقتی فاسل به پیتر می‌گوید که او «خدا» اوست، فیلمنامه کولاژ راضی نیست که به فاسل تهدیدآمیز اجازه دهد عقده خدایش را به تصویر بکشد. در هر مرحله این حس را به شما دست می دهد که «رهایی» به راحتی می تواند یک بازجویی هوشمندانه از نقش دین در برده داری باشد.

اما کلاژ و فوکوا نمی‌توانند از بررسی سطحی چنین ایمان پرشور در رابطه با سیستمی عبور کنند که باعث می‌شود فرد احساس رستگاری را از نظر روحی درگیر کند. در عوض، فوکوا به سمت آنچه می داند سرعت می گیرد: عمل. پیتر و چند مرد برده دیگر در تلاش برای آزادی با سفر به مدت پنج روز از میان باتلاق های خائن به سمت ارتش لینکلن از اردوگاه خارج می شوند.

فرار پیتر بخش زیادی از زمان پخش فیلم را به خود اختصاص می دهد، زیرا او از مناظر جهنمی خالی از رنگ عبور می کند و منظره جنگ زده فیلم «کودکی ایوان» آندری تارکوفسکی و شعله آخرالزمانی «راه آهن زیرزمینی» بری جنکینز را به یاد می آورد. برخلاف آن آثار، به طرز ناامیدکننده‌ای، «رهایی» از سفر برای تجلی کامل این شخصیت‌ها استفاده نمی‌کند. علیرغم بهترین تلاش های فاستر، فاسل همچنان یک متعصب متفکر و وحشی است که تقلیدی کم رنگ از اثر انسان گرایانه و چند بعدی جوئل ادگرتون در نقشی مشابه در مینی سریال جنکینز است.

پیتر از نزدیک به نحوه نمایش کاسی لمونز از هریت تابمن در «هریت» نگاه می‌کند، او رؤیاهایی از جانب خدا می‌بیند و کمک‌های الهی را در جستجوی آزادی خود تجربه می‌کند. ما همچنین شاهد تدبیر او هستیم زیرا او با تاکتیک های هوشمندانه خود از شکارچیان خود طفره می رود. اما ما هیچ حس شخصیتی نداریم.

جدا از فداکاری سرسختانه او به خدا و خانواده اش، چه چیزی پیتر، پیتر را می سازد؟ آیا او حس شوخ طبعی دارد؟ خاطره ای دوست داشتنی با همسرش یا نقص شخصی؟ او کریول صحبت می کند. اما غیر از این، او را فقط می توان به عنوان عرق نجیب توصیف کرد.

و همین را می توان در مورد صنایع دستی و بی تخیل نیز گفت: اغلب فوکوا و رابرت ریچاردسون، فیلمبردار («روزی روزگاری در هالیوود») تصاویر فراگیر را با احساسات بزرگ اشتباه می گیرند، گویی یک هواپیمای بدون سرنشین بر فراز مکانی متروک می چرخد.

میدان رنگارنگ، پرده بدبینانه بیننده ای را که قبلاً با چنین روایت های تلخی خاموش شده بود، خواهد شکست. این به ویژه رنده کننده است زیرا این جفت بیش از چند بار به خوبی برخورد می کند و باعث می شود که فیلم با تکرار بصری غیراصولی افت کند.

نمره هجومی نیز زندگی بیشتری به روند کار اضافه نمی کند. آیا تعقیب و گریز از بردگی به سوی آزادی قرار است به طور غیرقابل بیانی ارائه شود، تا این حد زندگی نشده باشد، به وضوح وحشتناک باشد بدون اینکه زمین هرگز به یک محیط واقعی تبدیل شود؟

پیتر در نهایت به ارتش می‌پیوندد و به عنوان سربازی شبیه به «شکوه» ادوارد زویک به پیروزی‌هایی پی می‌برد. فوکوا سکانس‌های نبرد حماسی را می‌سازد که فاقد قدرت طناب‌کشی محکم بین طرف‌های متخاصم است و انفجارهای خودنمایی را انتخاب می‌کند.

«رهایی» با عجله به سوی نتیجه‌ای خوش می‌رود که به نوعی در فیلمی احساس می‌کند که به دست نیامده است و تماشاگر را ملزم می‌کند تا دو ساعت بیشتر از انحطاط بنشیند تا به این لحظه آرامش برسد. سفر برای رسیدن به اینجا، براندازی یا انسان سازی لازم را ندارد. فیلم فوکوا باید یا به طور کامل مولفه های اکشن را برای یک شیب کامل Blaxploitation بپذیرد یا به اهداف پرستیژ خود نزدیک شود. «رهایی» برای رهایی بخشی محدودتر از آن است.

5/5 - (1 امتیاز)
Shares:
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *