ادریس البا به جیمز باند نیازی ندارد. او جان لوتر را دارد. در ادامه نقد و بررسی فیلم لوتر: خورشید سقوط کرده را می خوانید.
این بازیگر بریتانیایی متین که در مصاحبه اخیر رسماً بازی 007 را رد کرد، در عوض با « Luther: The Fallen Sun لوتر: خورشید سقوط کرده»، ادامه بلند درام جنایی بیبیسی، به نقشی که نزدیک به یک دهه در تلویزیون در آن زندگی میکرد بازمیگردد. سینماهای این هفته، سپس در نتفلیکس در 10 مارس پخش میشوند)، خشم آنلاین بازیگران طرفداران خود را به نقشی شبیه به مضحک هدایت میکند که به طور نمادین، نقش خودش را دارد.
مطلب تصاویر فیلم Luther منتشر شد را هم بخوانید.
در بازرس ارشد کارآگاه جان لوتر، مسی مرتد که در حال تحقیق در مورد وحشتناک ترین قتل های لندن است، البا قهرمانی ماندگار را ایجاد کرده است که سایه های مشخص خاکستری اش – از کت بلند پشمی تا قطب نما اخلاقی اش – در عین حال کلاسیک و متناسب با آن طراحی شده است. لوتر با نگاه کردن به صحنههای جنایت وحشتناک با دستهایش در جیب، به سبک کلمبو و شرلوک هلمز میچرخید، اما حضور پر رنگ البا در صفحه نمایش، تمام جاذبههای ژولیده و دود ستارههای سینماست که شخصیت را با چیزی خاص پر میکند.
باهوش و آشفته، خشن و آماده، در لبه تاریکی، لوتر قهرمانی بزرگتر از زندگی است، از نوع کارآگاهی به شدت متفکر که حاضر است در صورت دستگیری قاتل، از هر قانونی دور بزند، که احساس عدالت سازش ناپذیرش او را در تضاد با همکارانش قرار می دهد. (هیچ یک از آنها نمی توانند ادعا کنند که در حالی که یک شاهد مظنون را در بالای بالکن برای استخراج اطلاعات کلیدی آویزان می کنند، خونسردی خود را حفظ می کنند). او از آن نوع حضور بیپایان پرکشش در صفحه است که میتواند در یک کهنالگو نقب بزند و جریانهای درونی اشتیاق، خشم و درد را بدون انتخاب واضح روشن کند، بدون اینکه حتی به نظر برسد که گارد همیشه حاضر شخصیت را پایین بیاورد. تمام پنج سری «لوتر» تا به امروز بازیگر را در بهترین حالت خود نشان میدهند، و یکی از اصلیترین لذتهای «خورشید افتاده» راحتی و کاریزمای خیرهکنندهای است که با آن کت امضایی را روی شانههای بهطور غیرممکن پهنش میاندازد و سر به کار بازمیگردد.
لوتر که آخرین بار توسط ناظر پلیس سابقش، مارتین شنک (درموت کراولی) با دستبند دیده شد، پس از عبور از یک خط غیرقانونی بیش از حد در قسمت پایانی سری پنجم سریال، در آغاز « The Fallen Sun خورشید سقوط کرده» خود را در زندان می بیند، با وجود شرایط زندگی او. حبس تغییر کرده است. در روایت فیلم، تحقیقات کارآگاه خوب در مورد ناپدید شدن یک سرایدار جوان، آخرین دشمن او – یک غول دندان قروچه از یک میلیاردر فناوری با بازی اندی سرکیس – را به افشای پروندهای به رسانهها رساند که لوتر را در چند نوبت متهم میکند. جرایم نقض کننده قوانین، از شکستن و ورود به ارعاب مشکوک، دستکاری شواهد و رشوه. (طبیعاً لوتر در تمام اتهامات مجرم است، اما او توضیحی کاملاً معقول دارد، اگر دادگاه به او رسیدگی کند.)

اگرچه لوتر در پشت میلههای زندان گیر افتاده است، اما همچنان برای غول فوقالذکر سرکیس، دیوید رابی، که لندن را از طریق یک سری قتلهای پیچیده وحشتزده میکند – مانند قتل هشت غریبه، ربوده شده، دار آویخته شده، و در خانهای که در شعلههای آتش فوران میکند مرتب شده است. با ورود والدین قربانیان – اما هنوز هم وقت میگذارد تا لوتر را به خاطر شکستش در جلوگیری از قتل عام طعنه بزند. در پاسخ، لوتر در حین حمل و نقل در زندان، پس از یک توالی بلوک سلولی آغشته به نفت سفید، انتقال او را به مرکز دیگری اجتناب ناپذیر می کند. منظره لوتر که با تشک شعله ور از خود محافظت می کند در حالی که در راهروی زندانیان تشنه به خون دعوا می کند، «The Fallen Sun» را در اوایل به عنوان تشدید تمایل سریال به تئاترهای پالپ نشان می دهد.
در خیابانهای بارانزده لندن، لوتر به دنبال سرنخهایی در مورد نمایشگاه بعدی جنایات رابی است، حتی زمانی که توسط همکاران سابقش در نیروی پلیس، از جمله جانشین DCI Odette Raine (سینتیا اریوو) و شنک، که برای بخش مشاوره به کار میرود، شکار میشود. به عنوان مرجع همه چیز لوتر. این چیدمان برای «لوتر» که قهرمان البا را تا پایان سری اولش از دست پلیس بیرون آورده بود، چیز جدیدی نیست. اما یک احساس خستگی در این آخرین فرار وجود دارد که به نظر می رسد تجمعی است – اگرچه “The Fallen Sun” آگاهانه به عنوان یک معرفی مجدد سینمایی برای این کاراکتر طراحی شده است، با درک تاریخچه کثیف کارآگاه با روانی اغوا کننده و همنوع بالقوه آلیس مورگان (روث ویلسون) بهعلاوه چندین بازیکن کمکی که بهای اتحاد خود با لوتر را پرداختهاند، برای تماشاگران کنجکاو در مورد هوای مالیخولیایی خالی از سکنه که به شدت در اطراف شخصیت وجود دارد، ارزشمند خواهد بود. او قبلاً تصمیمات وحشتناکی گرفته است و با عواقب آنها تنها زندگی می کند.
لوتر درست در خانه در نسخه غمانگیز و گوتیک لندن، که در آن همه کوچههای تاریک و محیطهای حومهای بدون محافظت توسط اعضای گالری سرکشان بهقدری پیچ خورده است که بتمن پلک بزند، تعقیب میشود. غیبتگران شیطانی وجود دارند که مادران جوان را میربایند تا خونشان را تخلیه کنند، فتیشیستهای نقابدار که زیر تخت قربانیان منتظر میمانند تا پس از خاموش شدن چراغها، بیصدا در معرض دید قرار گیرند، حتی قاتلان نقابدار دلقک که به زنانی حمله میکنند که شبها به تنهایی راهی خانه میشوند. دشمنانی که لوتر با آنها روبرو می شود، فوق جنایتکاران، عوامل وحشت هستند، که شهرش را به یک پراکندگی شهری شبیه به گاتهام از ترس و تباهی تبدیل می کنند، حتی اگر هوشیاری خودش را توجیه کنند.
