مرگ همه ما را جمع میکند. جوامع نه تنها با ترس از آن نتیجه اجتناب ناپذیر، بلکه در افکار رایجی که درون آنها هستیم، شکل میگیرند. مصرف گرایی، تئوری های توطئه و آسیب های جمعی در اقتباس متهورانه Noah Baumbach از رمانی که در اواسط دهه 80 منتشر شده، برخورد میکنند. اما به طور غیرقابل انکاری از موضوعاتی صحبت میکند که همچنان بر فرهنگ ما در دهه 2020 تسلط دارند. بررسی فیلم نویز سفید را در ادامه بخوانید.
داستان خانواده ای که در ترس یک ماده سمی موجود در هوا هستند، با دوران کووید مرتبط است که نویسنده Don DeLillo نمیتوانست بهطور خاص تصورش را بکند. با این حال در اینجا به گونه ای طراحی شده است که از یک حس بزرگ تر از تروما و ترس صحبت کند. این عناصر تا زمانی که گریم ریپر مزاحم در زندگی ما باقی میماند هرگز از بین نخواهند رفت.
اقتباس Baumbach از «صدای سفید White Noise» این مضامین پیچیده را با روحی بازیگوش برای حدود 90 دقیقه نمایش میدهد تا اینکه نویسنده/کارگردان احتمالاً کنترل خود را بر روی مواد جدی تر در آخرین اکشن از دست بدهد. با این حال، وقتی صحبت از ترکیب غیرمنتظره نویسنده و فیلمسازی میشود اینجا مواردی وجود دارد که برای دوست دادن بیش از حد کافی است. زندگی پر از شگفتی است، درست است؟
«White Noise» با استادی به نام موری سیسکیند (دان چیدل) شروع میشود که در فیلم از راحتی تصادفات اتومبیل صحبت میکند. مانند هر انتخابی در این فیلمنامه، اتفاقی نیست. سیسکیند از سادگی تصادف ماشین صحبت میکند و به این نکته اشاره میکند که چگونه افراد را از بین میبرد و به چیزی توطئه میکند که به راحتی قابل درک و مرتبط است.
این قسمت میانی فیلمی را پیش بینی میکند که اساساً مانند یک فیلم فاجعه بار پخش میشود و از تماشاگران میخواهد تصور کنند که اگر در همان موقعیت گیر کنند، چه کاری انجام میدهند. وقتی میبینیم دیگران همان کاری را که ما انجام میدهیم، انجام میدهند، در آرامش هستیم، چه تماشای تصادف اتومبیل در یک فیلم، شرکت در کنسرت، یا خرید چیزهایی که ما به آن نیاز نداریم. بررسی فیلم نویز سفید را بخوانید.
کسی که عمیقاً تفکر گروهی را میفهمد، پروفسور جک گلدنی (آدام درایور) است. یکی از متخصصان جهان در مطالعات هیتلر، او از اینکه آلمانی صحبت نمیکند، خجالت میکشد. این موضوع که “فیلم به سه قسمت روی پرده تقسیم میشود” را میتوان طنز آکادمیک نامید زیرا گلدنی، سیسکیند و همکارشان از کلمات بزرگ برای کنترل مشکلات بزرگ استفاده میکنند. جک و همسرش Babbette (گرتا گرویگ) خانوادهای عجیب دارند که شامل دنیس مضطرب (رافی کسیدی)، هاینریش مشکلگشا (سم نیولا) و دو فرزند دیگر است.
Babbette اخیراً چیزهایی را فراموش کرده است و دنیز متوجه یک نسخه جدید برای دارویی به نام Dylar میشود. این یک خانواده آمریکایی روزمره است که در حال گذراندن مراحل زندگی هستند و سعی میکنند مسائلی را که فیلسوفان را برای سال ها درگیر کردهاند، حل کنند.
مانند معنای هستی و اینکه چگونه به پایان آن فکر نکنند. در یکی از بهترین سکانس های ابتدایی، اظهار نظری در مورد میزان خوشحالی آنها، Babbette و Jack را به گفتگو در مورد اینکه چه کسی باید اول بمیرد هدایت میکند.
مرگ در پرده اول فسلم یک نگرانی است، اما در پرده دوم با عنوان «رویداد سمی هوابرد» بیشتر قابل لمس است. تصادف قطار در لبه شهر مواد شیمیایی را به آسمان میفرستد و همه اعضای خانواده گلدنی به جز جک وحشت میکنند.
همانطور که او سعی میکند اوضاع را کنترل کند، دنیز متقاعد میشود که از قبل بیمار است و هنریش با وسواس به گزارش های خبری گوش میدهد. خیلی زود، آنها در راه تخلیه جمعی هستند و یکی از چشمگیرترین دستاوردهای فنی Baumbach آشکار میشود که خانواده ای را در حال فرار از ناشناخته ها نمایان میکند.
بدون اینکه هدف نهایی فیلم به طور کامل خراب شود، گلدنی ها را دوباره در خانه متمرکز میکند، اما با فکر به مرگ در ذهن جک. متأسفانه، با افزایش شدت، «صدای سفید» تا حدودی تأثیر خود را از دست میدهد، به خصوص در چند صحنه پرحرف نزدیک به پایان که به لحن نیمه اول خیانت میکند.
بله، فیلم همیشه به موضوعات «جدی» میپردازد، اما وقتی در مرکز صحنه قرار میگیرند، لحن را برای ادغام طنز و درام زناشویی مناسب میکند. کتاب DeLillo برای دهه ها «غیرقابل فیلمبرداری» نامیده میشد.
خوشبختانه، Baumbach دو نفر از قابل اعتمادترین همکارهای خود را دارد تا از ریل خارج نشود. Driver بار دیگر در اینجا عالی است و عملکردی را خلق میکند که اغلب بسیار خنده دار است.
نسخه ای از این شخصیت وجود دارد که به یازده میرسد – یک فرد دارای تحصیلات آکادمیک بی دست و پا که مجبور به زنده نگه داشتن خانواده اش علیرغم مجموعه مهارت های پایینش میشود.
اما Driver عملکردی را ارائه میدهد که اغلب بسیار ظریف است، حتی با وجود اینکه همه چیز در اطرافش گسترده است. Gerwig در اوایل فیلم کمی رفتار عجیبی دارد، اما این برای شخصیتی که هوای اطرافش سمی شود، منطقی است.
برای باز کردن این حماسه ترسناک، Baumbach تیمی را گردآوری کرده است که شایسته ذکر است. Lol Crawley فیلمبردار (“Vox Lux”) تعادل درستی را بین رئالیسم و تقلید در کار خود اجرا میکند و به بیشتر فیلم ظاهری اغراق آمیز میدهد که توسط طراحی تولید جس گونچر تقویت شده است.
A&P در اینجا، با رنگ های روشن و قفسه های یکسان، کاملاً واقعیت ندارد، اما به اندازهای نزدیک است که منظورش را بیان کند، و توالی های آشفته در وسط، پتانسیل یک فیلم پرفروش CGI را دارد.
همه ی اینها چه معنایی میدهد؟ چرا برای فرار از ترس خود قرص میخوریم، آشغال میخریم و تصادفات اتومبیل را تماشا میکنیم؟ سکانس فوق العاده رقص A&P که «White Noise» را به پایان میرساند، به شکلی جذاب به یک موضوع کلیدی تبدیل میشود.
ممکن است همه ما فقط در حال خرید چیزهای رنگارنگی باشیم که نیازی به آن نداریم تا خود را از واقعیت منحرف کنیم، اما بیایید حداقل سعی کنیم در حین کار سرگرم شویم.
نظر شما درباره بررسی فیلم نویز سفید چیست؟