سرکیس که بیشتر به خاطر اجراهای متحرکی که انسانیت حیوانات پیچیده را آشکار می کند، شناخته شده است، به عنوان یک گرگ سادیست در لباس میش، یک دانای کل یک درصدی که هرگز از درک او فراتر نمی رود، جذابیت کمتری ندارد. با رهبری یک عملیات اخاذی که او را با ارتشی از سرسپردگان محصور کرده است، همه قربانیان میترسند که تاریکترین اسرارشان فاش شود، رابی یک مگالومانی مضحک است حتی قبل از اینکه فاش شود او از لانهای نروژی نگهداری میکند که در خور یک شرور باند است – یکی نه خیلی ظریف. لمس کنید که، مطابق با بودجه چشمگیر فیلم، لوتر را از محیطی که از قبل بلندتر شده بود خارج می کند و به یک جعبه شنی اکشن احمقانه تری تبدیل می کند. بهعنوان یک سریال، «لوتر» اغلب افراطها را نشان میدهد و هوشیار بیامان البا را در برابر هر نوع روانپریشی فاسق قرار میدهد که گویی میخواهد محدودیتهای بیرونی خود را آزمایش کند. اعتراف نهایی لوتر به یک همکار سابق سرزنشگر که در مواجهه با یک بدجنس کاریکاتورگونه بیرحمانه مانند این بود که قانون را زیر پا گذاشته است زیرا «راه دیگری برای انجام کاری که باید انجام میشد نمیدید» بیشتر به عنوان شعار قهرمانی ثبت می شود تا اعتراف به جنایات گذشته.
جیمی پین کارگردان بازگشته (که کارگردانی سری 5 را برعهده داشت) فضای تند و تقویتشده قسمتهای گذشتهاش «لوتر» را حتی بهعنوان مجموعههای اکشن گسترش میدهد. یکی دیگر از لندن برای کاوش در یک خانه یخزده از وحشت خارج میشود – با فیلمبردار کهنهکار لری اسمیت که در حال غوطهور شدن وهمآورترین تابلوهای وحشت خانگی فیلم در یک گرگ و میش سرد و پرآب است. مانند قسمتهای قبلی این مجموعه، کراوات قرمز لوتر – یک اکسسوری امضاکننده – گاهی اوقات درخشانترین رنگ روی صفحه است. نیل کراس، خالق سریال و نویسنده یگانه، فیلمنامه «لوتر» را با حساسیتی چنان تهدیدآمیز و ترسناک می نویسد که به اردوگاه سخت فیلم های ابرقهرمانی اخیر دی سی نزدیک می شود، حسی که موسیقی تند و تپنده لورن بالف تنها آن را تقویت می کند.
با وجود تمام فضای درخشان و دیالوگ های سخت آن، مهم ترین نکته در لذت های فیلم غرایز اشتباه بازیگران آن است، برخی از آنها به نقش هایی باز می گردند که برای یک دهه بازی می کردند. وقتی البا به عنوان سرپرست سابق مارتین شنک، صفحه نمایش را با درموت کرولی به اشتراک می گذارد، هر دو بازیگر با ریتم ثابت و شوخ طبعی شرکای باتجربه صحنه گفتگو می کنند. آنها در کار حرفه ای هستند و کار بدی در پیش دارند. اریوو نیز به عنوان کارآگاهی که در ابتدا وظیفه ردیابی لوتر را بر عهده داشت، به راحتی در معادله قرار میگیرد، و گرانیهای واقعی مورد نیاز برای تقابل با قهرمان را فراهم میکند، حتی اگر چرخش لازم در مرحله سوم که آنها را همراهی کند. بالا کمی بیش از حد دور از ذهن است، حتی با منطق گرافیکی-رمانی فیلم.
این که «The Fallen Sun» در نهایت بیشتر اپیزودیک به نظر می رسد تا اوج، به دلیل طراحی است. البا تمایل خود را برای ایفای نقش لوتر روی پرده بزرگ در مجموعه ای از فیلم ها پنهان نکرده است که این تنها اولین مورد از آن هاست. به زودی در نتفلیکس در کنار بقیه سریالهای تلویزیونی، «The Fallen Sun» ادامهای طبیعی برای طرفداران است، اما راهی را برای تازهواردان سریال نیز ارائه میکند، حتی شخصیت را به سمتی جدید میفرستد که با بازیگوشی باند البا را به خوبی تصدیق میکند. ادعا می کند، نه غیرقابل قبول، که جهان لوتر کاملاً کافی است.
«Luther: The Fallen Sun» این جمعه در سینماهای منتخب و در تاریخ 10 مارس از نتفلیکس پخش میشود.